تأملي كوتاه در مفهومي مناقشهبرانگيز
«اصالت» در هنر معاصر و آثار نوشتارمحور٭
محمد فدايي
براي ورود به تعريف، تبيين و تحليل مفهوم «اصالت» در هنر معاصر از منظر نظري، ضروري است نخست به تقرير آراي متفكران در اين زمينه پرداخت؛ اما نگارنده در اين مجال اندك كوشش ميكند بسيار فشرده تنها به آراي مشخصي بپردازد. آرايي كه با التفات به آنها شايد بتوان نسبت مفهوم «اصالت» را با آثاري كه در آنها عناصر نوشتاري (خوشنويسي و خطاطي) غالب است دقيقتر كاويد و اين نسبت را از منظري روشنتر نگريست. در زبان تخصصي نقد هنري و اصطلاحات مربوط به زيباييشناسي، واژگان «authenticity» (اصالت)، «fake» (تقلبي) و «forgery» (جعلي) (1) مستقل يا متناظر با يكديگر بسيار به كار گرفته ميشوند. البته در زبان فارسي واژه فرنگي و دخيل «اوريژينال» نيز بسيار به كار ميرود كه در حقيقت به تكينگي و يگانگي اثر اشاره دارد و بيارتباط با مفهوم «اصالت» نيست. مساله اصلي در مباحث نظري آن است كه آيا بين اثر هنري اصيل و جعلي/تقلبي از لحاظ زيباييشناسي تفاوتي وجود دارد؟ پاسخ به اين سوال معركه آراست و در اين معركه است كه معناي «اصالت» روشنتر ميشود. اين مفهوم با تاريخ هنر و نيت هنرمند پيوند ميخورد و شايد بتوان از طريق آن بر جايگاه آثار خوشنويسانه يا خطاطانه نوري افشاند. اگر فرض شود «اثر اصيل اثري است كه نامتعارف يا بديع باشد يا بتواند افقهاي نو بگشايد» (استالنكر، 1395، 292) و اثر تقلبي «شيئي است كه برخلاف واقع خود را واجد سابقه و زمان خلق اثر اصلي نشان ميدهد.» (گودمن، 1976، 122) در اين صورت آيا ويژگيهاي اصالت يا عدم اصالت (ويژگيهاي زيباييشناختي) در ظاهر اثر مشهودند يا مولفههايي كه اصالت يك اثر را رقم ميزنند در ظاهر آن نامشهود و پنهانند؟ به سخن ديگر آيا تنها ظاهر و فرم اثر متعلق ادراك زيباييشناختي است و ارزش كار اصلي با كپي خوب و دقيق آن برابر است؟ يا علم به تقلب كپيكار، نيت هنرمند و بافت تاريخي اثر سبب ارزش يا بيارزشي اثر ميشود؟ (2) براي بررسي جعل و اصل در نقاشي و خوشنويسي اشاره به نظر نلسون گودمن (3) كه سعي در تلفيق اين دو راي به ظاهر متضاد داشت مفيد است (4). گودمن بنا به امكان تقلبپذيري دو گونه هنر متفاوت را بازشناساند: هنرهاي قابل تقلب يا خودنگاشتي (authographic) مانند نقاشي و مجسمهسازي
و هنرهاي غيرقابل تقلب يا دگرنگاشتي (allographic) مانند ادبيات و موسيقي. تفاوت اين دو هنر در آن است كه در اولي اثر همچون شيئي بيبديل عرضه ميشود كه هويت هنري آن به سابقه خلق آن مرتبط است اما در دومي صرف وفاداري به پارتيتور عليرغم تصرف خلاقانه نوازنده براي اصالت بخشيدن به اجرا كفايت ميكند (استالنكر، 1395، 293-294). عليرغم ترديد در ادعاهاي گودمن تعريف او از شيء تقلبي براي درك مفهوم اصالت در آثار خوشنويسانه يا خطاطانه مفيد است، زيرا در اين تعريف براي اصيل نبودن اثر صرف رونگاري از اصل ضروري نيست و تقلب مستلزم نيت و فريبكاري عامدانه است. اما اينجا متناسب با مساله ما درباره عناصر نوشتاري سوال مهمتري پيش ميآيد، آيا خوشنويسي يا خطاطي از هنرهاي خودنگاشتند يا دگرنگاشت؟ يعني آيا ميتوان براي خط مانند پارتيتور در موسيقي «اصولي» فرض كرد كه هر اجراگر با وفاداري به آن اصول زيباييشناختي در هر اجراي خلاقانه ضمن حفظ اصالت از جعل يا تكرار و كپي مصون بماند؟ اينك تامل بر «اصالت اجرا» در موسيقي شايد راهگشا باشد. از مهمترين مسائل تاريخي كه طرح مساله «اصالت» در هنر را در انديشه انتقادي غربي شكل داد پرسش از كيفيت و امكان «اصالت اجرا» در موسيقيهايي بود كه از سدههاي گذشته به يادگار مانده بودند. با تغيير ابزار موسيقي و شيوه نوازندگي (5) امروز اجراي يك اثر از باخ چقدر اصالت دارد؟ قائلان به اجراي اصيل در پي نوعي آرمان هنري و تحقق بينقص و وفادارانه به پارتيتور آهنگساز هستند و براي اجراي اصيل چند شاخصه برشمردهاند (لازم به يادآوري است كه ميتوان چنين نظراتي را در تناظر با تغيير ابزار در خوشنويسي و شيوههاي معاصر خوشنويسي بازخواني كرد). از نظر آنها يك اجرا زماني اصيل است كه يا الف) مطابق موسيقي زمان تصنيف اثر باشد يا ب) مطابق نيت آهنگساز باشد يا ج) اگر شرايط آرماني زمان تصنيف وجود داشت چنين اجرايي متحقق ميشد (ديويس و يانگ، 1390، 49-62). منتقدان نشان دادهاند كه تمام اين شاخصهها در تحقق اجراي آرماني ناكام ماندهاند و حتي كوشش براي تعريف عينيتر و ملموستر چنين اجرايي نيز دست نيافتني است (6) از اين رو ديگر يك اجراي اصيل آرماني وجود ندارد و پاي اجراهاي متعدد در ميان است و به جاي اجراي اصيل بايد به دنبال اجراي موفق بود.