فلسفه تكنولوژي
كامران مشفق آراني
آينده فلسفه، يقينا فلسفه تكنولوژي خواهد بود. ويلفرد سلرز براي اين منظور استدلالش را براي آينده فلسفه به «ديدن اينكه چگونه چيزها در وسيعترين معناي ممكن در وسيعترين فضاي ممكن به هم چسبيدهاند» عنوان ميكند، او فيلسوفي است كه به استانداردهاي جامعه و فرهنگ توجه دارد. از نظر او، اين استانداردها همان قراردادهايي است كه جامعه ميپذيرد و هر يك از اعضاي آن، اين استانداردها را قبول دارند. فلسفه معاصر چيزي بيش از مجموعهاي چندپاره از فعاليتهاي انتزاعي و نامربوط نيست. در «فلسفه تحليلي» پيشنهاد ميشود كه مباحث پيرامون تعامل انسان با جهان باشد كه از منظر اين مقال ماهيت فناوري چنين است. نقش فلسفه بايد اين باشد كه به ما كمك كند تا آن تعاملات را به شيوهاي متفكرانه و سازنده انجام دهيم. فيلسوف را بايد به عنوان بخشي از گروهي از افراد درنظر گرفت كه به دنبال انجام كاري هستند به عبارتي روشن او يك تسهيلكننده انتقادي است يا اگر خيلي فيلسوفانه نگاه كنيم با زيركي طنزگونه ميتوانيم بگوييم: «سقراط دوباره متولد شده است.» براي اينكه بتوانيم فلسفه را به يك ويژگي مفيد در صحنه روشنفكري معاصر تبديل كنيم، بايد از تمرينات تحليلي جزيي كه تاثير كمي بر يكديگر يا جهان دارند، صرفنظر كرده و بيشتر سعي كنيم تعامل انسان با جهان را درك كنيم كه مهمترين آن ميتواند توسعه فلسفه فناوري و آيندهپژوهي باشد. براي دستيابي به اين هدف، پيشنهاد ميشود كه با عدم ورود به طبقهبندي سنتي سعي در معنا دادن به بخشهاي اساسي بر همان نگرش پيشينيان را كنار بگذاريم. به جاي تقسيمبندي قديمي اين رشته به معرفتشناسي، متافيزيك، نظريه ارزش، تاريخ فلسفه و منطق و فلسفه علم، توصيه ميشود كه ابتدا هدف فلسفه را كمك به بشر براي
باز كردن راه خود در جهان درنظر بگيريم، اگر چنين شود خواهيم ديد كه يك «اقدام موفق» صورت پذيرفته. حوزههاي سنتي فلسفه و زيرشاخههاي متعدد آن به راحتي در طبقهبندي فلسفه جديد مانند «زيباييشناسي»، «فلسفه حقوق» و «فلسفه تكنولوژي» قرار نميگيرند، فلسه تكنولوژي به لزوم اين امر ميپردازد كه راهي جديد براي رسيدن به اهداف جديد بايد جست و اين مهم از راه تمركز توسعه ساختار جديد فلسفي اهميت مييابد. هر حوزه مورد علاقه فلسفي بايد به عنوان يك ابزار مورد توجه قرار گيرد، نه به عنوان يك حوزه تخصصي صرفا جهت «تحقيق».