مساله زنان و تروماي جمعي
كوروش احمدي
آنچه بر جامعه ايراني طي روزهاي اخير گذشته است را ميتوان يك تروماي جمعي ناميد. تروماي جمعي واكنش ذهني، روحي و روانشناختي كل يك جامعه و تمامي مردم به حوادثي مانند تصادفات، قتلهاي فجيع، تجاوز، بلاياي طبيعي و مانند آن است. اينكه چگونه يك واقعه ميتواند موجب تروماي جمعي شود، به نحوي پيشيني قابل برشمردن و تعريف نيست. كودتاي 28 مرداد 32 كه اميد مردم ايران براي برقراري حكومت قانون و تحقق آرمان مشروطيت براي مشاركت مردم در تعيين سرنوشت خود را كشت، منشا يك تروماي جمعي دامنهدار شد. اين واقعه به شكل يك خاطره جمعي تراژيك در ذهن مردم رسوب كرد، واكنش رواني به آن به نحوي گسترده در ادبيات داستاني و منظوم بروز بيروني يافت و خشمي به شكل آتش زير خاكستر پرورده شد كه 25 سال بعد طغيان كرد. اتفاقي كه براي مهسا (ژينا) اميني، دختر جوان كرد، در تهران افتاد از نظر تاثيري كه برجاي گذاشت و واكنش جامعه نسبت به آن، با ويژگيهاي آنچه تروماي جمعي خوانده ميشود، همخواني دارد. جامعه ايران در درون خود تحت تاثير قرار گرفته و رابطه بين اجزاي آن متحول شده است. صرفنظر از سير امور در آينده، شكي نيست كه اين تروماي جمعي فرهنگ و عمل جمعي جامعه را تحت تاثير قرار داده و جامعه ما پس از اين ديگر مشابه جامعه قبل از اين نخواهد بود. اين اتفاق تراژيك در شرايطي رخ داد كه پيش از آن ذهن جامعه درگير سياست نظام در مورد زنان بهطور عام و مساله حجاب بهطور خاص بود و نحوه اعمال اين سياست در قالب كليپهاي متعدد ديده شده بود. در رابطه با وجه عام مساله، گفتني است كه اين حادثه در شرايطي رخ داد كه مساله زن طي چند دهه اخير همواره در راس فهرست مسائل مبتلابه جامعه قرار داشته است. واقعيت اين است كه جامعه ما طي 40 و چند سال گذشته در حال فاصله گرفتن از سنت بوده و اين مهم بهرغم فشار سياسي از بالا و به شكلي تناقضآميز انجام شده است.
به گونهاي كه به جرات ميتوان گفت سرعت فاصله گرفتن جامعه ما از سنت طي اين 40 و چند سال بيشتر از سرعت آن در دوران پهلوي بوده است. البته بايد توجه داشت كه دور شدن از سنت حاصل يك انتخاب و تصميم و اجراي يك پروژه نيست، بلكه حاصل روندي خود به خودي و درونزاست كه همواره در همه جوامع بشري به نحوي از انحا رخ داده و آثار بيروني آن هم به تدريج در همه جا نمايان شده است. در جامعه ما نيز مانند ديگر جوامع زن در مركز كشمكشها براي عبور از سنت بوده است.
طي چند دهه اخير دختران و زنان كه معمولا در جوامع ديگر هميشه يكي از نگهبانان سنت هستند، در جامعه ما نيروي محركه اصلي براي دور شدن سريعتر جامعه از سنت بودهاند. واقعيت اين است كه طي اين دوره زنان جامعه ما از يك سو به اقتضاي زمانه با سرعت در حال خارج شدن از قالبهاي سنتي و به چالش كشيدن الگوهاي مردسالارانه بودهاند و از سوي ديگر به عنوان نيمي از جامعه خود را قرباني سياستهاي سنتگرايانه از بالا و تبعيض جنسيتي مستتر در آن ديدهاند. شايد به اين دليل بود كه در نخستين گام و از همان دهه 60 دختران ما تصميم به ايستادگي گرفتند و مصمم به زدن مهر خود بر زمانه شدند. آموزگار نخستين اين دختران در هسته سخت خود مادراني بودند كه از دههها قبل امكان به دبستان و دبيرستان و دانشگاه رفتن را يافته بودند، در بيرون از خانه كار كرده بودند و در دوره جديد همان را و بيشتر از همان را براي دختران خود ميخواستند. يكي از نخستين جلوههاي بيروني تلاش تحسينبرانگيز و ستودني دختران ما سبقت گرفتن آنها در رقابت با پسران در تحصيل و به ويژه در كنكور بود. شگفتانگيز است كه دختران طي چند دهه اخير و برخلاف گذشته و نيز برخلاف جوامع ديگر هميشه در ميدان كنكور پيروز بودهاند.
در حالي كه زنان انتظار بهرهمند شدن از تلاش گسترده خود را داشتند، نظام سياسي، به عكس، با محدود كردن سهميه دختران در دانشگاهها و بستن برخي رشتهها روي آنها از يك سو و گرفتن فرصت اشتغال از خيل عظيم دختران فارغالتحصيل از سوي ديگر واكنش نشان داد. اگرچه اين واكنش بر ميزان سرخوردگي آنها افزود، اما آنها را منفعل نكرد. تلاش دختران و زنان در حوزههاي مختلف، از جمله در رسانهها و به اشكال گوناگون ادامه يافت. اكنون به جرات ميتوان گفت كه بهرغم موانع و مشكلات، زنان سهم اصلي را در رسانههاي مستقل داخلي دارند و به ويژه در حوزه گزارشهاي اجتماعي و سياسي سرآمد هستند.
جان باختن مهسا اميني كه نقطه شروع يك تروماي جمعي دامنهدار بود، در چنين شرايطي رخ داد و به همين دليل زنان در راس اعتراض به آن قرار گرفتند. همچنين، با توجه به چنين پسزمينهاي بود كه اين واقعه زنان و مردان ايراني از همه اقوام و مناطق كشور را سخت تحت تاثير قرار داد. واقعيت اين است كه بخش عمده مردان در مسيري كه دختران و زنان ما طي چند دهه اخير پيمودهاند، همراه و مشوق آنها بودهاند و در اعتراضات اخير نيز با آنها همراهي كردهاند.
در سطح شخصي، همدردي گسترده مردم با خانواده مهسا ممكن است زخم اين خانواده محترم را در مسير التيام و تشفي قرار داده باشد؛ اما در سطح اجتماعي، روان زخم خورده مردم بر اثر اين تروماي جمعي تنها در صورتي ميتواند در مسير التيام قرار گيرد كه اين زخم مورد شناسايي قرار گيرد، گفتوگويي واقعي براي درك زمينهها و عواقب آن شكل گيرد، اقدامات مشخصي براي فاصله گرفتن از برخي سياستها انجام شود و بهطور مشخص و به عنوان نخستين گام لازم، يك كميته مستقل مركب از يك عضو خانواده مهسا و چهرههاي مستقل براي تحقيق در مورد چگونگي جان باختن او تشكيل شود.
متاسفانه تاكنون نشانهاي حاكياز وجود چنين ارادهاي در مقامات براي بردن جامعه به سمت التيام نديدهايم، اما هنوز دير نشده است.