جزيياتي از يك پرونده جنايي در استان سيستانوبلوچستان
قتل با شليك شش گلوله
قتل با شليك شش گلوله
بهاره شبانكارئيان
... «قابيل گفت: من تو را خواهم كُشت. هابيل گفت: مرا گناهي نيست كه خدا قرباني پرهيزگاران را خواهد پذيرفت. اگر تو به كُشتن من دست برآوري من هرگز به كُشتن تو دست برنميآورم كه من از خداي جهانيان ميترسم. ميخواهم كه گناه كُشتن من و گناه مخالفت تو هر دو به تو بازگردد تا اهل جهنم شوي كه آن آتش جزاي ستمكاران عالم است.»...
اين آيه 26 از سوره مائده است كه به برادركشي اشاره ميكند. حادثه تلخي كه از ابتداي آغاز بشريت تا به حال ادامه پيدا كرده است و پاياني بر آن نيست. به گفته برخي حقوقدانان، آسيبشناسان، جامعهشناسان وقتي مشكلات اقتصادي و مالي در يك جامعه بر روح و روان افراد فشار وارد ميكند آنگاه افراد دچار اختلالهاي شخصيتي ميشوند و فاجعه رخ ميدهد. خشنترين اين فواجع قتل است و دردناكترين نوع قتل همين قتلهاي خانوادگي است كه در اكثر اين پروندهها انگيزه قتل اختلافات ملكي، اختلافات مالي يا مشكلات خانوادگي عنوان ميشود. ظهر پنجم شهريورماه سال جاري در شهرستان ايرانشهر واقع در استان سيستانوبلوچستان يك فقره قتل رخ ميدهد و پس از آن متهم به قتل كه يك جوان حدودا 27 ساله بوده است متواري ميشود و تاكنون به گفته برادر مقتول، متهم به قتل دستگير نشده است. پس از اين حادثه كه مقابل خانه مقتول اتفاق ميافتد، اهالي كوچه منجمله خانواده مقتول با صداي شليك پي در پي متوجه اين جنايت ميشوند و پيكر نيمهجان مقتول را به بيمارستان ايرانشهر منتقل ميكنند اما پس از بستري شدن در بيمارستان ايرانشهر به دليل شدت جراحات مقتول را به بيمارستان عرفان نيايش در تهران انتقال ميدهند و در نهايت طي چند روز اخير پس از 25 روز بستري شدن در بيمارستان تهران «ع.اربابي» در سن 50سالگي جان خود را از دست ميدهد. متهم به قتل كه خواهرزاده مقتول است با انگيزه مالي پس از درخواست مبلغ ميلياردي از دايياش هنگامي كه جواب منفي ميشنود، تصميم به قتل او ميگيرد و با اسلحه كلت كمري به سمت دايي خود شليك و سپس سوار بر موتوسيكلت فرار ميكند. «اعتماد» در پيگيري از برادر مقتول جزييات اين ماجرا را شرح ميدهد.
از تهديد تا قتل
برادر مقتول درباره حادثه پيشآمده به «اعتماد» ميگويد: «خواهرزادهام حدود بيست و هفت، هشت سال دارد. او سارق و مسلح است و در پروندهاش سابقه قتل هم دارد. او قبل از اين حادثه كه در 5 شهريور ماه جاري رخ داد مرتب برادرم را تهديد ميكرد كه بايد مبلغ ميلياردي به او بدهد وگرنه برادرم را ميكُشد. روز حادثه حدود ساعت 2 و سي دقيقه ظهر برادرم با ماشين از محل كارش به همراه دو تا از پسرانش راهي خانهشان ميشود. خواهرزادهام آن روز برادرم را تا مقابل خانه تعقيب ميكند و وقتي برادرم به قصد خروج از ماشين پياده ميشود با شليك اسلحه او را به قتل ميرساند. پنج، شش گلوله به سمت برادرم شليك ميكند. گلوله اول به گردن و گلوله دوم به دستان و سومي به ستون فقرات او برخورد ميكند و باعث ميشود برادرم از ناحيه نخاع آسيب ببيند. دو گلوله آخر هم به سينهاش اصابت ميكند. خواهرزادهام پس از شليك پنج، شش گلوله سريع با موتور فرار ميكند. خانواده برادرم در خانه بودند و وقتي صداي شليكها را ميشنوند از خانه بيرون ميآيند و فوري با اورژانس تماس ميگيرند و برادرم را به بيمارستان ايرانشهر منتقل ميكنند اما به خاطر اينكه تجهيزات در بيمارستانهاي تهران بهتر است خانوادهاش او را به بيمارستان عرفان نيايش انتقال ميدهند. سه شب پيش برادرم در حالي كه نزديك 25 روز در بيمارستان تهران در كما به سر ميبُرد جانش را از دست ميدهد.» او در ادامه توضيح ميدهد: «برادرم حدود 50 سال داشت. تاجر پارچه بود و وضع مالي نسبتا خوبي داشت و هيچ اختلافي با خواهرزادهام نداشت. قبل از حادثه چند باري برادرم را تهديد ميكند كه اگر پولي كه ميخواهم را به من ندهي تو و خانوادهات را ميكُشم. يك جورايي ميخواست زورگيري كند. برادرم هم در جواب درخواست خواهرزادهام به او گفته بود كه ما پول زور به كسي نميدهيم. حتي شب قبل از حادثه برادرم ريشسفيدان و بزرگان فاميل را به خانهاش دعوت ميكند تا به خواهرزادهام بگويند درخواستي كه دارد درست نيست. همان شب خواهرزادهام به واسطه صحبتهاي ريشسفيدان قانع ميشود و با آنها از خانه خارج ميشود اما خب فرداي همان شب اين اتفاق ميافتد و او برادرم را به قتل ميرساند. در مورد خواهرزادهام بايد بگويم؛ او چند سال پيش دستگير شد ولي مدتي بعد آزاد شد. قبل از اينكه به ايرانشهر بيايد در شهرستان مهرستان به خاطر جنايتهايي كه كرده بود مجبور ميشود آنجا را ترك كند. حالا اينكه چرا و چطور آزاد شده بود، اطلاعي ندارم. وقتي هم به ايرانشهر ميآيد دست به اين جنايت ميزند و دايي خودش را به قتل ميرساند و فرار ميكند تا الان هم كه دستگير نشده است.»