• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5333 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۳ آبان

گزارش «اعتماد» از پرونده مبهمي كه مظنون آن در زندان خودكشي كرد

مفقود شدن مرموز يك دانش‌آموز 12 ساله

بهاره  شبانكارئيان

اواخر بهمن ماه سال 1398 شيوع كرونا ويروس در ايران به‌ طور رسمي تاييد شد و بيشتر مراكز عمومي ازجمله مدارس تعطيل شدند و كلاس‌هاي درسي آنان به صورت مجازي برگزار مي‌شد. با اين حال حدود يك سال و نيم پيش دانش‌آموز 12 ساله‌اي در شيراز به طرز مرموزي در مقابل مدرسه‌اش كه در حياط آن باز بوده است ناپديد مي‌شود...

محله شريف‌آباد شيراز، ارديبهشت سال 1400
«مليكا»؛ دانش‌آموز 12 ساله در مدرسه‌اي مشغول به تحصيل بود كه در كوچه محل زندگي‌شان قرار داشت، روز حادثه مليكا براي خريد از خانه تا سوپرماركت سر كوچه‌شان رفت اما ديگر هرگز به خانه بازنگشت. هنگامي كه خريد اين دختر 12 ساله تمام مي‌شود دوربين‌هاي مداربسته در داخل كوچه بازگشت او را به سمت خانه ثبت مي‌كنند، اما برخي شاهدان عيني پس از مفقود شدن مرموز مليكا به خانواده او گفته بودند كه مليكا را ديدند كه به داخل حياط مدرسه رفته بود. يك ماه پس از مفقود شدن مليكا، سرايدار مدرسه به عنوان مظنون شناسايي و توسط پليس بازداشت مي‌شود اما درخصوص ماجراي مربوط به ناپديد شدن اين دختر 12 ساله اعترافي نمي‌كند. پليس از همسر اين سرايدار نيز بازجويي مي‌كند و با سرنخ‌هايي كه در بازجويي از او به دست مي‌آورد مشخص مي‌شود مظنون اصلي همين مرد سرايدار 38 ساله بوده است تا اينكه مظنون اين پرونده مبهم حدود سه ماه پيش در زندان خودكشي مي‌كند. يك سال و نيم است كه از مفقود شدن مليكا مي‌گذرد اما هنوز خانواده‌اش هيچ خبري از او ندارند و نمي‌دانند چه بلايي بر سر دخترشان آمده است. پليس در همان ابتداي ماجرا تا قبل از دستگيري مظنون به خانواده مليكا گفته بود كه با هيچ رسانه‌اي صحبت نكنند، زيرا امكان دارد متهم دخترشان را به قتل برساند اما پليس نمي‌دانست مظنون در زندان به زندگي خود پايان مي‌دهد و اين راز را همراه با خود دفن مي‌كند. حالا با گذشت يك سال و نيم از ماجراي مفقود شدن مليكا؛ مادر او از جزييات اين پرونده در مصاحبه با «اعتماد» سخن مي‌گويد.
مجرم به محل جرم برمي‌گردد!
مليكا فرزند اول اين خانواده بود. پدر و مادر او دو دختر خردسال ديگر نيز دارند. مادر اين دختر 12 ساله با گريه به «اعتماد» مي‌گويد: «ارديبهشت سال 1400 به خاطر شيوع ويروس كرونا مدارس تعطيل بود. مدرسه دخترم هم در همين كوچه‌اي است كه ما زندگي مي‌كنيم. روز حادثه ساعت 11 و 30 دقيقه صبح مليكا براي خريد تنقلات به سوپرماركت سر كوچه‌مان مي‌رود. از خانه ما تا سر كوچه شايد 100 متر هم نشود. چند دقيقه‌اي گذشت و از مليكا خبري نشد. من و پدرش نگران شديم. سابقه نداشت مليكا براي خريد به مغازه سر كوچه‌مان برود و اين‌قدر طول بكشد. اتفاقا ما همان روز كارگر داشتيم. همسرم موتورش را روشن كرد تا دنبال مليكا برود. يك ربع از رفتن همسرم گذشت و من استرس شديدي داشتم. دو بار با همسرم تماس گرفتم اما يك‌بار كه جواب نداد و بار دوم هم گوشي‌اش 
در دسترس نبود. روسري‌ام را سرم كردم تا سر كوچه بروم، آنجا همسرم را ديدم كه با مغازه‌دار و برخي همسايه‌ها مشغول صحبت كردن است. دلهره عجيبي گرفته بودم. جلو رفتم و همسرم ماجرا را برايم تعريف كرد. سريع به اداره آگاهي مراجعه كرديم و مفقود شدن دخترمان را به آنها اطلاع داديم. آنها گفتند فعلا با هيچ رسانه‌اي صحبت نكنيد چون ممكن است متهم دخترتان را به قتل برساند، اما واقعا تا الان پليس هم نتوانسته براي‌مان كاري كند. يك سال و نيم است كه چشمم به در خشك شده ولي از دخترم هيچ خبري نيست. نمي‌دانم زنده است يا زبانم لال مُرده؟» گريه مي‌كند. چند ثانيه بعد مجدد به صحبت‌هايش ادامه مي‌دهد: «هر روز به اداره پليس و مراجع قضايي مراجعه مي‌كنم اما آنها مي‌گويند خانم پرونده مبهم است چون مظنون خودكشي كرده و مُرده. خب اين چه وضعي است! سرايدار مدرسه مُرده، همسر و خانواده‌اش كه زنده هستند. اطراف مدرسه‌اي كه مليكا در آن درس مي‌خواند دوربين مداربسته وجود دارد اما دوربين‌ها بازگشت دخترم را فقط تا مقابل مدرسه ثبت كردند. دوربين‌ها فيلم سه روز بعد از ماجرا را هم ضبط كردند و آگاهي فيلم را به ما نشان داد اما ردي از مليكا نبود. ماشين‌هايي هم كه داخل كوچه رفت و آمد مي‌كردند، آگاهي راننده‌هاي‌شان را احضار كرد. آنها هم اظهار بي‌اطلاعي كردند. شايد هم اين مرد سرايدار دخترم را صندوق عقب ماشين انداخته و به مكاني ديگر منتقل كرده باشد. همان اوايل، پليس به ما مي‌گفت صبر كنيد شايد دخترتان از خانه فرار كرده اما مليكا تا سر كوچه هم مي‌خواست برود از من اجازه مي‌گرفت بدون اجازه من آب هم نمي‌خورد. وقتي پليس از اقوام و بستگان ما هم درخصوص رفتارهاي مليكا سوال پرسيد و خيالش راحت شد كه ما راست مي‌گوييم. به من و همسرم گفتند كه آيا در اين مدت شخص غريبه‌اي به خانه‌مان تماس نگرفته يا به خانه‌مان مراجعه نكرده است؟»
چرا فردي كه سابقه خلاف داشته بايد به عنوان 
سرايدار در مدرسه استخدام شود؟
مادر مليكا در ادامه مي‌گويد: «چند روزي از مفقود شدن دخترم نگذشته بود. سرايدار مدرسه مليكا هر روز به در خانه‌مان مي‌آمد و مي‌گفت؛ از مليكا چه خبر؟ شكايت كرديد؟ من هم نمي‌دانستم كه اين مرد چرا پيگيري مي‌كند! با خودم مي‌گفتم چه مرد مهرباني است و حتي يك‌بار هم به او مژدگاني دادم كه اگر خبري به دستش رسيد يا مورد مشكوكي در كوچه ديد به ما اطلاع بدهد. حالا نگو كار خودش بوده و ما نمي‌دانستيم. صاحب سوپرماركت به ما گفته بود ديده كه مليكا پس از خريد به كوچه برمي‌گردد. يك شاهد عيني كه خانه‌اش نزديك مدرسه است نيز به ما گفته بود كه وقتي داشته به خانه برمي‌گشته مليكا را داخل حياط مدرسه ديده است. با اين مواردي كه براي‌تان گفتم آگاهي به سرايدار مدرسه مظنون مي‌شود. بعد هم مشخص مي‌شود اين مرد سابقه خلاف داشته. برادرش هم قبلا به جرم آدم‌ربايي دستگير شده بود و در اين زمينه پرونده داشت اما خب نتوانستند از آنها اعتراف بگيرند. فقط مي‌خواهم بدانم چرا فردي كه سابقه خلاف داشته بايد به عنوان سرايدار در مدرسه استخدام شود؟ يعني هيچ بررسي در اين زمينه از سوي مدرسه انجام نمي‌شود؟ خود مدير مدرسه مقصر است خودش بچه دارد و نبايد چنين آدمي كه سابقه زندان داشته براي سرايداري استخدام مي‌كرد! گويا پدرش هم سرايدار مدرسه بوده و بر همين اساس او را استخدام كرده بودند. وقتي دخترم مفقود شد من و همسرم به آگاهي گفتيم به ما مامور بدهيد تا بتوانيم مدرسه را بگرديم اما اين‌قدر آگاهي دست دست كرد كه چند روز زمان برد. اگر زود اقدام كرده بود شايد مي‌توانستيم كاري كنيم چون بعدها آگاهي به ما گفت دخترتان تا چهار روز اول در مدرسه بوده است. آگاهي به ما گفت كه همان شب اول نيز همين سرايدار با برخي دوستانش تماس گرفته و تقاضاي ماشين كرده بود. يك پُرس غذا هم گرفته بود و وقتي ماموران از او پرسيدند اين غذا را براي چه كسي گرفته بودي، گفت كه براي دخترم ولي همسر اين سرايدار بعدها گفت كه دختر من غذا خورده بود و ما آن شب ماكاروني داشتيم و ما نه غذا را ديديم و نه ظرف غذا را.»
مادر اين دختر مفقود شده، مي‌گويد: «سرايدار مدرسه حدود سه ماه پيش در زندان خودكشي كرد اما طبق آنچه كه ما از آگاهي شنيده بوديم مي‌گفتند چندين‌بار از زندان با همسرش تماس گرفته بود و مي‌گفت اگر اسم انگشتر را بياوري من را اعدام مي‌كنند. مليكا يك انگشتر طلا داشت كه دستش مي‌كرد. باز همسرش در بازجويي‌هايي كه مي‌شده گفته بود كه همسرش يك روز انگشتري نشانش مي‌دهد و مي‌گويد از داخل كوچه مقابل مدرسه پيدا كرده است. وقتي آگاهي در اين خصوص تحقيق مي‌كند و به طلافروشي كه سرايدار مراجعه كرده بود مي‌رود، متوجه مي‌شود كه همان انگشتر مليكا بوده است. فيلم‌هاي دوربين را نيز ما ديديم و انگشتر را تطبيق داديم. طلافروش به ماموران گفته بود كه ديده است مردي كه براي فروش انگشتر بدون فاكتور آمده بود پژو داشته و پس از فروش انگشتر سوار آن مي‌شود. در حالي كه سرايدار پس از بازداشت به ماموران گفته بود كه من با يك تاكسي به طلافروشي رفته بودم. يك ماه پس از اينكه آگاهي سرايدار را دستگير كرد مامور گرفتيم و زمين مدرسه را توسط نيروهاي هلال احمر كنديم حتي خود آگاهي سگ آورد و دوباره زمين را كند اما خب هيچي پيدا نشد. شب‌ها تا صبح نمي‌خوابم و در تاريكي صورت مليكا جلوي چشمانم قرار مي‌گيرد. فعلا همسر اين مرد با قيد وثيقه آزاد است. نمي‌دانم حكمت خدا چي بود؟ من چه گناهي كرده بودم كه اين مصيبت بر سرم آمد!»
مشهورترين قاضي جنايي ايران
 در واكنش به خبر مفقودي اين دختر 
«نورالله عزيزمحمدي»؛ قاضي‌اي كه پرونده‌هاي مهمي ازجمله «فجيع‌ترين قتل خانوادگي در ورامين، قتل ميدان كاج، قتل پل مديريت، قتل‌هاي سريالي اميد برك» را در كارنامه خود دارد درخصوص خبر ناپديد شدن مليكا در شيراز به «اعتماد» مي‌گويد: «من اطلاعي از اين پرونده ندارم اما تا زماني كه حيات و ممات دختر مشخص نشود تحقيقات بايد ادامه پيدا كند يا در شرايطي قاضي پرونده دستور مبلغ ديه را از سوي بيت‌المال به خانواده اين دختر صادر كند. البته بايد ديد جزييات پرونده چيست!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون