به بهانه نمايش آنلاين فيلم« لامينور» به كارگرداني داريوش مهرجويي
بيتوجهي به مخاطب
ابراهيم عمران
به عنوان مخاطبي كه برخي كارهاي جناب مهرجويي را دوست دارم و شايد هم بسان همه با آنها خاطره دارم، بايد بنويسم كه حق مخاطب نسبت به كارگردان و مولف ادا نشده. نميدانم از اساس مخاطب فرضي چنين حقي دارد يا خير؟ تماشاگري كه وارد سالن سينما ميشود يا در خانه به تماشاي اثري مينشيند، آيا ميتواند گله و نارضايتي احتمالياش را بروز دهد؟ باور دارم بدهبستانهايي در عالم سينما هست كه سبب ميشود اثري رنگ پرده به خود ببيند. اداي ديني و شايد پولي اضافه يا هر امري كه بتوان نامي بر آن نهاد. هر چند هر كارگرداني حق دارد هر چه طبعش خواست بسازد. هر تهيهكنندهاي بخواهد پولش را دور بريزد يا سود كند و هر بازيگري ياراي آن داشته باشد كه در هر نقشي خود را بيازمايد. مگر دنياي سينما جهان تخيل و رويا نيست؟ بر اين نگره هرچه ساخته شود، فينفسه به يكبار ديدن ميارزد؛ ولي همانطور كه ذكر شد در ابتدا، حق مخاطب چيست؟ آيا ميتوان نويسنده فيلمنامهاي را شماتت كرد كه چرا بيدر و پيكر مينويسد؟ يا كارگرداني را به صلابه كشاند كه چرا باري به هر جهت كارگرداني ميكند يا بازيگري را نواخت كه چرا بسان دو دهه قبلش به دوربين زل ميزند؟ همه اينها جوابش تقريبا منفي است. چه كه مخاطب هيچ حقي ندارد. تنها حقش نرفتن به سينما و نديدن فيلم است و بس. كرداري كه حاليه شاهد آن هستيم؛ ولي تماشاگري كه اثري را ديد و به فهم و شعورش خدشه وارد شد، كجا بايد گله كند؟ كجا خشمش را فرو بريزد؟ آري «لامينور» داريوش مهرجويي از آن دست كارهايي است كه اندك تماشاگرانش نيز سرخورده از سالن بيرون آمدند يا در اكران آنلاين يا قاچاق آن به حجم باري كه هدر دادند، افسوس خوردند. جناب ايشان و نويسنده همكارشان مختارند هر چه دل تنگشان خواست بنويسند و بسازند. پولش موجود است و اندكي وقت و چند برداشت و دو، سه ماهي كار. ناز شستشان. چه كه سيامك انصاري خود نيز نميداند كمدين است يا نقشي جدي بازي ميكند يا در كار يار غارش مهران مديري است؟ استاد بزرگوار علي نصيريان نميداند فيلمنامه چه ميگويد. تصادف و فوت دوستانش چه دخلي به كليت كار دارد؟ بيتا فرهي كجاي كار است؟ فريماه فرجامي عزيز نيز. علي مصفا هم. از رضا داودنژاد هم بگذريم كلا! مهرداد صديقيان نيز نميداند اين اثر را كجاي كارنامهاش پنهان كند. بهناز جعفري آگاه نيست چه زني است. لوند يا زن مطبخ و مواردي از اين دست. بازيگر نقش نادي نيز مطلع نيست گريم چهره كارساز نيست و كمي هم كاربلدي مهم است در ايفاي همان نقش خنثي. باز هم نميدانم همه اين دوستان خود آيا به تماشاي اين اثر نشستند؟ آيا لحظه و دقايقي خويشتن را جاي مخاطب گذاشتند يا فقط دستمزدي اخذ كردند و رفتند؟ نميدانم آن پلاني كه پرديس احمديه به علي نصيريان ميگويد كتابي از شايگان را پيدا كرده است، كاركردش چيست؟ يا اينكه سهم كارگردان كهنهكار فقط همين ديالوگ بود و بس كه نشان دهد در گذشته چه ساخته بود و دلبسته چه مرام و مسلك فكري بود؟ اين فيلم حتي تمسخر هم بر نميانگيزد. نفرت درو ميكند. مخاطب را آزار ميدهد. انديشه تماشاگر را زائل ميكند. قلقلك ميدهد به تفكر مخاطب كه چرا انبوهي از فيلمنامهها ساخته نميشوند يا چرا برخي فيلمها در توقيف هستند و اينچنين اثري روانه سالن سينما و خانه مخاطب ميشود. حق مخاطب است بپرسد هدف از ساخت و ساز و بساز و بفروشي بيمحتوا چيست؟ پيامش چيست؟ از زنان و مصايب آنان گفتن؟ از دگم بودن پدري پرده برداشتن؟ راستي چرا سيامك انصاري بايد ايفاگر نقشي چنين باشد؟ مراد اختيار نداشتن كارگردان و تهيهكننده نيست، بلكه آگاهي و اطلاعي است كه سازندگان از دستپخت خود دارند و چون ميدانند چه به خورد اندك مخاطب موجود ميدهند، سعي ميكنند كورسويي بيابند شايد مفري ايجاد شود! فيلم را با فردي ديدم زير 18 سال؛ در پايان پرسيد چه از فيلم دستگيرم شد؟ ميزان شگفتيام را از ساخته شدن اثر كه مشاهده كرد، گفت: سازندهاش مگر فيلمهايي چون... به اينجا كه رسيد گفتم ادامه ندهد. به هر حال به قول قديميها «هر دوري طوري»؛ ولي اين طوري كه اعصاب مخاطب را نشانه روند، به ثواب و صواب نيست. مخاطب، «اجارهنشين» در دايره فعلي دوستان نيست كه در «هامون» بيتوجهيشان دنبال «پري» باشد كه حتي گام لامينور نيز حساب نشوند...!