• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5333 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۳ آبان

گزارشي از وضعيت موسيقي نواحي ايران و دلايل مهجور بودن هنرمندان آن

نواهاي در وطنِ خويش غريب

سيمين سليماني

موسيقي نواحي در ايران از تنوع و گستردگي زيادي برخوردار است؛ در بسياري ديگر از كشورها اين تنوع موسيقايي پتانسيلي براي بهره‌گيري از تفاوت‌ها و تشابهات در مباحث فرهنگي مي‌شود. اما در ايران كه اقوام مختلف با فرهنگ‌هاي متفاوت زندگي مي‌كنند و حتي شاهد هستيم موسيقي در يك استان و حتي گاه در شهر به شهر يك استان داراي همان تنوع ياد شده است. با وجود اهميت زياد موسيقي اقوام و پتانسيل تنوع قومي در ايران شاهد هستيم اين صداها و اين‌گونه موسيقي در حاشيه قرار گرفته، اما واقعيت اين است كه اگر موسيقي تمام نواحي ايران به درستي و بدون ارزش‌گذاري شنيده شود ما با گونه‌ها و هنرمندان مختلف مواجه هستيم نه با انواع موسيقي با ارزش‌گذاري‌هاي پنهان كه باعث شود يك گونه كمتر از گونه ديگر ديده شود. موسيقي نواحي با اين تنوع قومي در ايران، شايسته كار و توجه بسياري است، اما سال‌هاي سال است كه اين موضوع مغفول مانده و كمتر كسي مي‌تواند روي آن كار اساسي و پژوهشي انجام دهد، چراكه بستري مهيا نبوده است. اگرچه اساسا هنر موسيقي در اين چند دهه در ايران مهجور بوده، اما موسيقي نواحي با وجود اهميت بالايي كه دارد، بنا به دلايل مختلف كمتر از ديگر گونه‌هاي موسيقي مورد توجه و سرمايه‌گذاري و حتي سياستگذاري درست قرار گرفته است. در اين رابطه با سه تن از كساني كه در حوزه موسيقي نواحي فعاليت داشته‌اند، گفت‌وگو كرده‌ام كه در ادامه مي‌خوانيد.
پيمان بزرگ‌نيا يكي از آن افرادي است كه در حوزه موسيقي نواحي كارها و تلاش‌هاي بسياري داشته، او حتي در چند سال اخير بر تاسيس اركستر موسيقي نواحي با هدف يك‌صدايي كردن اقوام تلاش ويژه داشته و بر تشابهات موسيقي در نواحي مختلف ايران مطالعه كرده تا بتواند از آن تشابهات به نفع اجراهاي يكپارچه اقوام در گروهش بهره ببرد. بزرگ‌نيا در گفت‌وگو با «اعتماد» عنوان مي‌كند: «اقوام ايراني حكم اعضاي بدن را دارند كه همه با هم ايران را ساخته‌اند و هيچ‌گاه نمي‌توان آنها -اقوام- را از هم جدا كرد. من هميشه به اين مساله انتقاد كرده‌ام كه چرا به اين بخش از موسيقي اهميت داده نشده است‌. در پروژه‌سازينه تحقيقي داشتم درباره ارتباطات و بررسي وحدت نغمگي و اتحاد موسيقايي كه در يكپارچه شدن موسيقي ايران تاثير مي‌گذارد. موسيقي كردي در جاهايي به موسيقي لري گره خورده و از شمال تا جنوب زاگرس به هم پيوند مي‌خورند حتي مقام‌هايي را داريم كه هم در كردستان و هم در مازندران هستند ولي ما نمي‌توانيم اين مساله را در خارج از محدوده ايران پيدا كنيم. اين اشتراكات فقط در حوزه جغرافياي فرهنگي ايران است و موضوع بسيار فراگيرتر از مرزهاي سياسي و جغرافيايي است.» 
او ادامه مي‌دهد: «موسيقي رديفي ايران برگرفته از همين موسيقي نواحي است. نمي‌شود به يك عضو بدن بيش از ديگر اعضا اهميت داد، اما متاسفانه اين اتفاق در كشور ما افتاده است در حالي كه پرداختن به موسيقي نواحي يعني پرداختن به ريشه‌ها و اصالت‌ها.»
بزرگ‌نيا در انتقاد به نگاه و عملكرد دولت‌ها در قبال موسيقي نواحي در اين چند دهه عنوان مي‌كند: «هميشه موسيقي نواحي ايران به لحاظ سياسي روايتگر حماسه‌هايي بوده كه در ايران رخ داده و ما حتي با الهام از جنبش مشروطه مقام داريم. در منطقه آذربايجان، ستارخان و در بختياري مقام سردار اسعد هست كه به شجاعت و نقشي كه در جنبش مشروطه دارد، مي‌پردازد. در بلوچستان كه دوست‌محمد -دادشاه- به سيستم اعتراض مي‌كند را داريم و همين‌طور ديگر بخش‌ها. از طرفي بخشي از موسيقي نواحي، موسيقي كار است و اين نشان مي‌دهد كه موسيقي وجه جدانشدني زندگي مردم ايران بوده و هست. بخش عظيمي از موسيقي نواحي ايران در حنجره زنان اقوام ايراني بوده و نسل به نسل انتقال داده شده؛ از موسيقي كار گرفته مثل قاليبافي تا لالايي‌ها؛ از موسيقي جشن و سرور گرفته تا موسيقي سوگ كه زنان نسل به نسل خوانده‌اند. مگر مي‌توان گفت كه مثلا لالايي حرام است؟ متاسفانه صداي اين زنان شنيده نشد و اين شنيده نشدن، باعث شد كه ديگر زنان در موسيقي نواحي كمتر كار كنند يا اگر كار كردند، ديده نشدند. بسياري راويان خلف نياكان و مادران خودشان بودند كه خاموش يا مجبور به مهاجرت شدند. همين امروز كه با شما صحبت مي‌كنم يكي از بانوان هنرمند به من مي‌گفت كه من تمام زندگي خودم را فروخته‌ام كه از ايران بروم، چون دوست دارم هنرم را ادامه دهم و زماني كه اينجا نتوانم اين كار را انجام دهم در بيرون از مرزهاي ايران مجبورم كه اين كار را انجام دهم.»
اين پژوهشگر همچنين مي‌گويد: «ما هميشه در اتفاقاتي كه رخ مي‌دهد، مي‌بينيم كه فرهنگ اقوام ايراني همچون زنجيري است كه هيچ‌كس نمي‌تواند اين زنجير را از هم جدا كند. بسياري از اقوام خنياگران اشعار و داستان‌هايي دارند كه درباره دليرمردان و زناني هست كه براي ايران جنگيدند. منظومه‌هايي كه سوژه‌هاي آن در جنگ با عثماني‌ها بودند يا در منطقه بختياري و با روس‌ها به خاطر حفاظت از مزهاي ايران جنگيده‌اند يا در منطقه بلوچ كه منظومه‌هاي خوبي وجود دارد كه محتواي آن هم دلالت بر حفظ تماميت ايران است.»
