ادامه از صفحه اول
مساله زنان و تروماي جمعي
به گونهاي كه به جرات ميتوان گفت سرعت فاصله گرفتن جامعه ما از سنت طي اين 40 و چند سال بيشتر از سرعت آن در دوران پهلوي بوده است. البته بايد توجه داشت كه دور شدن از سنت حاصل يك انتخاب و تصميم و اجراي يك پروژه نيست، بلكه حاصل روندي خود به خودي و درونزاست كه همواره در همه جوامع بشري به نحوي از انحا رخ داده و آثار بيروني آن هم به تدريج در همه جا نمايان شده است. در جامعه ما نيز مانند ديگر جوامع زن در مركز كشمكشها براي عبور از سنت بوده است.
طي چند دهه اخير دختران و زنان كه معمولا در جوامع ديگر هميشه يكي از نگهبانان سنت هستند، در جامعه ما نيروي محركه اصلي براي دور شدن سريعتر جامعه از سنت بودهاند. واقعيت اين است كه طي اين دوره زنان جامعه ما از يك سو به اقتضاي زمانه با سرعت در حال خارج شدن از قالبهاي سنتي و به چالش كشيدن الگوهاي مردسالارانه بودهاند و از سوي ديگر به عنوان نيمي از جامعه خود را قرباني سياستهاي سنتگرايانه از بالا و تبعيض جنسيتي مستتر در آن ديدهاند. شايد به اين دليل بود كه در نخستين گام و از همان دهه 60 دختران ما تصميم به ايستادگي گرفتند و مصمم به زدن مهر خود بر زمانه شدند. آموزگار نخستين اين دختران در هسته سخت خود مادراني بودند كه از دههها قبل امكان به دبستان و دبيرستان و دانشگاه رفتن را يافته بودند، در بيرون از خانه كار كرده بودند و در دوره جديد همان را و بيشتر از همان را براي دختران خود ميخواستند. يكي از نخستين جلوههاي بيروني تلاش تحسينبرانگيز و ستودني دختران ما سبقت گرفتن آنها در رقابت با پسران در تحصيل و به ويژه در كنكور بود. شگفتانگيز است كه دختران طي چند دهه اخير و برخلاف گذشته و نيز برخلاف جوامع ديگر هميشه در ميدان كنكور پيروز بودهاند.
در حالي كه زنان انتظار بهرهمند شدن از تلاش گسترده خود را داشتند، نظام سياسي، به عكس، با محدود كردن سهميه دختران در دانشگاهها و بستن برخي رشتهها روي آنها از يك سو و گرفتن فرصت اشتغال از خيل عظيم دختران فارغالتحصيل از سوي ديگر واكنش نشان داد. اگرچه اين واكنش بر ميزان سرخوردگي آنها افزود، اما آنها را منفعل نكرد. تلاش دختران و زنان در حوزههاي مختلف، از جمله در رسانهها و به اشكال گوناگون ادامه يافت. اكنون به جرات ميتوان گفت كه بهرغم موانع و مشكلات، زنان سهم اصلي را در رسانههاي مستقل داخلي دارند و به ويژه در حوزه گزارشهاي اجتماعي و سياسي سرآمد هستند.
جان باختن مهسا اميني كه نقطه شروع يك تروماي جمعي دامنهدار بود، در چنين شرايطي رخ داد و به همين دليل زنان در راس اعتراض به آن قرار گرفتند. همچنين، با توجه به چنين پسزمينهاي بود كه اين واقعه زنان و مردان ايراني از همه اقوام و مناطق كشور را سخت تحت تاثير قرار داد. واقعيت اين است كه بخش عمده مردان در مسيري كه دختران و زنان ما طي چند دهه اخير پيمودهاند، همراه و مشوق آنها بودهاند و در اعتراضات اخير نيز با آنها همراهي كردهاند.
در سطح شخصي، همدردي گسترده مردم با خانواده مهسا ممكن است زخم اين خانواده محترم را در مسير التيام و تشفي قرار داده باشد؛ اما در سطح اجتماعي، روان زخم خورده مردم بر اثر اين تروماي جمعي تنها در صورتي ميتواند در مسير التيام قرار گيرد كه اين زخم مورد شناسايي قرار گيرد، گفتوگويي واقعي براي درك زمينهها و عواقب آن شكل گيرد، اقدامات مشخصي براي فاصله گرفتن از برخي سياستها انجام شود و بهطور مشخص و به عنوان نخستين گام لازم، يك كميته مستقل مركب از يك عضو خانواده مهسا و چهرههاي مستقل براي تحقيق در مورد چگونگي جان باختن او تشكيل شود.
متاسفانه تاكنون نشانهاي حاكياز وجود چنين ارادهاي در مقامات براي بردن جامعه به سمت التيام نديدهايم، اما هنوز دير نشده است.
تاثير حوادث اخير در اقتصاد
بساط خود را در كشوري پهن ميكنند كه اقتصاد براي آنها اهميت داشته باشد. به نظرم اقتصاد بيشترين آسيب را از حوادث اخير خورده است و بيشترين خسارات را فعالان اقتصادي متحمل شدهاند. فعالاني كه انگار مطالبات آنها براي تصميمسازان هيچ اهميت و ارزشي ندارد.