يادداشتها و خاطرات علي اميني (1)
مرتضي ميرحسيني
علي اميني بعد از كنارهگيري از نخستوزيري عملا از سياست كنار كشيد. اين كنارهگيري نه به ميل، كه به اكراه بود. شاه -مثل همه شاهان پيشين- از سياستمداراني كه خودشان را به حد نوكران دربار پست نميكردند خوشش نميآمد و اجازه نقشآفريني موثر را به آنان نميداد. اميني هم كه در دوره كوتاه نخستوزيرياش در موضوعاتي مثل حدود اختيارات شاه و حوزه نفوذ نهاد سلطنت با او گلاويز شده بود، در اين دسته از سياستمداران جاي ميگرفت. دولتش دوام نيافت و زير بار مشكلات سقوط كرد. قبل از استعفا به شاه گفت تو با من همان كاري را كردي كه در گذشته با قوام و مصدق كرده بودي و «اگر همان كار با من بشود، من بايد آدم خيلي احمقي باشم. بنده اين (نخستوزيري) را قبول كردم، از روي خدمت به مملكتم كردم و افتخار هم ميكنم كه هر چه از دستم برميآمده كردم، اما بنده نبايد اينجا بنشينم كه بعد بنده را بردارند و بيندازند بيرون. خودم بايد بروم.» تا مدتها پس از استعفا مراقبش بودند و ماموران ساواك -به دستور شاه- او و نزديكانش را زيرنظر داشتند. پسرش ايرج اميني را يكبار در بازگشت از سفري به اروپا، در فرودگاه نگه داشتند و چمدانهايش را زيرورو كردند. نامههايش را نيز از او گرفتند و دو روز بعد به او پس دادند. ايرج اميني مينويسد: «هنگامي كه اين داستان را براي پدرم تعريف كردم تعجب نكرد و گفت: مدتهاست حدس ميزدم كه نامهها را قبل از اينكه خودمان بخوانيم، حضرات ميخوانند.» با گذشت زمان، خشم و ترس شاه كمتر و به قول خود علي اميني «بيمهري شاه به بيتفاوتي تبديل شد.» گاهي در مراسمهاي رسمي و مناسبتهاي تقويمي براي سلام به شاه دعوت ميشد و طبق عرف زمانه در اين برنامههاي تشريفاتي شركت ميكرد، اما از اواخر سال 1356 كه حكومت پهلوي به سراشيبي سقوط افتاد و بحران سياسي كشور را فراگرفت، باز نام او و برخي سياستمداران قديمي -كه اندك آبرو و اعتباري در جامعه داشتند- سر زبانها افتاد. خودش ميگفت ادعايي براي رياست بر دولت ندارم و «خواهان سمت نخستوزيري نيستم و حتي بهوسيله مرحوم علم، وزير سابق دربار شاهنشاهي، حضور شاهنشاه آريامهر عرض كردم كه به هر طريق ممكن حاضرم ثابت كنم چنين داعيهاي ندارم؛ ولي چون تصور ميكنم افرادي در اطراف شاهنشاه آريامهر نيستند كه واقعيت اوضاع را به عرض او برسانند، احساس مسووليت ميكنم و هرچه سعي ميكنم به نحوي به شاهنشاه دسترسي پيدا كنم، موفق نميشوم. شاهنشاه آريامهر ميتوانند از افرادي نظير من و چند نفر افراد معمر ديگر درباره مسائل مملكتي نظرهاي مشورتي بگيرند.
من در اين چند روزه با برخي افراد جبهه ملي نظير مهندس بازرگان، يدالله سحابي و كريم سنجابي ملاقات و مذاكراتي داشتهام كه با آنها در مسير خدمت به شاهنشاه و مملكت همكاري كنم، ولي بعضي از آنها مثل بازرگان اصولا معتقد نيستند كه با هيات حاكمه بتوان همكاري كرد. اين افراد و بعضي از مردم خود مرا نيز به عنوان يك فرد ملي قبول ندارند، ولي من واقعا ميخواهم به نفع مملكت كار كنم و سعي نمايم اختلاف با روحانيون حل شود و بين مردم و مسوولان امور التيام داده شود.» اميني ميگفت: «والاحضرتها با مداخلات و شركت در امور انتفاعي وضع مخصوصي به وجود آوردهاند. آيا بهتر نيست من به جاي نشستن با افراد جبهه ملي بتوانم با والاحضرتها بنشينم و به آنها بگويم راهي كه شما در پيش گرفتهايد به ضرر اعليحضرت و خودتان و مملكت است. اگر ميخواهيد مملكتي بماند و شماها نيز از بركات آن برخوردار باشيد بايد قدري رعايت بعضي اصول را بكنيد.» (ادامه دارد)