از بزرگ‌نيا درباره وضعيت پيشكسوتان و هنرمندان اصيل موسيقي نواحي و اينكه چرا هميشه در حاشيه بوده‌اند نيز پرسيدم، او در اين باره بيان مي‌كند: «من با بسياري از هنرمنداني كه به آنها درجه يك هنري اعطا شده بود، صحبت كردم؛ مساله اين است كه آقايانِ مسوول نمي‌دانند اعطاي اين درجات به واقع ارزش بخشيدن به نشان‌هاي خودشان است نه اعتبار به اين هنرمندان؛ من هنرمنداني را در كردستان و بلوچستان، خراسان و مناطق ديگر مي‌شناسم كه به آنها نشان درجه يك هنري داده شده اما به نانِ شب مانده‌اند؛ يكي از همين عزيزان مي‌گفت: «ده سال پيش به اين نشان نياز داشتم كه بتوانم بهره‌اي از آن ببرم حال ديگر برايم ارزشي ندارد.» هنرمندان نواحي مردماني نجيب و شريف هستند، درد مي‌كشند و به زبان نمي‌آورند؛ صادقانه نگاه كنيم، اگر اين افراد با اين وزن در كشورهاي ديگر بودند آيا همين‌طور با آنها برخورد مي‌شد؟ مسوولان در برابر تاريخ و فرهنگ اين سرزمين مسوول هستند و هيچ‌ كس اين بي‌توجهي‌ها را فراموش نمي‌كند. وقتي كه نوادگان هنرمندان اقوام اين مسائل را مشاهده كنند و ببينند كه چه اتفاقي براي پدربزرگان و مادربزرگان‌شان افتاده نسل به نسل همه‌ چيز بيان مي‌شود و در خاطرشان مي‌ماند. عبدقلي شهبازي بزرگ‌ترين بلال‌خوان در منطقه بختياري است كه در حال حاضر در كپر زندگي مي‌كند، اين مرد نجيب و شريف حتي هزينه داروي خود را ندارد، ببينيد از كسي صحبت مي‌كنم كه بزرگ‌ترين فرهنگ به نام بلال‌خواني را سال‌ها بر دوش كشيده، بلال‌خواني بزرگ‌ترين رپرتوار موسيقي كهن ايران در بختياري است. چنين فردي چرا در فرهنگ ملي معرفي نشد؟ ايشان در منطقه خودش فردي شناخته شده‌اي است كه نزد كسي اظهار نياز نمي‌كند در حالي كه اگر نيازش را مي‌گفت بختياري‌ها همه به او رسيدگي مي‌كردند ولي در ايران مهجور است. شايد يك رديف‌خوان مجموعه‌اي از يك رديف موسيقي را حفظ كرده باشد ولي آقاي عبدقلي شهبازي هم راوي بخشي مهم از ادبيات شفاهي منطقه است، هم راوي هنر شفاهي منطقه؛ حسين عزيزي در شمال خراسان بزرگ‌ترين خواننده در اين خطه است، اما ببينيد در چه وضعيتي زندگي مي‌كند؛ مگر بايد اين‌طور باشد؟ وقتي يك شيء باستاني پيدا مي‌كنيم رفتارمان با آن چطور است؟ آيا از آن نگهداري نمي‌كنيم؛ خب اين افراد هم ميراث شفاهي هستند. مسوولان مقصرند، چون فقط نگاه تبليغاتي به موسيقي دارند و آن را ريشه‌هاي فرهنگي نمي‌بينند. كرم بيگ سپهبد چند روز پيش فوت كرد كه از هنرمندان بزرگ نواحي بود، چه كسي خبردار شد و خيلي‌هاي ديگر... اين نگاه تمركزگرا بايد در جايي قطع شود تا به آن وحدت نهايي برسيم.»
بزرگ‌نيا در پايان اين‌طور مي‌گويد: «اين اهميت ندادن به موسيقي نواحي هميشه بوده، در لايه‌هاي زيرين هم نفوذ كرده؛ بارها اتفاق افتاده كه وقتي يك خواننده پاپ با لباس رسمي و اتوكشيده به روي صحنه مي‌رود، صدابردار و دست‎اندركاران چندين‌بار صوت و صحنه را چك مي‌كنند ولي وقتي گروه ما با لباس‌هاي اقوام روي صحنه مي‌رفت بدون چك صدا دستور آغاز مي‌دادند، چون اصلا مهم نمي‌دانند و تصور مي‌كنند با موسيقي جدي مواجه نيستند در حالي كه وقتي در خارج ايران در كنسرواتوار چايكوفسكي با هنرمندان موسيقي نواحي ايران با لباس و فرم موسيقي نواحي ايران به روي صحنه رفتيم، بزرگان موسيقي آن كشور و شخصيت‌هاي سياسي حاضر به مدت طولاني ايستاده هنرمندان را مورد تشويق قرار دادند. اين تجربه علاوه‌ بر روسيه در فرانسه هم براي ما جالب توجه بود، اما متاسفانه اين اصالت به جاي اينكه در ايران و سرزمين خودمان پاس داشته شود گاه حتي به سخره گرفته مي‌شود.»
