گفتوگو با دنيا رستمي به مناسبت برپايي نمايشگاه گروهي «كاتارسيس»
راهي به سوي بيترسي
مريم آموسا
دنيا رستمي از نقاشاني است كه تاكنون نمايشگاههاي انفرادي و گروهي متعددي در گالريهاي داخلي و خارجي برپا كرده است. او در شهريورماه سال 1400 پس از درگير شدن با بيماري كرونا و به قول خودش برخاستن از بستر مرگ، تصميم گرفت گروهي راهاندازي كند متشكل از زنان هنرمند تجسمي تا زمينهاي فراهم شود كه اميد و انرژي را در فضايي كاملا حرفهاي خصوصا ميان دوستان همنسلش تزريق كند و فرصتي برابر براي ديده شدن اين هنرمندان به وجود آورد. او معتقد است با راهاندازي گروههاي هنري و ياد گرفتن كار گروهي زمينهاي فراهم ميشود تا خرد جمعي در جامعه گسترش پيدا كند. نخستين دستاورد اين گروه برپايي نمايشگاه «كاتارسيس» در گالري شيدايي بود كه در اين نمايشگاه آثار انيس بيكزاده، مريم رادمهر، دنيا رستمي، هستي طباطبايي و فاطمه منصوري كه توسط دنيا رستمي گردآوري شده بودند، در معرض ديد مخاطبان قرار گرفت. در اين نمايشگاه 20 اثر نقاشي، حجم و ويديو آرت (از هر هنرمند 5 اثر) به نمايش درآمد و اعضاي گروه هيچ محدوديتي براي ابعاد كار نداشتند. با دنيا رستمي به اين بهانه گفتوگو كردم.
چه شد كه تصميم گرفتيد بخشي از تمركزتان را روي فعاليت گروهي بگذاريد؟
هميشه از دوره دانشجويي آرزو داشتم عضو يك گروه هنري باشم و با اينكه بارها براي تحقق اين آرزو تلاش كرده بودم، اما ميسر نشده بود. برايم فرقي نميكرد كه گروه متشكل از هنرمندان بنام عرصه هنرهاي تجسمي باشند يا نه، همنسلهاي خودم. هدفم اين بود كه با هم و همپاي هم فعاليت كنيم و گفتوگوهايي درباره آثارمان و نقد آنها با هم داشته باشيم. هنگامي كه براي راهاندازي يك گروه هنري تلاش ميكردم، همواره با اين موضوع روبهرو ميشدم كه چنين امري شدني نيست و بهتر است كه وقتت را تلف نكني. تا اينكه سال گذشته با خودم گفتم بيشتر دوستان من چه همكلاسيها و چه دوستان نزديكم از ايران بنا به هر دليلي مهاجرت كردهاند و همين امر موجب شده تا روابطم مجازي شود. بنابراين تصميم گرفتم تا گروهي تشكيل بدهم كه در زمانهاي مشتركي كه با هم داريم با هم كار كنيم. بيشتر دوستان من دغدغه هنري دارند. دو نفرشان در اتريش درس ميخوانند، يك نفرشان در امريكا در رشته سراميك تحصيل ميكند. يكي از دوستانم در شيراز زندگي ميكند كه همواره نقاشي دغدغه اصلياش بوده و خودم. در ابتدا اين گروه با چهار نفر شكل گرفت و در فروردينماه سال جاري مريم رادمهر نيز به جمع ما پيوست.
با توجه به دوري مسافت، روش كار گروه به چه شكل بود؟
من اين افراد را دور هم جمع كردم و شروع كرديم به صحبت كردن درباره اهداف و برنامههاي گروهي كه شكل گرفته بود و همه اعضاي گروه خودمان را مقيد كرديم تا در زمانهاي مشتركي كه داريم با هم كار كنيم. مثلا دوستي كه در امريكا زندگي ميكند، زمانش به ما نميخورد، اما دوست ديگري كه ميخواست شب بيدار باشد، زمان كار كردنش را با او هماهنگ ميكرد. هنگام كار كردن به يكديگر اطلاع ميداديم كه مثلا الان ميخواهم بروم درآتليهام كار كنم. اين موضوع باعث ميشد كه براي يكديگر انگيزه به وجود بياوريم. پس از مدتي كه با اين شيوه كار كرديم، تصميم گرفتم به گروه جهت بدهم و قرار شد كه سر يك زمان مشخص يكي از اعضاي گروه كارهايش را در گروه بگذارد و درباره خودش و كارهايش صحبت كند و ما پس از آن يك هفته فرصت داريم كه درباره كارهاي يكديگر صحبت كنيم. صحبت كردن درباره كارهايمان و شنيدن نظرات يكديگر موجب شد تا ضمن اينكه در جريان كار يكديگر قرار ميگيريم بيش از گذشته فعاليت هنريمان برايمان جدي شود و اين روند در تمام فعاليتهاي مرتبطي كه انجام ميداديم، ادامه داشت و خود را ملزم كرده بوديم تا درباره ايدههاي يكديگر حرف بزنيم و نظرات يكديگر را بشنويم و در جهت ارتقا و تصيحح ايدههايمان با هم تلاش ميكرديم. مثلا يك موسيقي مشترك را با همديگر گوش ميداديم تا از راه موسيقي با هم ايجاد وحدت كنيم تا به دايرهالمعارف هنري مشتركي برسيم. در جريان گفتوگوهايي كه با يكديگر داشتيم درباره تجربياتمان از سختي مسير هنر با يكديگر صحبت ميكرديم و درباره راههايي كه كمك ميكنند هنرمند همواره در مسير هنر باقي بماند و از راه خارج نشود صحبت ميكرديم.
چه شد كه تصميم گرفتيد دستاوردهاي فعاليت گروهيتان را در قالب نمايشگاه «كاتارسيس» به نمايش بگذاريد؟
پس از اينكه كارمان را جهتدهي كرديم و متوجه شديم كه در مسير درستي قرار گرفتيم؛ همه چيز برايمان جديتر شد و از آن پس تصميم گرفتيم كه فعاليتمان را در قالب نمايشگاه گروهي به صورت رسمي آغاز كنيم و با اين نمايشگاه گروهمان را معرفي كنيم. بعد قرار شد كه هر يك از اعضاي گروه عنواني را براي نمايشگاه پيشنهاد بدهد تا تحت آن عنوان شروع به كار كنيم. تا پيش از برنامهريزي براي نمايشگاه؛ هر كس همچون گذشته دغدغههاي خودش را دنبال ميكرد. با فاطمه منصوري چون ايران بود امكان گفتوگوي بيشتري داشتم و در نهايت او پيشنهاد «كاتارسيس» را نمايشگاه داد. كلمه كاتارسيس دنياي وسيعي با خودش به دنبال دارد و در دل اين عنوان ميتوان به موضوعات متعددي رسيد. هر يك از ما با وجود دغدغههاي شخصيمان به نوعي درگير مسائلي چون رنج از تنهايي، ترس و غربت هستيم و همه اين مسائل هنگامي كه ميخواهيم اثر هنري خلق كنيم به نوعي در آثارمان نمود پيدا ميكنند. گاه اين مسائل اينقدر براي ما بزرگ ميشوند كه تبديل به سوژه ازلي و ابدي كارهايمان ميشوند. هر يك از ما به نوعي تلاش ميكند تا از راه هنر حالش بهتر شود. بنابراين ديديم هنر براي ما ميتواند كاركردي همچون تزكيه داشته باشد. از اينرو ما پيشنهاد فاطمه منصوري را پذيرفتيم و كلمه تزكيه را به عنوان نمايشگاه انتخاب كرديم، اما تصميم گرفتيم كه از ترجمه اين كلمه به انگليسي استفاده كنيم، چون كلمات شرقي بار معنايي عميق و سنگينتر و دامنه تاويلپذيري گستردهتري دارند. مثلا كلمه تزكيه؛ بار معنايي مذهبي و روحاني هم دارد، اما كاتارسيس بار معنايي كمتري دارد. كاتارسيس با اينكه نوعي تطهيراست اما لايههاي عميقي ندارد. كاتارسيس يك نظريه است و حتي در دنياي روانكاري درمان محسوب نميشود و حتي گاه ميتواند به فرد هم آسيب بزند. پس از چندين جلسه بحث و گفتوگو كلمه كاتارسيس از سوي اعضاي گروه پذيرفته شد و از آن پس تحت اين عنوان فعاليت گروهيمان را تداوم بخشيديم و تا رسيدن به نمايشگاه گروه فراز و فرودهاي بسياري را پشت سر گذاشتيم.
از دل عنوان «كاتارسيس» چه موضوعاتي در آثار هنرمندان نمود بيروني پيدا كرد؟
عنوان كاتارسيس هم به دشواري كار ما افزود، چون كاتارسيس موجب شد تا لايههاي درونيمان به مرور بر ما نمايان شوند و اين امر با رنج و سختي همراه بود و بر روابط گروهي ما تاثير ميگذاشت و موجب ميشد تا حتي ميان اعضاي گروه چالش هم به وجود آيد. اما به مرور موجب شد به درك بهتري از هم برسيم و براي ارتقاي خودمان و گروه بيشتر تلاش كنيم. هر هنرمند براساس متريالي كه تا پيش از آن با آن كار ميكرد و نگاهي كه نسبت به هنر داشت تحت عنوان كاتارسيس شروع به كار كرد. در بطن كارهاي اعضاي گروه؛ ترس از پوچي، ترس از تنهايي، ترس از مرگ و ترس از آزادي به چشم ميخورد و جالب اينجاست كه اين چهار موضوع چهارستونهاي روانشناسي اگزيستانسياليسم را شكل ميدهند و تمام رفتارهاي انساني در نهايت به اين چهار ستون ختم ميشوند، چون من در اين مدت مطالعات متمركزي روي روانشناسي اگزيستانسياليسم داشتم و مطالعاتم را با ساير اعضاي گروه نيز در ميان ميگذاشتم. دقيقتر شدن روي اين موضوعات موجب شد تا بيشتر روي لايههاي درونيمان متمركز شويم.
پس از برپايي اين نمايشگاه آيا فعاليت گروه تداوم پيدا كرد؟
اگر تاريخ را مرور كنيم همواره در گروهها با ريزش اعضاي گروه روبهرو هستيم و گروه ما هم از اين امر مستثني نبود و تا برگزاري نمايشگاه دو نفر از گروه ما جدا شدند .به احتمال زياد در آينده افراد ديگري به گروه ما خواهند پيوست. من دوست دارم كه اين گروه اعضايي در شهرها و كشورهاي ديگر داشته و فعاليتمان تنها محدود به تهران نشود. متاسفانه بسياري از هنرمندان در رقابت عجيب و غريبي كه در عرصه هنرهاي تجسمي با آن روبهرو هستيم سرخورده شدهاند و فرصتي هم براي ديده شدن آثارشان وجود ندارد. ميخواهم تلاش كنم تا اين هنرمندان را كشف و به جامعه هنري معرفي كنم. سالها پيش جمله درخشاني از ونسان ونگوگ خواندم كه ميگفت به اندازه هر فردي كه وارد عرصه هنر ميشود، ميتوان به آينده هنر اميد داشت. پس خسيس نباشيم و نگوييم اگر من راه را براي ديگري باز كنم خودم ديده نميشوم. اين، اشتباه است.
هر يك از ما با وجود دغدغههاي شخصيمان به نوعي درگير مسائلي چون رنج از تنهايي، ترس و غربت هستيم و همه اين مسائل هنگامي كه ميخواهيم اثر هنري خلق كنيم به نوعي در آثارمان نمود پيدا ميكنند. گاه اين مسائل آنقدر براي ما بزرگ ميشوند كه تبديل به سوژه ازلي و ابدي كارهايمان ميشوند. هر يك از ما به نوعي تلاش ميكند تا از راه هنر حالش بهتر شود. بنابراين ديديم هنر براي ما ميتواند كاركردي همچون تزكيه داشته باشد.
هر هنرمند براساس متريالي كه تا پيش از آن با آن كار ميكرد و نگاهي كه نسبت به هنر داشت تحت عنوان كاتارسيس شروع به كار كرد. در بطن كارهاي اعضاي گروه؛ ترس از پوچي، ترس از تنهايي، ترس از مرگ و ترس از آزادي به چشم ميخورد و جالب اينجاست كه اين چهار موضوع، چهار ستونهاي روانشناسي اگزيستانسياليسم را شكل ميدهند و تمام رفتارهاي انساني درنهايت به اين چهار ستون ختم ميشوند.