آداب بيمار بودن
زهرا جنت
هر يك از ما در كودكي حداقل يك بار اين تجربه را داشتهايم كه سوزنمان روي يك كلمه يا جمله گير كند و آنقدر آن را تكرار كنيم كه برايمان بيمعني شود. بيماري و مرگ هم در زندگي ما چنين حالتي دارند. در هر موقعيت سخت و دشواري براي دلداري و انگيزه دادن، جملاتي همانند جانت سلامت باشد، شكر خدا چهار ستون بدنت سالم است را بارها شنيدهايم و هر بار كه وقت دعا و درخواستي از خدا بوده، آرزوي سلامتي در راس ليست اولويتهاي فردي و جمعي قرار دارد. با همه اين انرژيهاي خوب، واقعيت جاري زندگي اين است كه بيماري در مقابل سلامتي، مثل حال مرگ در برابر زندگي است. درد و دشواري جسمي و روحي، هر لحظه در كمين سلامتي ماست. بيماري جزيي لاينفك از زندگي بشر است و كمتر كسي را پيدا ميكنيد كه در دورهاي از زندگيش درگير بيماري و درد جسمي نبوده باشد.
آگاهي و هوشياري هميشگي نسبت به مرگ ميتواند باعث شود ما توجه بهتر و دقيقتري به زندگي داشته باشيم ولي در عمل، در بسياري از موارد نميدانيم چطور از اين آگاهي در جهت بهبود كيفيت زندگي خود استفاده كنيم. عينا همين مساله در مورد بيماري هم صادق است؛ با آنكه هر روز با مشاهده عوامل بيماريزا يا افرادي كه گرفتار نوعي از درد هستند اين احتمال راميدهيم كه ما هم ممكن است روزي بيمار شويم؛ ولي اولين مواجهه اغلب افراد با بيماري خصوصا بيماريهاي جدي و سخت، اگر انكار نباشد غالبا درماندگي و اين پرسش است كه چرا من بايد به اين بيماري دچار شوم.
از مرحله انكار و چرايي كه گذر كنيم تازه ميفهميم كه اكثر ما براي اين قسمت از زندگي، هيچ آموزش خاصي نديدهايم و در زمينه آمادگي جسمي و روحي براي مقابله با يك بيماري تقريبا بياطلاعيم. افراد سالمندتر به عنوان خردمندان جامعه و خانواده، آموزش عمومي به عنوان سيستم پرورش كودكان و نوجوانان و حتي رسانههاي عمومي كه هميشه در مهمترين لحظههاي زندگي شخصي و عمومي، دعاي سلامتي براي ما يا همه كردهاند چقدر به ما آموختهاند كه اگر بيمار شديم چگونه عمل كنيم؟ روحيه داشتن نقش موثر و مستقيمي در درمان بيماري دارد. جملهاي كه همه شنيدهايم و شايد بارها به ديگراني كه درگير بيماري بودند متذكر شدهايم. اما قدم بعد از اين آگاهي چيست؟شايد بهتر است بگوييم قدم قبلي آن چيست؟ چه فرآيند احساسي و تجربي را بايد از سر گذرانده باشيم كه بدانيم چگونه در موقع بيماري روحيه داشته باشيم و وقتي به فرد بيماري توصيه ميكنيم كه روحيهاش را حفظ كند منظورمان اين است كه دقيقا چه كاري انجام دهد؟ بيشك اكثريت ما، چيزي براي گفتن نداريم. دانش ما اغلب توصيههايي شعاري است شبيه مطالب زرد روانشناسي كه اين روزها زياد در شبكههاي اجتماعي دست به دست ميشوند. توصيههاي خوش زرق و برقي كه اگر يك چگونه قبل از آن بگذاريم، يافتن پاسخ براي آن، خود يك پروسه عميق و طولاني ميطلبد، تازه اگر جوابي باشد.
در بسياري از موارد، پيدا كردن مقصر هيچ كمكي به حل مشكلي كه در حال حاضر وجود دارد، نميكند و در بهترين حالت در صورت اصلاح مقصر يا جبران، اين مشكل براي بقيه رخ نميدهد. اينكه ما آموزشي در زمينه بيماري نديدهايم از درد و رنجي كه موقع ابتلا به آن، جسم و جان ما را در برميگيرد نميكاهد؛ پس بهترين راهحل اين است كه حداقل قبل از بيماري يا حتي حين آن به دنبال اين باشيم كه بهترين راه گذر از اين گذرگاه چه خواهد بود كه در عين حالي كه مطمئن ميشويم از آن خواهيم گذشت سعي كنيم با كمترين آسيب گذر كنيم.
مثل هر اتفاقي در زندگي بشر، تجربه زيسته ديگران ميتواند اولين راه براي كسب اطلاع در آن زمينه باشد. اصولا ارتباط كلامي انسانها با يكديگر و شنيدن قصههاي زندگي همديگر به ما كمك ميكند كه قبل از مواجهه شخصي با يك موقعيت، از آن آگاهي و تصور پيدا كنيم. به لطف اطلاعات آنلايني كه در دسترس همگان قرار دارد هم ميتوان در اين زمينه مطالب مفيدي آموخت كه البته آن هم آداب خود را دارد. گرچه اين نوشتار كوتاه، فرصتي براي بيان دقيق آداب بيمار بودن نيست ولي با ايجاد اين پرسش كه چگونه بايد با بيماري خودمان مواجه شويم، آن را بپذيريم و از آن گذر كنيم ميتواند شروعي براي آموزش فردي ما براي شرايط ابتلا به بيماري باشد.