در ادامه با سهيل معصومي صحبت‌هايم را پي گرفتم؛ او در حوزه موسيقي نواحي پژوهش و مطالعه كرده و به‌طور ويژه بر ضبط و پژوهش موسيقي زنان خراسان و گيلان نيز همت داشته است؛ او به «اعتماد» مي‌گويد: «يكي از مسائل مهمي كه در موسيقي منجر به ديده شدن شباهت‌ها مي‌شود، مبحث زبان است كه همان زبان قديم ايران مدنظر است. از سوي ديگر وجود يك فرهنگ مشترك است كه از ديرباز در اين سرزمين وجود داشته و آن فرهنگ داستان‌گويي و خنياگري بوده كه يكي ديگر از شباهت‌هاي مهم به شمار مي‌رود و ما در همه نقاط ايران اين مساله را مشاهده مي‌كنيم. داستان‌هايي كه طي صد سال اخير رخ داده‌اند، رويدادهايي هستند كه ربط مستقيم با رويارويي مردم با دولت مركزي به خصوص در دوره پهلوي اول دارند. يعني بسياري از اين داستان‌ها در نقاط مختلف ايران، مربوط مي‌شود به اينكه در آن منطقه جغرافيايي چه مقدار با دولت مركزي درگيري و رويارويي رخ داده باشد مثلا داستان گل‌ممد نمونه‌اي از آن است يا داستان هيبت و سفرخان در گيلان كه مربوط مي‌شود به مقام و آواز هيبت كه مرحوم استاد فريدون پوررضا هم خوانده است. داستاني مربوط به حيدرخان فشتالي فردي كه با دولت مركزي مي‌جنگيد و داستان دختري به نام هيبت كه پا به پاي اينها اسلحه دست گرفته بود و مي‌جنگيد. مقامي در موسيقي تركمن صحرا هست كه آهنگ آن با دوتار زده مي‌شود به نام آهنگ «گوگ تپه» كه اشاره مي‌كند به انفجار قلعه‌اي از قبايل تركمن‌ها در منطقه‌اي به نام گوگ تپه توسط ارتش روسيه در جنگ قبايل تركمن با روس‌ها كه به صورت مقامي در موسيقي و ادبيات شفاهي تركمن‌ها وجود دارد. در منطقه بختياري همين داستان آهنگ معروف علي‌مردان‌خان است. در ادبيات شفاهي آذربايجان دوبيتي‌هاي بومي هست كه به آن «باياتي‌لار» به معني بياتي‌ها مي‌گويند، اينها اشعار هجايي هستند كه در موسيقي آذربايجان وجود دارند و توسط عاشيق‌هاي موسيقي آذربايجان براي اتفاقات مختلفي كه براي آن فرهنگ رخ داده، سروده شده است. مثلا عاشيق مسكين خياوي اشعاري را براي مشروطه سروده بود و با ساز خود اجرا مي‌كرد يا عاشيق‌‌هايي بودند كه حمله روسيه تزاري به آذربايجان را به شعر درآورده و مي‌خواندند و خيلي‌ها هم مثل عاشيق موسي، عاشق آيدين و عاشيق عزيز گويجه‌لي تبعيد شدند. در ژانرهاي مختلف موسيقي نواحي ايران به عبارت بهتر در فرم‌هاي مختلف در نقاط مختلف ايران هر آنچه مي‌بينيد ارتباط مردم با طبيعت و اتفاقاتي است كه براي‌شان مي‌افتاده است.»
