• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5316 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۱ مهر

گزارش «اعتماد» به مناسبت سال تحصيلي جديد

«دبستاني‌ها» در مدار خشونت ناخواسته

نقد آموزش و پرورشي‌ها به عملكرد مديران آموزشي

همراه با يادداشت‌هايي از:
وزير / تحليل يك‌ساله عملكرد آموزش و پرورش
محمدرضا  نيك‌نژاد/ كمبود معلم و افت آموزشي
عبدالرزاق موسوي/ دولت در عمل به وعده‌هاي خود
در حوزه آموزش موفق نبوده است
نرگس  ملك‌زاده / ما برون را ننگريم و قال را
 ما درون را بنگريم و حال را

 

حميدرضا  خالدي

«بچه دبستاني‌هاي امروز اصلا قابل مقايسه با بچه‌هاي نسل‌هاي قبلي نيستند»؛ جمله‌اي كه طي سال‌هاي گذشته به يكي از جملات پرتكرار خانواده‌ها بدل شده است. 
واقعيتي تلخ از روزگار اين سال‌هاي نوجوانان امروز و آينده‌سازان كشور ما كه از ديد والدين ديروزي، كج‌خلقي و نافرماني جزو شاخص‌ترين خصلت‌هاي بسياري از آنها شده است. رفتارهايي كه حتي مدرسه و معلم‌ها را نيز شاكي كرده و به ستوه آورده است.
 دانش‌آموزاني كه دو سال دوري از مدرسه باعث شده تا ناهنجاري‌هاي رفتاري‌شان بيش از پيش نمايان شود و عود كند. حالا بعد از دو سال تعطيلي كرونايي دانش‌آموزان دبستاني كه بعضا حال و هواي كلاس‌هاي حضوري و مدرسه را فراموش كرده‌اند، چند روزي است كه دوباره راهي فضاي مجازي مدارس قبل از كرونا شده‌اند. مدارسي با سيستم آموزشي نه چندان كارآمد كه قبل از كرونا نيز نقدهاي فراواني بر آن وارد بود. دبستاني‌هايي كه ثابت كرده‌اند براي تجربه هيجان ممكن است دست به هر كاري بزنند؛ از دعوا و تمسخر والدين و معلمان خود گرفته تا حضور در جمع‌هاي اعتراضي.
پلان اول 
مدرسه‌اي در شرق تهران-خيابان گلستان
خيابان به نوعي بسته شده است. ماشين‌ها دوبله و سوبله ايستاده‌اند تا مسافران خود را سوار كنند. ماشين‌هايي كه راننده اكثر آنها زنان هستند. مادراني كه آمده‌اند تا در اين ظهر گرم اول مهرماه فرزندان‌شان را بعد از يك روز تحصيلي به خانه برگردانند. راننده تاكسي كه من و دو نفر ديگر سوار آن هستيم با عصبانيت چند بوق مي‌زند تا شايد راه بازشود، اما اتفاقي نمي‌افتد. راننده كه حالا عصباني‌تر شده است، مي‌گويد: باز مهر شد و بيچارگي ما هم شروع شد!
عاقله مردي كه در صندلي پشتي همراه جواني لاغراندام نشسته است نيز وارد مكالمه مي‌شود و مي‌گويد: همه‌اش تقصير اين مادرهاي اين دوره و زمانه است. واقعا شورش را در آورده‌اند. حاضر نيستند اجازه دهند فرزندشان حتي يك كوچه فاصله بين مدرسه تا خانه را تنها برود و بيايد. آن‌قدر بچه‌ها را لوس كرده‌اند كه ديگر نمي‌توانند آنها را كنترل كنند.
زن جواني كه در صندلي جلو و كنار راننده نشسته است اما طبق معمول اين‌گونه مكالمات، در مقام دفاع از مادران برمي‌آيد و مي‌گويد: نه آقا اين‌طوري‌ها هم نيست! به هر حال بچه‌ها 2 سال مدرسه نرفته‌اند و با فضاي درس و كلاس بيگانه‌اند. مادرها هم تلاش مي‌كنند تا بچه‌هاي‌شان راحت‌تر اين فضا را بپذيرند. 
ضمن اينكه والدين از امنيت فرزندان‌شان در اين آشفته‌بازار ناامني سرقت و درگيري‌ها واهمه دارند.
مرد ميانسال اما دست‌بردار نيست و براي همين از زن سوال مي‌كند: يعني قبول نداريد كه بچه‌هاي امروزي به خاطر رفتارهاي مادر و پدرهاي‌شان لوس و بي‌ادب شده‌اند؟
زن كه انگار دو دل بود حرف دلش را بزند يا واقعيت را، بعد از چند ثانيه جواب مي‌دهد: چي بگم والله... من خودم يك پسر مدرسه‌اي سال چهارمي دارم. تمام تلاش من و پدرش اين بوده كه او را درست تربيت كنيم. ولي نمي‌دانم چرا هر كاري كه مي‌كنيم، پسرم نه تنها درست نمي‌شود كه هر روز بيشتر از روز گذشته بي‌ادب‌تر و پرخاشگرتر مي‌شود؟
مكثي مي‌كند و ادامه مي‌دهد: راستش را بخواهيد خيلي بچه‌هاي امروز كلا اصلا قابل مقايسه با بچه‌هاي نسل ما نيستند. در دوره ما؛ هرچه بزرگ‌ترها مي‌گفتند جرات نمي‌كرديم روي حرف آنها حرف بزنيم، ولي الان بچه 12-11 ساله من خيلي راحت توي روي من درمي‌آيد و مي‌گويد: دوست داشتم كه فلان كار را كردم. هر كاري مي‌خواهي بكن! مثلا بدون اينكه به تذكرهاي ما توجهي داشته باشد با دوستانش بيرون مي‌رود. وقتي هم با وي بحث مي‌كنيم باز هم جواب مثل هميشه مي‌گويد: به شما ارتباطي ندارد. من اين‌طوري «حال» مي‌كنم!
راننده هم كه حالا راه برايش باز شده، كمي گاز مي‌دهد و مي‌گويد: بچه‌هاي الاني همه‌شون همين‌طور هستند. نوه من هم به‌شدت نافرمان شده است. 6 سالش است ولي از همين الان نمي‌شود كنترلش كرد. البته من هميشه به پسرم مي‌گويم كه تقصير خودت است كه اين‌همه به اين بچه پروبال مي‌دهيد و هرچه مي‌خواهد دراختيارش قرار مي‌دهيد. مسلم است وقتي محدوديتي نداشته باشد و هر كاري كه دلش بخواهد، بكند، چه جور بچه‌اي بار مي‌آيد!

پلان دوم
مدرسه‌اي در غرب
خيابان پيامبر در محله مهران
اينجا هم مثل همه مدارس ديگر دم در مدرسه‌اي دخترانه، تعداد زيادي مادر و پدر جمع شده‌اند تا فرزندان‌شان تعطيل شوند و آنها را به خانه ببرند. مادر يكي از دانش‌آموزاني كه منتظر تعطيلي مدرسه هستند تبلتي در دست دارد و انگار كه خسته شده باشد دايم آن را از اين دست به آن دست مي‌دهد. زن ديگري كه گويا دوست وي است و مانند بقيه براي بردن دخترش منتظر آنجا ايستاده، به شوخي مي‌گويد: خب مگه مجبوري اين تبلت را با خودت اين طرف و آن طرف مي‌كشاني؟ مي‌گذاشتي خانه بماند.
زن جوان لبخند تلخي مي‌زند و جواب مي‌دهد: اگر اين را نمي‌آوردم سحر پدرم را در مي‌آورد. از همان دم در مدرسه بازي را شروع مي‌كند تا وقتي كه به خانه برسد. 
در مدرسه باز مي‌شود و دختربچه‌هاي دانش‌آموز داخل آن مانند موجي، جيغ‌زنان مانند موجي پر‌خروش بيرون مي‌آيند. دو دختر با مانتوهاي طوسي‌رنگ هم به سمت دو زني كه يكي از آنها تبلتي در دست دارد، مي‌آيند و با لحني بي‌تفاوت سلام مي‌كنند. مادرها اما برعكس با چنان شور و هيجاني از آنها استقبال مي‌كنند كه گويا چند هفته‌اي مي‌شود كه آنها را نديده‌اند!
سحر همان‌طور كه مادرش گفته بود اولين چيزي كه مي‌خواهد تبلتش است، آن‌هم با اين جمله: تبلتم رو آوردي؟! مادر به شوخي مي‌گويد: نه... يادم رفت! سحر اما بي‌توجه به دور و برش جيغي مي‌زند و مي‌گويد: اه... نرگس تو چقدر بي‌عرضه‌اي...! 
نرگس كه از اين گستاخي ناگهاني دخترش آن‌هم در برابر ديگران شوكه شده است چند لحظه‌اي مانند مسخ‌شده‌ها سكوت مي‌كند اما بعد دوباره برخودش مسلط مي‌شود و رو به دخترش مي‌كند و مي‌گويد: شوخي كردم عزيزم... بيا بگير... دختر دستش را دراز مي‌كند و با همان لحن گستاخانه مي‌گويد: تو چقدر دروغگويي. خب مگر مرض داري كه اذيت مي‌كني! و تبلت را مي‌گيرد و مي‌رود به سمت پژويي كه گويا متعلق به مادرش است.
نرگس هم براي اينكه بيش از اين در برابر بقيه شرمنده نشود سريع خداحافظي مي‌كند و به سمت ماشينش مي‌رود.

پلان سوم
چند دختر 13-12 ساله در خيابان باهم دعوا مي‌كنند. دعوايي در حد گيس و گيس‌كشي! چند پسر هم دورشان را گرفته‌اند و نگاه‌شان مي‌كنند. معلوم است كه با هم ارتباط دارند و دوستند. از بين فحش‌ها و حرف‌هاي ركيكي كه نثار هم مي‌كنند معلوم مي‌شود كه دعوا سر يك موضوع بي‌اهميت است. دو زن تقريبا مسني كه در صف نانوايي ناظر اين صحنه‌ها هستند لب ور مي‌چينند و سوژه‌اي براي صحبت پيدا كرده‌اند. يكي از آنها به ديگري مي‌گويد: واقعا دوره آخر زمان شده است! آخه يك دختر چقدر بايد وقيح باشه كه اين‌طوري تو كوچه و خيابون دعوا كنه و كارشون به كتك‌كاري هم بكشه؟ 
زن حين صحبتش هم سري به تاسف تكان مي‌دهد و در تاييد حرف همسايه‌اش مي‌گويد: آخه ما كي اين‌طوري بوديم. ما تا وقتي شوهر نكرده بوديم اصلا جرات نداشتيم تو كوچه تنها بريم و بياييم. واقعا آدم مي‌ماند چه بگويد مريم خانم جان!
مريم خانم اما توجيه جالبي در مورد دليل به قول خودش «وقيح» شدن بچه‌هاي امروز دارد: دليلش ساده است. در دوران ما هر خانواده‌اي چندين بچه داشتند و اصلا فرصتي براي لوس كردن و نازپرورده كردن آنها نداشتند. يعني نه فرصتش را داشتند و نه پولش را. تا بچه حرف مي‌زد، مي‌زدند تو سرش و تو اتاق يا انباري حبسش مي‌كردند. اما حالا اكثر بچه‌ها تك‌فرزند هستند. 
براي همين در خانواده‌ها حكومت مي‌كنند. هرچه بخواهند در اختيارشان است، ضمن اينكه از آنجايي كه اكثر پدر و مادرها شاغل هستند ديگر فرصتي براي تربيت بچه‌هاي‌شان ندارند و بسياري از بچه‌ها در خانه‌هاي پدربزرگ و مادربزرگ‌ها يا مهدكودك‌ها و... بزرگ مي‌شوند. خب معلوم است كه اين بچه‌ها وقتي به مدرسه مي‌روند و كنار هم قرار مي‌گيرند، چه جمع تحفه‌اي مي‌شوند!
زن دوم هم در تاييد حرف دوستش مي‌گويد: مدرسه‌هاي امروز شده كلاس آموزش انواع خلاف‌هاي جورواجور به بچه‌ها! سيگار كشيدن و لباس پوشيدن و آرايش كردن و فيلم رد و بدل كردن و فحش ياد گرفتن و.... ديگه معلم‌ها هم زورشان به بچه‌ها نمي‌رسد. كافيه يك كم به يكي از دانش‌آموزان سخت بگيرد يا سرش داد بزند، فوري پدر و مادرش مي‌آيند و از وي شكايت مي‌كنند و كارش به ناكجاآباد مي‌كشد!
نوبت مريم خانم است تا نانش را بخرد و برود. بهانه‌اي براي پايان يك گپ كوتاه اما پر از تجربه! حالا ديگر دخترها هم به لطف پادرمياني پسرهايي كه آنجا جمع شده‌اند، دست از دعوا كشيده‌اند و هر كدام به سويي مي‌روند! 

گستاخي دانش‌آموزان كرونايي
معلم يك دبستان پسرانه در تشريح رفتارهاي دانش‌آموزان پس از اتمام آموزش مجازي گفت: واقعيت اين است كه پس از باز شدن مدارس، با دانش‌آموزان تنبل و بي‌توجه به درس مواجه هستيم و بسياري از آنان رفتارهاي پرخاشگرانه‌اي در مقابل همكلاسي‌ها و دوستان خود بروز مي‌دهند.
مهسا ايراني تصريح كرد: بررسي‌هاي مشاوران و ريشه‌يابي معلمان حكايت از آن دارد كه تنهايي دوران آموزش مجازي و دسترسي به انواع فيلم‌ها و اطلاعات در بستر فضاي مجازي، باعث بروز پرخاشگري در دانش‌آموزان شده است.
وي اضافه كرد: دانش‌آموزاني كه رفتارهاي مناسبي ندارند همراه با والدين خود به مراكز مشاوره معرفي شدند. البته بسياري از خانواده‌ها توان پرداخت هزينه‌هاي مشاوره را ندارند.
اين معلم قديمي گفت: دانش‌آموزان عادت به حضور در مدرسه ندارند و آموزش مجازي عادت آنها براي مطالعه كتاب‌هاي درسي را كاهش داده است. از طرفي تنبلي يا انجام ندادن تكاليف در دوران كرونا و آموزش مجازي باعث شده تا يادگيري دانش‌آموزان كاهش پيدا كند.

شاخصه‌اي به نام هنجارشكني
ناهيد دهقان، روانشناس و مشاور در گفت‌وگو با «اعتماد» درخصوص تغييرات رفتاري دانش‌آموزان در دو دهه اخير گفت: واقعيت اين است كه بچه‌هايي كه تا همين چند سال قبل به مدرسه مي‌رفتند، از جهات مختلف قابل استناد بودند و مي‌شد به آنها نمرات قابل قبولي داد، اما امروز رفتارهاي اجتماعي دانش‌آموزان هم بسيار ناهنجار شده و هم بسيار ضعيف به‌طوري كه حتي نمي‌توانند همديگر را تحمل كنند، ضمن آنكه روحيه مشاركت‌پذيري نيز در آنها به‌شدت كاهش پيدا كرده و كلا مي‌توان گفت دانش‌آموزان امروز دانش‌آموزاني هستند كه آستانه تحمل‌شان به‌شدت پايين آمده است. درحقيقت در حال حاضر اين دانش‌آموزان هستند كه در بسياري از موارد معلم‌ها را كنترل مي‌كنند!
وي افزود: اين رويه حتي در يادگيري آنها نيز تاثيرگذار بوده است به‌طوري‌كه مثلا اگر متوسط معدل يك كلاس 19 بوده است امروز به حدود 15 رسيده است.
اما چرا دانش‌آموزان امروز به چنين نقطه‌اي رسيده‌اند؟ سوالي كه دهقان در پاسخ به آن گفت: بخش اعظم ناهنجاري‌هاي رفتاري دانش‌آموزان امروز ما، به جامعه و خانواده‌ها برمي‌گردد. به تناقض‌هايي كه در جامعه و خانواده‌ها مي‌بينند، به فضاي نابسامان مجازي، به مسائل و مشكلات اخلاقي پدر و مادرهاي‌شان، به اختلافات والدين باهم، به برخوردهايي كه در جامعه مي‌بينند و.....
با تمام اين تفاصيل براي كنترل شرايط كنوني و اصلاح رفتار دانش‌آموزان چه مي‌توان كرد؟ سوالي كه اين روانشناس در پاسخ به آن گفت: حقيقت اين است كه در حال حاضر خود دبيران و معلم‌ها نيز آموزش درستي براي برخورد با دانش‌آموزان و هنجارشكني‌هاي دانش‌آموزان ندارند! ضمن اينكه در دروس آموزشي آنها نيز چنين نكاتي كمتر توجه شده است. در مقابل براي دانش‌آموزان نيز بايد آموزش‌هاي رفتاري ضروري درنظر گرفته شود و در كتاب‌هاي درسي اين موضوعات پيش‌بيني شود، چراكه تازماني كه معلم‌ها و مربيان مدارس و حتي خود دانش‌آموزان با اين آموزش‌ها آشنا نشوند، چطور انتظار داريم كه لجام‌گسيختگي دانش‌آموزان تغيير كرده و اصلاح شود؟!
وي تصريح كرد: از طرفي به نظرم بهتر است آموزش و پرورش نيز با جذب نيروهاي جوان و تربيت معلم‌هايي كه با رفتارهاي نوجوانان و جوانان آشنا باشند و به خاطر فاصله سني كمي كه با آنها دارند، مسائل و مشكلات‌شان را درك كنند، مي‌تواند اندك اندك اوضاع نابسامان حاكم بر مدارس و فضاي دانش‌آموزي را ساماندهي كند.
اما آينده جامعه‌اي كه هم اينك چنين دانش‌آموزان لجام‌گسيخته‌اي دارد چه خواهد شد؟ دهقان در پاسخ به آن گفت: معتقدم كه دانش‌آموزان امروز، در آينده و بعد از فارغ‌التحصيل و وارد جامعه شدن، بيشتر از آنكه به ديگران آسيب بزنند به خودشان آسيب مي‌زنند و اكثرا تبديل به انسان‌هايي افسرده مي‌شوند. البته اين رويه مي‌تواند بسيار خطرناك باشد، چراكه اين افسردگي و آسيب‌هاي روحي و رواني در تمامي اركان زندگي آنها از فرزندپروري گرفته تا سلامت و روان خانواده آنها را تهديد مي‌كند كه اين امر مي‌تواند خطري جدي براي آنها باشد.


مادر يك دانش‌آموز: تمام تلاش من و پدرش اين بوده كه او را درست تربيت كنيم، ولي نمي‌دانم چرا هر كاري كه مي‌كنيم، پسرم نه تنها درست نمي‌شود كه هر روز بيشتر از روز گذشته بي‌ادب‌تر و پر‌خاشگرتر مي‌شود؟
مادري از نسل گذشته: اكثر پدر و مادرها شاغل هستند ديگر فرصتي براي تربيت بچه‌هاي‌شان ندارند و بسياري از بچه‌ها در خانه‌هاي پدربزرگ و مادربزرگ‌ها يا مهدكودك‌ها و... بزرگ مي‌شوند. خب معلوم است كه اين بچه‌ها وقتي به مدرسه مي‌روند و كنار هم قرار مي‌گيرند، چه جمع تحفه‌اي مي‌شوند!

دهقان: حقيقت اين است كه در حال حاضر خود دبيران و معلم‌ها نيز آموزش درستي براي برخورد با دانش‌آموزان و هنجارشكني‌هاي دانش‌آموزان ندارند! ضمن اينكه در دروس آموزشي آنها نيز چنين نكاتي كمتر توجه شده است.
به نظرم بهتر است آموزش و پرورش نيز با جذب نيروهاي جوان و تربيت معلم‌هايي كه با رفتارهاي نوجوانان و جوانان آشنا باشند و به خاطر فاصله سني كمي كه با آنها دارند، مسائل و مشكلات‌شان را درك كنند، مي‌تواند اندك اندك اوضاع نابسامان حاكم بر مدارس و فضاي دانش‌آموزي را ساماندهي كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون