ادامه از صفحه اول
بادي كه كاشته شد و توفاني كه درو ميشود (۱)
در چنين ساختاري سلبريتيها به ابزار سرگرمي و در برخي موارد به ابزار تحقيق و حتي عامل سياسي تبديل ميشوند. برنامههاي آنان عليه حسن روحاني از اين نوع بود كه خيلي مورد پسند نواصولگرايان بود. طرفين به مبادلهاي غير منصفانه و ناحق ميرسند. آنان در عين حال كه گرايش ويژهاي به فرهنگ مذهبي سنتي ندارند، ولي در بيان خود به ظواهر و كلمات پايبند ميشوند و با گفتن چند جمله يا گزاره يا آوردن برخي افراد در برنامه خود يا حمله به منتقدان حكومت يا مسوولاني خاص، خود را تثبيت ميكنند و در عوض پول كلاني هم ميگيرند. طرف حكومتي اين ماجرا هم با كسب رضايت مردم از طريق سرگرمي و پر كردن اوقات فراغت آنان و هزينه كردن از جيب ملت، هم خودش به نوايي ميرسد و هم اهداف سياسي خود را پوشش ميدهد. ادامه دارد
چرا خيابانهايمان چنين شد؟
جوانتر كه بودم اين قسمت را از حفظ داشتم و بارها آن را زير لب با خود زمزمه ميكردم. در ابتدا گفتم كه اين كتاب هر چند براي صاحبان قدرت مايه هشدار نبوده، ولي گويا به كار اطرافيان صاحبان قدرت بسيار مدد رسانده و انگار اين جماعت با خواندن تاريخ بيهقي، خوب متوجه شدهاند كه براي جلب نظر آنكه گرد او جمع آمدهاند، چه بايد بكنند. در كتاب، بارها و بارها، سلطان مسعود، اطرافيان و درباريان را جهت تصميماتش خطاب قرار ميدهد كه براي انجام فلان كار چه بايد كرد؟ و هميشه يك جواب از جميع آنان ميشنود كه هر تصميمي كه سلطان بگيرد، همان بهترين تصميم است. گويي سلطان مسعود، اين همه بزرگان را فقط براي اين گرد خود آورده كه تملق و مجيز او را بگويند و دريغ از حتي يكبار مخالفت با نظر سلطان و البته سلطان مسعود هم تصميمات خود را در پيش ميگيرد و او كه به گفته بيهقي، زماني در شجاعت چنان بود كه با دست خالي به بيشه ميزد و شير شكار ميكرد، در آخر كار از ترس دشمنانِ تاخته، در حال گريز به هندوستان، به دست غلامان خويش كشته ميشود. اين همه را گفتم و شايد بهتر بود به جاي بقيه يادداشت، داستان بر دار كردن حسنك را ميگفتم ولي چه ميشود كرد كه با آنكه روزگار ديگري است ولي داستان همان است.
سه سال پيش در همين روز يادداشتي در اين ستون داشتم با عنوان «اگر فرمان كنده شود و در آن نوشته بودم كه «آقاي مصباحيمقدم، به عنوان سخنگوي جامعه روحانيت مبارز، با آن همه سوابق و مسووليتهاي حكومتي كه اگر روي سنگ بگذاريم، سنگ مثل موم نرم ميشود در جايي گفته است با دستفرماني كه كشور طي اين سي و چند سال بعد از دفاع مقدس اداره شده است، نميشود از اين به بعد هم كشور را اداره كرد». تا قبل از آن گمان من بر اين بود كه اگر من و امثال من هشدارهايي در شيوه كشورداري ميدهيم و ناديده گرفته ميشود، همه براي آن است كه ما نامحرميم، اما در اين سه سال و به مرور زمان با عنايت به همين هشدار جناب مصباحيمقدم متوجه شدم كه اين ما نيستيم كه نامحرميم، هر كه هشدار بدهد نامحرم است و الا چطور ميشود كه ايشان هم بگويد اين راهش نيست و باز هم به همان راه برويم. اگر اين راه درست بود كه نبايد خيابانهايمان در اين يك ماه چنين باشد. اما اگر يكي بگويد به اين راه رفتيم تا خيابانهايمان همين باشد، چه جوابي بدهيم؟
سلامت را نميخواهند پاسخ گفت
معدود رسانههاي فعال و حرفهاي مكتوب و اينترنتي را نيز با چنان محدوديتهايي مواجه كرده كه عملا از حيز انتفاع ساقط شده و نه در خبر و گزارش و نه در تحليل نميتوانند نقش موثري ايفا نمايند. سوي ديگر ماجرا هم جوانان نسل جديد و برخي فعالان توييتري و مجازي هستند كه هر صداي ميانهاي را كه دعوت به آرامش و تفكر و پرهيز از خشونت كند با صفت وسط باز آراسته و با شديدترين توهينها مينوازند. پس براي كه بايد گفت و نوشت؟
همين چند روز پيش و پس از فراخوان رييس قوه قضاييه براي نقد و گفتوگو، بسياري از جمله همين قلم در نوشتارهايي ضمن استقبال از اين دعوت پيشنهادهايي براي اثربخشي بيشتر اين گفتوگوها ارايه كردند، اما چيزي نگذشت كه صدور حكمي سنگين براي يكي از فعالان سياسي كه به اذعان دوست و دشمن جز گفتوگو و تلاش براي اصلاح در چارچوب نظام، كار ديگري نكرده بود آب سردي بر پيكر همه ريخت و نشان داد كه در همچنان بر همان پاشنه ميچرخد. طبيعي است در چنين شرايطي، هر صداي ميانهاي خاموش ميشود و سكوت را ترجيح ميدهد و به نظاره مينشيند تا از طرفين سخت ماجرا هزينهاي متوجهش نشود. حال پرسش آن است كه آيا در اين شرايط دوقطبي و متلاطم، تكليف از اصحاب انديشه و سخن و قلم ساقط است يا هنوز و به رغم نبود گوش شنوا، كلام و قلمهايي كه در پي بهبود و اصلاح و كاهش هزينههاي اجتماعي هستند رسالتي بر دوش دارند كه مكلف به اداي آن هستند؟ راستش خودم پاسخ روشني براي اين پرسش ندارم و معتقدم گذر زمان به اين پرسش پاسخ خواهد داد. اما اميدوارم زمان و محتواي اين پاسخ چنان نباشد كه همه را از كرده و ناكردههايشان پشيمان كند.
حق بر خيابان و مردمهراسي
بر اين اساس، همه شهروندان بهطور برابر مجازند از اماكن عمومي و خيابانهاي كشور براي سر دادن فرياد اعتراض و انتقاد عليه هر امر عمومي و هر مقام يا نهاد سياسي بهره بگيرند. اين اعمال حق و آزادي، نهتنها اخلالي در مباني اسلام ايجاد نميكند، بلكه از اسباب تحكيم دين، ترويج اخلاقيات و تقويت نظم دموكراتيك (جمهوري) به شمار ميرود.
بهرهگيري از حقوق و آزاديهاي فردي و گروهي اصولا نيازي به اخذ مجوز ندارد. همانطور كه كسي براي خوردن غذا يا استنشاق هوا اجازه نميگيرد، درباره ديگر حقها و آزاديها نيز همين حكم كلي جاري است. البته اطلاع پيشيني نهادهاي حكومتي از گردهماييها، صرفا جهت تامين نظم و امنيت و جلوگيري از تداخل گردهماييها ضروري است.