معصومي در ادامه درباره مهجور بودن پيشكسوتان و اساتيد اين حوزه عنوان مي‌كند: «در موسيقي مردمي شخص خود را جدا از جامعه نمي‌داند و كاري هم كه انجام مي‌دهد، جداي از جامعه نيست يعني در همان روستا يا بخش يا منطقه اقليمي خودش فعاليت مي‌كند و كاري كه مي‌كند به نوعي زندگي روزمره خودش است. يعني در اين موضوع مهجور بودن هنرمند نگاه از بيرون به مقوله موسيقي و نقش موسيقيدان در جامعه خودش خيلي مواقع باعث كج‌فهمي در شناخت درست مي‌شود. موسيقي در همه جا ازجمله در عزا و عروسي و كار با درجات مختلف هست و حيات تا ممات آن مردمان را 
در بر مي‌گيرد. در واقع مي‌خواهم بگويم براي اينكه به اين پرسش پاسخ دهيم كه چرا يك هنرمند مهجور است ابتدا بايد ببينيم مهجور بودن را چه چيزي تعريف مي‌كنيم البته تاكيد مي‌كنم كه اين موضوع به هيچ عنوان مسووليت دولت‌ها را درقبال هنرمند كم‌رنگ نمي‌كند. دولت وظيفه دارد تا حمايتي همه‌جانبه از هنرمند داشته باشد. اينكه آيا هنرمندان موسيقي نواحي ايران براي بيان موسيقي خود بستر مناسب دارند و اينكه آيا دولت‌ها اين بستر را فراهم كرده‌اند يا خير، پرسشي است كه متوليان فرهنگي بايد به آن پاسخ بدهند، اما من به عنوان يك شاهد به اين موضوع با صراحت عنوان مي‌كنم كه در اين زمينه دولت هيچ كاري انجام نداده است. مسلما عدم توجه هيچ‌گونه ربطي به خود آن فرهنگ ندارد يعني عامل دروني نيست، بلكه عامل بيروني دليل اين بي‌توجهي است. هزاران سال است كه اين موسيقي وجود دارد و توسط خود مردمان آن ناحيه حفظ مي‌شود و مسير خود را پيدا كرده است؛ اينكه توجهي به آن نمي‌شود به دليل مساله بنياديني است كه در اين ميان وجود دارد و آن اينكه اساسا توجه به اين نوع موسيقي‌ها پديده‌اي مدرن است كه حدودا متعلق به صد سال اخير است و اين نگاه به وجود آمده كه ما نه تنها در ايران بلكه در سراسر جهان با بعضي از مقوله‌هايي سر و كار داريم كه شامل فرهنگ عامه مي‌شوند و گستره‌اي از انواع و اقسام دانش‌ها و هنرهاي مردمي هستند كه همه اينها حاوي نكات مهمي در حوزه مردم‌شناسي بوده و حامل نكات و پيام‌هاي مهمي از دل تاريخ هستند كه ما بايد آنها را حفظ كنيم، چراكه اين نگاه يك نگاه جديد است اما در همين راستا كه اين نگاه در كشورهاي مختلف پيدا مي‌شود و بايد آنها را حفظ كنيم به موازات آن اين كارها در ايران هم انجام شد، در حوزه فرهنگ عامه از سال‌هاي دور تلاش‌هايي جهت گردآوري و بررسي وجوهات مختلف فرهنگ عامه صورت گرفت. آخرين تلاش‌هايي كه در اين زمينه ديديم و اتفاق افتاد و در جرگه تلاش‌هاي صرفا فردي نبود و دولت هم از آن موضوع حمايت مي‌كرد، شامل تلاش‌هايي بود كه استاد محمد درويشي در دهه شصت و هفتاد با حمايت حوزه هنري انجام داد كه ايشان به نقاط مختلف ايران رفتند و ضبط‌هاي ميداني انجام دادند كه نتيجه آن كتاب شاخصي شد به نام «دايره‌المعارف سازهاي ايران» و كتاب‌هاي ديگري كه منتشر كردند و همچنين در دهه هفتاد جشنواره‌هاي شاخصي نيز به نام آيينه و آواز جشنواره موسيقي حماسي و... برگزار شد ولي متاسفانه در اين چند دهه اين تنها حمايتي بود كه صرفا فردي نبود و دولت هم دستي بر آتش داشت.»
او در پايان ادامه داد: «اگر از قبل‌تر بگويم اين‌طور است كه در دهه‌هاي ده، بيست و سي كم و بيش كارهايي چه از خارج و چه از داخل توسط افرادي كه دغدغه داشتند، صورت گرفت اما خيلي مختصر بود. به صورت جدي از دهه پنجاه به واسطه حمايت‌هايي كه سازمان راديو و تلويزيون ملي ايران داشت، اين حمايت شروع شد به اين شكل كه خانم فوزيه مجد با امكاناتي كه دراختيارش قرار داده شد به خراسان آمد، افرادي را شناسايي و آثارشان را ضبط كرد و به جشن هنر شيراز و توس دعوت كرد كه اين كار هم در سال ۵۷ قطع شد. به‌طور خلاصه تمام تلاش‌هاي فوزيه مجد و بعد از ايشان دكتر محمدتقي مسعوديه و بعد از ايشان هم آقاي درويشي تمام كاري بود كه در زمينه موسيقي مردمي انجام شد و بعد از آقاي درويشي، هر كس هر كاري كرده صرفا كار شخصي خودش بدون هيچ كمك و توجهي از طرف مسوولان ذي‌ربط بوده است. آقاي درويشي پيشنهادهاي مختلفي در حوزه موسيقي نواحي ارايه دادند ولي هيچ‌ كدام به سرانجام نرسيد و در پيچ‌وخم‌هاي اداري به دست فراموشي سپرده شدند. دليل اصلي عدم توجه به اين مساله هم به دولت برمي‌گردد، چراكه در همه جاي دنيا اين مساله وظيفه اصلي دولت‌هاست كه در بخش‌هاي مختلف فرهنگي امكانات و بودجه در اختيار پژوهشگران قرار دهند و مراكزي را تاسيس كنند كه مخصوص فعاليت در اين زمينه باشند همه اينها به تصميم دولت‌ها و ديدگاه‌شان به مقوله فرهنگ و موسيقي برمي‌گردد.»
در پايان سراغ يكي از هنرمندان جوان موسيقي نواحي رفتم؛ محسن كريمي كهجه‌ئي، نوازنده دوتار است، او به «اعتماد» مي‌گويد: «بي‌راه نيست اگر بگوييم كه فرهنگ مردم سرزمين ايران با موسيقي عجين شده و ايران خاستگاه موسيقي‌هاي غني و متنوع است. موسيقي اصيل و كلاسيك ايران كه بسياري آن را با عنوان موسيقي سنتي مي‌شناسند، تنها يكي از مولفه‌هاي فرهنگ و هنر ايران است، اما نبايد از اين نكته غافل شد كه هر كدام از اقوام ايراني موسيقي خاص خود را دارند. موسيقي فولكلور مانند دريايي بي‌كران است و هنرمندان بزرگي كه از خطه‌هاي مختلف ايران برخاسته‌اند، هر كدام همچون مرواريدهاي درخشان اين درياي بي‌پايان هستند. از شمال ايران كه ابوالحسن خُشرو آنجا بود كسي كه مردم او را مشتي صدا مي‌كردند آن هم به خاطر ترانه‌اي كه او با همين نام اجرا كرده بود، نواي ساز لله وا او تا دوردست‌ها شنيده شد و حتي به اجراي كنسرت در كشورهاي مختلف هم پرداخت. در جنوبي‌ترين منطقه ايران هم كه خالو قنبر راستگو حضور دارد. فكر نكنم در ايران كسي باشد كه به موسيقي علاقه داشته و نواي ساز جفتي خالو قنبر را نشنيده باشد. مردان و زناني كه هميشه سختي و مرارت زندگي از بخت بد همراه‌شان بوده است؛ مگر مي‌شود، نام شيرمحمد اسپندار، معروف‌ترين دونلي نواز بلوچستان و ايران را شنيد و به راحتي از نام كسي كه مهم‌ترين مقام‌ها و آهنگ‌هاي بلوچي را نواخته‌ است، گذشت...كسي كه دكتراي افتخاري از كشور فرانسه را گرفت. مگر مي‌توان جايي نام ابراهيم شريف‌زاده را برد و از مجالس شور شادي و پادايرگي‌هاي او گذشت. شريف‌زاده‌اي كه مجالس شادي مردم منطقه را سامان مي‌داد، شريف زندگي كرد اما در اوج بي‌مهري درگذشت. هر كدام از اين نام‌ها آنچنان بزرگ هستند كه مي‌توان روي كار و آثار يك نفرشان پژوهش‌ها و كارهاي بسياري كرد، اما متاسفانه فقط اينجاست كه هنرمندان موسيقي نواحي كمترين توجه را دارند و به قول مرحوم قاضي جلال‌الدين فقهي‌سلجوقي «من كه بي‌قدرم ميان انجمن / مرد دانا خار باشد در وطن». اگر به زندگي بسياري از اين هنرمندان موسيقي نواحي نگاه كنيم آن‌گونه كه بايد به هنرشان ارزش گذاشته نشده است و بسياري پس از مرگ شناخته شدند، با اينكه هميشه سازهاي هر منطقه در دست پير و جوان هر ديار بود اما امروز ديگر از آن سازها و از آن اصالت‌ها آنچنانكه بايد خبري نيست چون جوانان ديده‌اند با بزرگان‌شان چگونه برخورد شده، شايد انگيزه‌ها رخت بربسته و جاي خود را به رخوت داده؛ وقتي از بي‌انگيزگي جوانان و نوجوانان مي‌پرسي با دلي پر درد مي‌گويند كه «نمي‌خواهند چنين جفايي گريبانگير آنها بشود».
كريمي در پايان عنوان مي‌كند: «ما هنوز محمدرضا اسحاقي كه همه ما قطعه شيرينِ بانوجان او را در ذهن داريم؛ كريم كريمي كسي كه قريب به ۳۰ آلبوم موسيقي دارد و در هفتاد و پنج سالگي همچنان خانه به دوش است؛ عاشور گلدي كه بزرگي است از موسيقيدانان تركمن و صاحب سبك در دوتارنوازي و البته تعداد اندكي ديگر از پيشكسوتان را داريم و هنوز شايد اندك فرصتي باشد كه توسط اين گنجينه‌ها، مُرده بي‌جان را جاني دوباره بخشيد.»


معــصــومــي:  آقاي درويشي پيشنــهــادهاي مختلفي در حوزه موسيقي نواحي ارايه دادند ولي هيچ‌كدام به سرانجام نرسيد و در پيچ‌وخم‌هاي اداري به دست فراموشي سپرده شدند. در همه‌جاي دنيا اين وظيفه اصلي دولت‌هاست كه در بخش‌هاي مختلف فرهنگي امكانات و بودجه دراختيار پژوهشگران قرار دهند و مراكزي را در اين زمينه تاسيس كنند. همه اينها به تصميم دولت‌ها و ديدگاه‌شان به مقوله فرهنگ و موسيقي برمي‌گردد.

بزرگ‌نيا:  بخش عظيمي از موسيقي نواحي ايران در حنجره زنان اقوام ايراني بوده و نسل به نسل انتقال داده شده؛ از موسيقي كار گرفته تا لالايي‌ها؛ از موسيقي جشن و سرور گرفته تا موسيقي سوگ. مگر مي‌توان گفت كه مثلا لالايي حرام است؟ متاسفانه صداي اين زنان شنيده نشد و اين باعث شد كه ديگر زنان در موسيقي نواحي كمتر كار كنند يا اگر كار كردند، ديده نشدند.

كريمي:  موسيقي اصيل و كلاسيك ايران كه بسياري آن را با عنوان موسيقي سنتي مي‌شناسند، تنها يكي از مولفه‌هاي فرهنگ و هنر ايران است اما نبايد از اين نكته غافل شد كه هر كدام از اقوام ايراني موسيقي خاص خود را دارند. موسيقي فولكلور مانند دريايي بي‌كران است و هنرمندان بزرگي كه از خطه‌هاي مختلف ايران برخاسته‌اند، هر كدام همچون مرواريدهاي درخشان اين درياي بي‌پايان هستند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون