• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5333 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۳ آبان

روي تاريك زندگي

شينا انصاري

روي تاريك زندگي، توصيف سوزان سانتاگ نويسنده و نظريه‌پرداز امريكايي از بيماري است. او كه در هنگام نوشتن كتابش «بيماري به مثابه استعاره» در سال 1978، اولين مواجهه‌اش با بيماري سرطان را پشت سر گذاشته بود، در اين اثر قابل توجه مي‌گويد كه استعاره‌هاي رايج درباره برخي بيماري‌ها از جمله سرطان، بر رنج بيماران مي‌افزايد و آنها را از جست‌وجوي درمان مناسب باز مي‌دارد. در اين كتاب سانتاگ تلاش دارد با ابهام‌زدايي از سرطان، سرطان را آن چيزي كه واقعا هست نشان دهد يك بيماري سخت و لاغير.
«دوازده سال پيش كه به سرطان مبتلا شدم چيزي كه به خصوص كفرم را در مي‌آورد، اين بود كه مي‌ديدم بدنامي اين بيماري تا چه اندازه به رنج و عذاب مبتلايان به آن دامن مي‌زند. بسياري از بيمارانِ همدردم نسبت به بيماري خود احساس انزجار و حتي شرم داشتند. به همين دليل تصميم گرفتم درباره ابهام‌هاي موجود درباره سرطان بنويسم.گمان نمي‌كردم بازگويي يك ماجرا از ديد اول شخص، درباره اينكه چطور يك نفر به وجود سرطان در بدنش پي برده، بر آن گريسته، مبارزه كرده، تسلا ديده، رنج كشيده و قوت قلب يافته به دردي بخورد به همين دليل تصميم گرفتم كتابي خارج از فرم روايي صرف بنويسم و به ابهام‌ها درباره بيماري سرطان پايان دهم. هدفم مرهم نهادن بر رنج‌هاي غيرضروري بود.»
سانتاگ خاطرنشان مي‌كند كه عنوان بيماري سرطان به خودي خود باعث مرگ بيماراني مي‌شده كه لزوما به خاطر بدخيمي‌اي كه بدان مبتلا بودند، از پا در نيامده‌اند. غالب بيماران، هنگامي كه مي‌فهمند به چه بيماري مبتلا شده‌اند، روحيه خود را از دست مي‌دهند. نكته سانتاگ درباره اينكه افراد بيش از خود بيماري از مفهوم‌سازي استعاري درباره بيماري‌شان رنج مي‌برند، موضوعي كليدي است. 
سانتاگ، در چهل و سه سالگي وقتي متوجه سرطان در پستان و غدد لنفاوي خود شد، با آنكه شانسش براي زنده ماندن براي پنج سال 25 درصد بود، ولي بعد از عمل جراحي و دوره سخت شيمي درماني بهبود يافت. تمركز بر تغيير انديشه‌هاي استعاري به بيماري‌ها، تلاشي بود كه سانتاگ را از موضع ترحم‌برانگيز يك بيمار مبتلا به سرطان مي‌رهاند و او را به انديشمندي كه سل و سرطان و افسانه‌ها و استعاره‌هايش را به چالش مي‌كشيد، ارتقا مي‌داد. سانتاگ با تجربه زيسته خود در حالي كه انگ بيمار سرطاني را بر پيشاني‌اش داشت اين كتاب را نوشت، چيزي كه پژوهشگري سالم به آن دست نمي‌يافت. محققي سخت‌گير و نكته‌سنج كه اهل فروخوردن و قورت دادن حقارت نبود.
كتاب «بيماري به مثابه يك استعاره» را شايد بتوان متفاوت‌ترين اثري دانست كه تا امروز درباره بيماري سرطان نوشته شده است. سانتاگ در اين كتاب به تشريح مشابهت‌ها و تفاوت‌هاي دو بيماري سل و سرطان پرداخت و سخت در آن تعمق كرد. از فانتزي‌هاي اخلاق‌گرايانه كه بيمار را گناهكار و مستحق جزا مي‌داند تا افسانه‌سازي‌هاي ملهم از وحشت بيماري و از زبان‌شناسي و ريشه‌يابي لغوي تا روايت‌هاي تاريخي. او فراگيري استعاره‌هاي اين دو بيماري را از دوران باستان با تعريف بقراط كه سرطان را به خرچنگي تشبيه كرد تا زمان حاضر پي گرفت.سانتاگ در اين كتاب مي‌نويسد: «ابتلا به بيماري را تفسير نكنيد. بيماري چيزي نيست جز همان بيماري. اين همه اسطوره و فانتزي را به آن نبنديد.»
سانتاگ دو دهه بعد، پس از بازگشت شبيخون‌وار بيماري، وقتي خود را مجددا در ميانه درمان يافت با ذهني مستحيل در سياست گفت: «خودم را مانند ويتنام در زمان جنگ احساس مي‌كنم. بدنم مورد هجوم قرار مي‌گيرد، استعمار مي‌شود و براي من از سلاح شيميايي استفاده مي‌كنند!» او در اواخر دهه نود ميلادي مجددا با سرطان رحم دست و پنجه نرم كرد و پس از جراحي و شيمي درماني اين بيماري را نيز پشت سر گذاشت و سرانجام در دسامبر 2004 بر اثر سرطان خون در 71 سالگي در نيويورك درگذشت. چند سال بعد تنها فرزندش ديويد ريف با نوشتن كتاب «شنا در درياي مرگ» كه با عنوان «سوزان سانتاگ در جدال با مرگ» به فارسي ترجمه شده است؛ روايتي از مبارزه سانتاگ با بيماري و تصويري شفاف و خواندني از زندگي زني جسور و اميدوار ارايه مي‌كند كه به‌رغم بيماري سخت و پشت سر گذاشتن دو سرطان، نويسنده 17 كتاب مهم و از تاثيرگذارترين زنان عصر خود بود. كسي كه در برابر بيماري مي‌ايستد و براي زندگي و نه زنده ماندن تلاش مي‌كند، زيستني كه حاصل آن انديشيدن و نوشتن است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون