درباره طراحي در دوره معاصر
دستها آنچه بودند ديگر نيستند
حجت اماني
ديويد هاكني انگشتانش را روي صفحات ديجيتالي ميكشد و با لمس آن، نقاشي توليد ميكند بدون آنكه دستش قلمويي را حس كند، يا بوي رنگ و روغن به مشام هنرمند برسد، در حالي كه جكسون پالاك در رنگ، غوطهور ميشد و به بستر نقاشي هجوم ميبرد.
ديمين هيرست سفارش ساخت اثر مفهومي «يك كوسه در قاب شيشهاي» كه با گاز فرمالدهيد حفظ شده -فارغ از نگاه دوستداران حيات وحش- را به متخصصان حرفهاي داده كه با فناوري روز طي يك فرآيند كوتاه با نظارت او ساخته شده است، در مقابل، اثر نقاشي تك چهرهاي از پل سزان كه محصول دست هنرمند از مدل زنده است، حدود صدو پنجاه نشست در شرايط نور يكسان (نور طبيعت) را طي ميكند و در نهايت رضايت او فراهم نميآيد و كار را رها ميكند يا براي گذاشتن لكههاي كوچكي از طيف رنگ روي دستان مدل ساعتها در موزه لوور به مطالعه پردههاي رنگ در آثار نقاشان مورد نظرش ميپردازد.
از اين نمونهها در تاريخ هنر فراوان سراغ داريم و همواره مخاطبان را با اين سوالات مواجه ميكند كه كدام اثر را اثر هنري والا دانسته و كدام يك را هنرمند بدانيم.
شتاب از ويژگيهاي عصر امروز است كه گويي روز به روز بر آن افزوده ميشود و در اين رهگذر ماهيت هنر را نيز دستخوش تحول ساخته است. از اينرو هنر امروز با هنر قرن گذشته يا حتي چند دهه پيش متفاوت است. تعريف مارسل دوشان از هنرهاي زيبا، با معرفي اشيا يافته به عنوان مجسمه و اشيا حاضر آماده با عنوان اثر هنري كه نفي مهارت دست و تقليل بعد زيباشناختي به نفع ايده را به دنبال داشت كه در برابر قلمزنيها و ترفندنماييهاي هنرمندان دوران كلاسيك اين تفاوت محسوس را نشان ميدهد.
پيشتر، هنرمندان آنچنان غرق در كشف زيباييشناسي خود بودند تا به بيان ناب و گاه معنوي برسند. نگاه ستايشگرانه و سرشار از معنويت واسيلي كاندينسكي يا پال كلي نسبت به فرم و اثر نقاشي از لابهلاي نوشتهها و آثار مكتوب آنان آشكار است. يوزف بويز در اجراهايش به دنبال درك انسان به عنوان يك وجود معنوي بود. همچنين هنرمنداني كه تمام عمر خود را به دنبال كشف و درك هستي در آثارشان از طريق مطالعه طبيعت يا طبيعت بيجان گذراندهاند و كمتر توانستهاند به ثبات مالي در زندگي خود برسند. در مقابل، ديدگاه ديمين هيرست كه هنر را اينگونه ميداند: «هنر آنجاست و من به راحتي آن را ميبينم. بنابراين كار زيادي انجام ندادهام.» او هنر را امري ساده، نزديك و تجاري ميداند از اينرو در جامعه هنر و تجارت ديمين هيرست را اغلب يك تاجر موفق ميدانند كه بازار را مستقيما در كنترل خود دارد. اندي وارهول نيز در دهه 1960 كارگاه خود را كارخانه ناميد و ايده سري كاري را ترويج داد و با اظهاراتش درباره هنر توانست نظر مخاطبان را نسبت به كار خود به نوعي توجيه كند و بازار خود را به دست گيرد. هنرمندان موفق و شناخته شدهاي ديگر مانند دكونينگ و رودن نيز بخش درآمدزايي خود را پنهان نگه ميداشتند اما امروزه اين بخش به صورت واضح انجام ميگيرد. دنياي هنر امروز آنچنان با اين مساله درآميخته و خو گرفته كه رابطه تجاري، با ارزش هنر را به عنوان يك معيار پذيرفته است. از اينرو تقاضا در بازار هنر براي نمونههايي از پيش تعيين شده توسط بازارگردانهاي تجاري بهطور چشمگيري افزايش يافته است بنابراين هنرمندان را به توليد انبوه وادار و ترغيب ميكنند و در نظر خريداران آثار هنري به عنوان نقطه قوت هنرمند به شمار ميآيد. از ويژگيهاي نسل نو اين است كه ميخواهد زود به مقصد برسد؛ دنبال مسيرهاي كوتاه و روندهاي زودبازده تجاري است. درباره هنر نيز به همين شكل است با آثاري مواجه هستيم كه شتابزدگي حتي در هنرهاي سنتي وجه غالب آثار شده است. سوداي شهرت، هنرمندان جوان را به سمت ترفندهاي سريع توليد اثر جهت برگزاري نمايشگاه و بازارهاي هنري سوق ميدهد تا جايي كه ستارگان موفق دنياي هنر از نظر تجاري را الگوي خود قرار ميدهند همانطور كه توليد آثار وارهول گونه در بين هنرمندان معاصر ايراني همچنان ادامه دارد.
در اين ميان، زمان و فناوري تغييرات شگرفي در نحوه بيان هنرمند به وجود آورده و دنياي هنر بيثباتتر از گذشته شده است تا آنجا كه اعتبار نوشتارهايي در باب هنر و زيبايي نيز پايداري چنداني ندارند. چند دهه پيش آثاري را كه به عنوان اثر هنري تلقي نميشدند امروزه به مثابه شاخص تعيينكننده تفكري نو در زمينه هنر پذيرفتهايم. نحوه عمل هنرمندانه آنچنان تغيير كرده است كه حتي امروزه هنرمنداني سفارش اثر هنريشان را تنها با تلفن انجام ميدهند همانطور كه غذا سفارش ميدهيم. از اينرو همواره با مفاهيم تازهاي از مفهوم هنر پيشرو مواجه هستيم و احساس ميشود انگشتان هنرمند آنچه بودند، امروزه نيستند. دستاني كه پيشتر تجربه رنگ و طراحي را آموخته، شايد كمتر از گذشته به كار آيد.