ادامه از صفحه اول
سازگاري، محصول تعادل سازش و مقاومت
در حقيقت تاريخ متعارف سياست، معطوف به جنگها و انقلابها و تضادها است، زيرا اينها ارزش خبري دارند، درحالي كه در لايههاي زيرين اين جنگها، مجموعهاي از سازشها و تفاهمها و سازگاري با محيط و ديگران را ميتوان ديد كه اثرات زيانبار جنگها و تقابلها را خنثي كرده است. مقايسه سرنوشت شوروي و چين نمونه خوب امروزي ماست. اتحاد جماهير شوروي كه بر همه شعارهاي خود اصرار و يكدندگي پيشه كرد و نهايت آن، فروپاشي در سال ۱۹۹۱ بود، در مقابل حكومت چين كه خود را با محيط سازگار نمود از يك كشور درجه ۳، تبديل به ابرقدرتي غير قابل بحث شد. مقايسه كنيد سازگاري ياروزلسكي رييسجمهور لهستان در دوران كمونيستي را با چائوشسكو در روماني. پادشاه مراكش و اردن را با قذافي مقايسه كنيم. همه از سرنوشت و آنچه براي چائوشسكو و قذافي رخ داد مطلع هستند، ولي كسان معدودي در بيرون از لهستان از سرنوشت و رفتار ياروزلسكي اطلاع دارند. تازه حكومتهاي نامبرده هم به دليل ناسازگاري با محيط سقوط كردند و بقا نيافتند. مقاومت يك ارزش مهم است و بايد پاس داشته شود ولي سازگاري نيز به همان اندازه بلكه بيشتر مهم است. تعادل ميان سازگاري و مقاومت است كه موتور جامعه را به جلو ميراند و ثبات ميبخشد. در غياب هر يك، ديگري تبديل به فاجعه ميشود.
دوره چه كساني تمام شده است ؟
اما سخن اصلي اين مقال پيامدهاي اعتراضات اخير است كه احتمالا بسيار گسترده و متنوع و بعضا متضاد خواهند بود.با اينكه عدهاي سرخورده خواهند شد، به فراخور شخصيت افراد، نااميدي گسترش پيدا خواهد كرد ولي گروهها و اقشار ديگري اميدوار ميشوند و احساس ميكنند كه جامعه زنده است و در مقابل محركهاي بيروني بيتفاوت نيست و از خود واكنش و آگاهي بروز ميدهد.احتمالاعوارض اقتصادي آن به زودي خود را نشان خواهد داد و موجي از مهاجرت ازكشوربه وجود خواهد آمد.مهم نوع رفتار نخبگان جامعه است كه سمت و سوي نهايي همهچيز را مشخص خواهند كرد.اگرمعدل تشخيص صاحبنظران و موثران در هر قشر و گروهي صائب باشد و دچارخطا نشود بالاخره روند امور با همه افت وخيزها به سوي تعادل و ثبات و نظم و قانون و برابري و عدالت و آزادي پيش خواهد رفت واگر خداي ناكرده جامعه نخبه كشور در تشخيص خوددچارخطا وهيجان شوندخطرازهرسو ما را تهديد ميكند. مثلا اگر از اصلاح امور نااميدي حاصل شود كه متاسفانه از اطراف و اكناف، از داخل وخارج لفظا وعملا برتنور آن دميده ميشود، عاقبت سختي درانتظاركشور است. نااميدي جوامع از تغييرات مسالمتآميز به هرج و مرج يا درجا زدن و توقف ميانجامد.امااگرباهمه سختي و مشقتي كه وجود دارد كه خود صبر ايوب ميخواهد اصلاحگري همچنان نقطه كانوني تلاش دلسوزان ودانايان متعهد باشد قطعا دير يا زود نتيجه خواهد داد بدون اينكه هزينههاي سنگين وغيرقابل جبران پرداخت شود.در دفاع ازاصلاحگري و پاسخ به حملات حتمي مقدرخصوصا در شبكههاي اجتماعي كه به ناسزاها و تهمتهاي وقيحانه كشيده ميشود، لازم است مختصرا بنويسم كه نويسنده اين سطور در دو دولت اصلاحات وتدبير و اميد به علت توقيف مكررمطبوعات وآوارگي از اين روزنامه به آن روزنامه و تنگناي ماليشان در منگنه اقتصادي قرارگرفته هيچ پروژهاي يا كاري خارج ازتخصص خود نگرفته و درآمد معمول درحد يك كارمند جزء هم دچارنقصان شدواكنون هم كه به انزوا اندرم، لذا در دفاع ازفكراصلاحات و نه اصلاحطلبان، كوچكترين نفع شخصي نداشته و ندارم و در اين باب بدكرداري چرخ را چشيدهام. اگراصلاحطلبي را رسيدن به قدرت يا منفعت ياموقعيت تعبير كنيم كه درآن سفرهاي خارجي و رانتجويي و حقوقهاي نجومي و ستاندن پروژه باشدكه بعضا اينگونه بوده است، بله نه تنها زمانه اصلاحطلبان كه زمانه اصولگرايان هم رو به اتمام است.ولي اگراصلاحات درتضاد باجنگ و خشونت يا رخوت و پايان سياست تعريف شود تازه كار ما آغازشده است.اين يك شعارنيست به نظرحقيرجامعه ما با همه رنجي كه احساس ميكند وديوارهاي بلندي كه درمقابل خود ميبيند و خشمي كه از وجناتش كاملا پيدا است متوجه خطر رويارويي خشونتبار هست.اعتراضات اخيرنشان داد كه مردم سخت درتلاش وتكاپو براي يافتن راههاي برون رفت از مشكلات بزرگ كنوني و رساندن صداي خودبه حكومت هستند.آنها دريافتهاند كه هزينههاي تغييرات و تكانهاي شديد اگرشدني باشد چنان سنگين وكمرشكن است كه درتصور نميگنجد و اتفاقا دچار يك تناقض ماهويي است كه بازكردنش مجال ديگر ميطلبد.به نظر ميرسد مردم با آگاهي عجيبي اعتناي چنداني به بمباران تبليغاتي بيگانگان و خارجنشينان ندارند و راه خود را ميروند واگرخواستههايشان پاسخ مثبت دريافت كند سريعالرضا هستند.البته خطردرغلطيدن درتسلسل خشونت را هيچ كس نبايد دست كم بگيرد.موسم تغييرات بافشارجامعه ديريا زود فراخواهد رسيد، اين تغييرات ممكن است تدريجي، كند يا تند ياابتدا سطحي وسپس عميق باشد ولي اجتنابناپذيرند.آري ممكن است زمان افراد تمام شود وچه خوب است كه قدرت، موقعيت و نوبت افراد موقت باشد ولي فكر و انديشه خصوصا آنجا كه داراي پايههاي مستحكم باشد و ناظربه مصالح عاليه كشور و مردم باشد تمام نميشود.
چرايي تهديد و تخريب نخبگان؟
داغ و درفش، تهديد و تخريب و بگير و ببندها چاره كار نيست. همانگونه كه رييس دستگاه قضا اشاره كردند، بايد ريشه مسائل شناخته شود. در صورت نشناختن ريشه مسائل و دست زدن به كارهايي كه تناسبي با مديريت كارآمد بحرانها ندارد، حتي صورت مساله نيز رفع نخواهد شد تا چه رسد به حل واقعي آنها.