حسين ايماني جاجرمي، جامعهشناس در گفتوگو با «اعتماد» نقش تحريمها را در افزايش التهابات بررسي ميكند
تضاد منزلت و موقعيت زنان
ادامه از صفحه اول
جوان اين تعارضات را ميبيند و فرو ميخورد. تحريم باعث شده تا شركتهاي بينالمللي خدمات متفاوتي به ايران بدهند، بسياري از اپليكيشنهاي جهاني به دليل تحريم در ايران محدود شدهاند. در اين شرايط دولت هم ناگهان طرح صيانت را استارت ميزند، احياي برجام را به تاخير مياندازد و آزادسازي قيمتها را كليد ميزند.
اما فاجعه رخ داده براي مهسا اميني در اين ميان چه نقشي را در بروز اين مشكلات داشته است؟
ماجراي تلخ مهسا اميني اين روند را تسريع بخشيد و باعث به سطح رسيدن اين مطالبات فروخورده شد. گروهي ازجوانان تصوير خود را در آينه اين رخداد ديدند و احساس كردند اين حادثه ممكن است براي هركدام از آنها نيز رخ بدهد. در واقع سيستمي كه ذيل تحريم است توسعه را محقق نكرده، محدوديتهاي فرهنگي فراواني دارد و در حوزه سياست امكان مشاركت گسترده را فراهم نكرده، چه ميكند؟ از مردمش دلجويي ميكند؟ آنها را به مشاركت فرا ميخواند؟ عرصه سياسي و فرهنگي و اجتماعي را فراهم ميكند؟ خير؛ محدوديتها را از جنس گشت ارشاد اعمال ميكند.
تا چه اندازه ميتوان اين وضعيت را به دولت سيزدهم و مجلس يازدهم مرتبط دانست؟ به هر حال اصولگرايان گفتمان خاصي را دنبال ميكنند و بايد طرفداران خود را قانع كنند.
نميتوان انكار كرد كه دولت سيزدهم هم در بروز اين شرايط نقش جدي و محوري داشته است. با تشكيل كابينه سيزدهم، بلافاصله دولت سراغ افزايش محدوديتهاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و... حركت كرد. مثلا گشت ارشاد را تقويت كرد و آنها را افزايش داد. پيش روي اهالي فرهنگ محدوديتهاي فراواني ايجاد كرد. ممنوعالكاري ميان هنرمندان شكل گرفت. موضوعي مانند دانشجويان ستارهدار دوباره در فضاي دانشگاهي و علمي كشور شكل گرفت. همه اين گزارهها به جوانان اين پيام را ميدهد كه مسير كنشگري در اين دوران با قبل متفاوت است و محدوديتها براي حضور در عرصههاي عمومي افزايش يافته است. دولت تصور ميكند با افزايش محدوديتها ميتواند عملكرد بهتري را به ثبت برساند.
طي سالهاي اخير بسياري از اساتيد دانشگاهي و روشنفكران ايراني اعلام كردند كه چشمانداز تحولات آينده از آن زنان ايراني است و اگر قرار باشد تحولي در جامعه ايراني رخ بدهد، از طريق كنشگري زنان خواهد بود.
خاطرم هست در سالهاي ابتدايي دهه 90 خورشيدي، يك كار تحقيقاتي را براي مديريت شهري و شهرداري تهران با عنوان «زنان و مديريت شهري» انجام داديم كه منتشر هم شد. در اين تحقيقات با مقالهاي از فرهاد خسروخاور در سال 2009 مواجه شديم و همين نقش زنان را گوشزد كرده بود. در آن مقاله اشاره شده بود كه از اواخر دهه 80 ميلادي با بسط تحصيلات زنان و سرمايهگذاري ويژه خانوادهها روي فرزندان، نيروي اجتماعي ويژهاي با عنوان زنان در جهان جديد آزاد شده است. نيرويي كه جايگاه خود را در سياست، فرهنگ، دانش، اقتصاد و... ميجويد و قلمروهاي تازهاي را فتح ميكند. اين برهه زماني اواخر دهه 50 و آغاز دهه 60 خورشيدي، زماني است كه در ايران نيز انقلاب به وقوع پيوسته و تحولات جديدي رخ داده است. در آن كتاب به تئوري «منزلت و موقعيت» اشاره كردم. شكافي كه ميان منزلت و موقعيت ايجاد شده است. يعني منزلت بالايي دارند اما موقعيت متناسب با منزلتشان را ندارند. در آن زمان پيشبيني كردم كه دهه آينده، دههاي است كه زنان براي طرح مطالبات خود وارد عرصه عمومي ميشوند.
يعني بستر اين حضور از طريق تجمعات صورت گرفته؟ راهكار ديگري وجود نداشت؟
در حالت عادي زنان بايد از طريق احزاب سياسي، تشكلهاي مدني يا از طريق به دست آوردن مناسب قدرت وارد عرصه كنشگري ميشدند. اما از آنجا كه اين مسيرها براي آنان فراهم نشد، ناچار هستند از طريق تجمعات خياباني صداي خود را به گوش سياستگذاران برسانند. بسياري از كشورها درصدي از صندليهاي مجلس، كابينه، معاونتها و مديران شركتهاي بزرگ را به زنان تخصيص ميدهند، اما در ايران جز يك مورد استفاده تبليغاتي از زنان براي پست وزارت ديگر نشانهاي از حضور جدي زنان در عرصه قدرت مشاهده نميشود. از سوي ديگر با بسياري از فعالان حوزه زنان نيز برخورد شد.
با توجه به اينكه هر بار مردم و جوانان در عرصههاي سياسي و انتخاباتي حاضر شدند به گونهاي عمل كردند كه براي اصحاب قدرت و سياستگذاران مطلوب نبوده است. ظاهرا تلاشي براي افزايش مشاركتهاي اجتماعي ديده نميشود و ترجيح است زمينه مشاركتهاي عمومي از طريق رد صلاحيتها و... صورت گيرد. اين نگاه تا چه اندازه در بروز بحران اخير نقش داشته است؟
مسالهاي كه بايد همه قبول كنند، تنوع و تكثر در جامعه ايراني است. در جامعه ايراني با يك توده سر و كار نداريم. براي عبور از بحران بايد مشاركت فعال را افزايش داد. طيفهاي مختلف بايد در حاكميت صدا و نماينده داشته باشند. زنان، طبقه متوسط، طبقه محروم، دانشگاهيان و... همه بايد نماينده داشته باشند. تا قبل از تشكيل دولت مدرن، حاكمان تلاش ميكردند مشاركت اقوام و گروههاي مختلف را افزايش بدهند. شاهان با دختراني از قوميتهاي مختلف ازدواج ميكردند تا مشاركت آنها را افزايش بدهد و اين احساس شكل بگيرد كه همه در حكومت نقش دارند. در دوره مدرن، اين نقشآفرينيها تغيير كرده و ساز و كارهايي براي افزايش مشاركت مردم در جامعه انديشيده ميشود . امروز اما يكدستي و سكوني در سيستم مديريتي كشور وجود دارد كه امكان نقشآفريني سازنده را ميگيرد.
راهكار اين افزايش مشاركت در شرايط امروز ايران چيست؟
مثالي براي شما ميزنم تا متوجه موضوع شويد. امروز به نظر ميرسد مناصب مهم كشور براي عدهاي خاص باز است و براي ديگران قفل شده است. اگر علي كريمي ميتوانست در انتخابات فدراسيون فوتبال، سكان هدايت رشتهاي كه در آن تخصص و توانايي دارد را به دست بگيرد، آيا ديدگاههاي امروزش را داشت؟ آيا در توسعه كشور نقشآفرين نبود؟ منظورم اين نيست كه علي كريمي به دنبال پست و مقام است، اما مساله اين است كه مسير كنشگري افراد نخبه در حوزههاي گوناگون مسدود شده؛ بنابراين به دنبال تغيير وضع موجودند. علي كريمي ديده كه بر اثر لابيها و مناسبات پشتپرده امكان نقشآفريني سالم از او سلب شده است. اين روند در حوزههاي سياسي، فرهنگي و... نيز وجود دارد. در ساختار امروز گردش نخبگان وجود ندارد. يكسري افراد مشخص همه پستها را به دست گرفتهاند. نفوذ دارند، اقتصاد را در اختيار دارند و بقيه مردم ذيل فشارهاي شديد قرار دارند. مردم از افراد تكراري از ديدگاههاي تكراري و از برنامهريزيهاي تكراري خسته شدهاند.
در دنياي امروز برخوردهاي سلبي با مقولات رفتاري و اجتماعي اثرگذار است؟
مقررات پوشش تنها در شركتها و كارتلها معنا دارد و نميتوان اين مقررات را به همه جامعه تسري داد. گمان نميكنم در سطح جهان هيچ دولتي وجود داشته باشد كه براي عموم افراد جامعه مقررات پوشش داشته باشد. شركتهاي هواپيمايي، ارتش، آتشنشاني و شركتهايي كه نظم ميخواهند قائل به مقررات پوشش هستند و جالب اينجاست شركتهايي مانند گوگل كه بر اساس خلاقيت پيش ميروند، هيچ مقرراتي براي پوشش ندارند. اساسا در ايران اقوام مختلف لباسهاي مختلف دارند. لباسي كه در شهركرد عرف است، ممكن است در خوزستان نامطلوب باشد. در مشهد، در قم، در بندرعباس و... پوشش خاصي عرف است. يا در رشت و مناطق شمالي مناسبات ارتباطي خاصي ميان مردم در جريان است. بايد پوشش مردم عرفي شود و مردم بر اساس عرف موجود پوشش خود را انتخاب كنند. وقتي مسالهاي قانوني ميشود، عرفي هم شده است. جالب اينجاست هيچ بازنگري در اين اشتباه صورت نميگيرد و روي آن پافشاري ميشود. اگر به حرف مادري كه مدتي قبل فرياد ميزد كه دخترم مريض است و از گشت ارشاد ميخواست دخترش را نبرند، توجه ميشد، بدون شك ماجراي مهسا اميني شكل نميگرفت.
معناي گشت ارشاد و برخوردهاي سلبي براي شما چيست؟
اساسا وقتي كار به پليس و نيروهاي نظامي ميكشد، يعني آموزش و پرورش شكست خورده است. يعني راهبردهاي 40 ساله در وزارت علوم شكست خورده است. يعني صدا و سيما شكست خورده است. يعني همه نهادهاي آموزشي و فرهنگي و... شكست خوردهاند كه كار به پليس كشيده شده است. بنابراين سيستم با درك اين تحولات بايد به دنبال شنيدن صداي جوانان باشد. ايدههاي مثل طرح صيانت، گشت ارشاد، آزادسازي قيمتها، عدم احياي برجام و... زمينهساز وقوع فجايعي از جنس فاجعه مهسا اميني و تجمعات پس از آن ميشود. بهتر است تصميمسازان و سياستگذاران هر چه سريعتر اين واقعيتها را درك كنند، قبل از اينكه دير شود.