روايت چهار هنرمند شركتكننده در نمايشگاه «كاتارسيس»
جاري شدن به آفاق روحاني
گروه هنر و ادبيات
فاطمه منصوري ديگر هنرمند عضو گروه ميگويد: «وقتي دنيا رستمي دوست و همدانشگاهي قديمي موضوع تشكيل گروه را در ميان گذاشت، اين همراهي گروهي شكل گرفت. بيش از نه ماه چند نفر از چند نقطه متفاوت جغرافيايي تصميم گرفتيم تا تجربههاي شخصي و متفاوت خود را از دريچه كاتارسيس به اشتراك بگذاريم. ارتباط و تاثير ذهني عاطفي با يكديگر و حسآميزي و تعامل فكري با زندگيهاي همديگر. انگار سالها بوده است كه هر كداممان در عميقترين لحظههاي زندگي اين تصفيه و تزكيه را مشق كرده باشيم. لحظههايي كه ارسطو آن را يكي از نتايج لذت بردن از اثر هنري ميداند و بهطور خاص تراژدي. از يك سو دچار ترس از فرو افتادن در موقعيت مشابه قهرمان و از سوي ديگر همدردي. جايي كه از تركيب ترس و شفقت و تزكيه و پالايش اتفاق ميافتد. نيچه كاتارسيس را همان يافتن نسبت حضوري انسان با عالم هستي از طريق موسيقي و شعر ميداند كه به هنگام غفلت از خود و فراموشي اصل فرديت و در حالت وجد و جذبه و سرور تجلي مييابد. گويي لذت تراژيك، در خلسه ديونوسوسي آن نهفته است. با تراژدي، جذبه و خلسه باطني بر عقل و اخالق چيره ميشود. نيچه كاتارسيس را استغراق ناگزير در درون هر شادي و رنجي كه حيات به ما عرضه ميكند و بصيرت همراه با آرامشي كه نتيجه چنين تسليم نفسي است ميداند. وردزورث اين پالايش را اينطور بيان ميكند: خوانندگان خاضع ميشوند و فضايل انساني كسب ميكنند، از تعصب و كوردلي مولود از تفاخر و تظاهر پاك ميشوند تا بتوانند به آفاق روحاني پر كشند.»
«انيس بيگزاده» از ديگر هنرمنداني كه آثارش در اين نمايشگاه در معرض ديد عموم قرار گرفته، درباره چگونگي شكلگيري گروه و تاثير آن در روند كارياش به «اعتماد» ميگويد: «گروه با ايده دنيا رستمي شكل گرفت. پس از شكلگيري گروه، خيلي هيجان داشتيم با اينكه از هم دور بوديم اما گويي يك خانه مشترك داشتيم كه هم كارگاهمان بود و هم در آن زندگي ميكرديم. همهچيز به خوبي پيش ميرفت و در يكسالي كه باهم كار ميكنيم، هر روز شاهد قد كشيدن و بزرگ شدن گروهمان بوديم. با اينكه از هم دور بوديم اما تعهدي كه نسبت به فعاليت گروهي به هم داده بوديم موجب شده بود تا بيش از گذشته و با انرژي مضاعف كار كنيم. باهم موسيقي گوش كنيم از ايدههايمان بگوييم و با هم كار كنيم.»
او درباره انتخاب عنوان كاتارسيس اينطور توضيح ميدهد: به نظر من عنوان كاتارسيس انتخاب بسيار بجا و درستي بود، چون همه ما درگير كاتارسيس بوديم و دغدغه مشتركمان بود. بيشك اين گروه همچون ساير فعاليتهاي جمعي فراز و فرود بسياري داشته اما همه اين موارد موجب شدند تا ما درسهاي بهتري بگيريم و بيش از گذشته و با جديت بيشتر به خلق اثر هنري بپردازيم. بيشك عضويت در گروه موجب رشد فردي و جمعي ما ميشود گويي براي رهايي از وضيعت كنوني كه در آن دچار هستيم همه ما زنها دستهايمان را در هم قلاب كردهايم.
روايت مريم رادمهر، ديگر هنرمند شركتكننده در اين نمايشگاه گروهي هم از اين قرار است: «در مسير كاتارسيس به جادهها و جهانهاي امن و كوچك نياز دارم تا مسائل گره خورده درونم را كه منجر به دردهاي روحي و جسمي ميشوند، از حيطه امور انتزاعي به امورعيني و ملموس تبديل كنم و اينگونه با خلق هر اثري و حتي در حين خلق آن، ترس و رنج به وجود آمده در درونم، آرام خواهد گرفت و نمود تصفيه شده آن ملموس و قابل رويت خواهد شد.»
هستي طباطبايي، هنرمند ديگري كه در نمايشگاه كاتارسيس شركت كرده هم در مورد مفهوم كاتارسيس و چگونگي مواجهه خود با آن ميگويد: «كاتارسيس در من درست در دو لحظه، به گونهاي متضاد رخ ميدهد؛ يكي زماني كه احساساتي نظير ترس از دست دادن و نگرانيهاي دروني ناشي از آن در نظرم بزرگ و بزرگتر ميشود و ديگري زماني كه آنقدر خودم را بزرگتر از آنها ميبينم كه ترسها كوچك و كمرنگتر ميشود. مدام در اين جريان تزكيه و تصفيه دروني گويي چون سرزميني هستم در حال جنگ داخلي!»