تناظر اين مساله با عدم امكان دستيابي به اصالت خوشنويسي در جهان معاصر آنچنان كه در دوره تيموري و صفوي متحقق شده است وقتي جالبتر ميشود كه موقعيت موسيقي در اروپا تا زمان كانت به ياد آورده شود. بنا به انديشه فلسفه يوناني، عدم وجود محتواي بازنمايانه اثر هنري را به قول قدما از حيز انتفاع ساقط ميكرد در نتيجه موسيقيسازي يا موسيقي ناب يعني موسيقياي كه در آن كلام به كار نميرفت، هنر تلقي نميشد و تا قرن 16 ميلادي موسيقيسازي در اروپا نوعي اعتياد يا سرگرمي و امري غير هنري بهشمار ميرفت. متن مقدس، قدرت مطلق كليسا و پيوند كلام با هنر بازنمايانه نقش پررنگي در سيطره اين امر داشت (كيوي، 1380، 18-21). با كانت بود كه تفكيك هنرهاي زيبا از هنرهاي كاربردي طرح شد و رفته رفته جا براي مقبول شدن هنر انتزاعي (غيربازنمايانه) باز شد. (7) توجه به اين نكته از دو منظر در عالم خوشنويسي و خطاطي مهم است؛ يكي در بررسي نسبت اصالت خوشنويسي با خوانايي (متن مقدس و هنر كتابت) و ديگر امكان خروج خوشنويسي از هنرهاي كاربردي در جهان مدرن و معاصر و حركت به سمت هنرهاي زيبا (سياهمشق به مثابه نقاشي انتزاعي؟!) (8) با طرح تاريخي مساله «اصالت اجرا» در موسيقي، مفهوم «اصالت» يا جعل در هنر غربي بسيار پيچيدهتر و گستردهتر شد و اين مفهوم دستكم به پنج معنا در هنرهاي مختلف و مباحث مربوط به زيباييشناسي به كار گرفته شد.
1) اثر هنري به مثابه يك شيء چون به شيء ديگر شبيه نيست اصيل است.
2) اثر هنري به سبب برخورداري از نوعي يگانگي ظاهري در ميان ساير آثار هنري اصيل شمرده ميشود.
3) اثر هنري به سبب برخورداري از بداعت يا خلاقيت و خودانگيختگي اصيل است.
4) واژه اصالت گاه براي اشاره به دستاوردهاي عظيم هنري اثر هنري خاصي به كار ميرود.
5) مقصود از اصالت در هنر اغلب بداعت هنري و دستاورد نه يك اثر هنري خاص، بلكه كل مجموعه توليدات هنري يك فرد يا حتي يك مكتب است (لسينگ، و داتون، 1389، 34-38). عليرغم وارد شدن نقدهاي جدي به اغلب اين معاني، با اين اوصاف مراد از اصالت در هنر معاصر و به ويژه آثاري كه در آنها عناصر نوشتاري غالبند به كدام يك از اين معاني نزديك است؟ براي بررسي اين پرسش لازم است به هنر معاصر و جايگاه عناصر نوشتاري در آن نه تنها از لحاظ تاريخي- و التفات به تفاوت تحقق آنها در جهان ايراني با هنر غرب- بلكه از لحاظ نظري به نحو دقيقتري پرداخته شود.
٭اين يادداشت بخش كوتاهي است از پژوهش و مقاله بلندي كه با عنوان «اصالت در آثار نوشتارمحور دوره معاصر» در سال 1400 در دوره دكتراي هنرهاي تجسمي در دانشكده هنرهاي زيبا ارايه شده است.
پاورقي
1- بين جعل و تقلب تفاوتي ظريف و تخصصي قائلند كه خارج از بحث اين يادداشت است، براي اطلاع بيشتر نك: (استالنكر، 1395، 291-298) و پاورقي شماره يك آن.
2- براي اطلاع بيشتر از تفاوت ديدگاه فرماليستها (appearance theory) و زمينهگرايان (contextualism) در اين موضوع، نك: (استالنكر، 1395، 291-292) و مقدمه (لسينگ و داتون، 1389، 11-14) .
3- Nelson Goodman
4- براي آشنايي بيشتر با آراي گودمن درباره زبان هنرها، نك: (جووانلي، 1394).
5- مانند استفاده از سيمهاي فلزي و آلياژهاي جديد در سازها و رخت بربستن استفاده از روده تابيده گوسفند در سازهاي زهي و كوچك شدن دسته سازها يا استفاده از ويبراتوهاي پيوسته در نوازندگي ويلن.
6- براي اطلاع از جزييات ادله مخالفين، نك: فصل دوم: مفهوم اجراي اصيل، (ديويس و يانگ، 1390).
7- براي اطلاع بيشتر در اين زمينه، نك فصل اول و دوم (كيوي، 1380).
8- نگارنده در نقد مدعيات قائلان «نقاشيخط» كه هميشه خوشنويسي را در تاريخ هنر اسلامي در زمينه كتابت و خوانايي در نظر گرفتهاند و گمان كردهاند سياهمشقنويسي در دوره قاجار براي خط شروع فصل نويي در رهايي از بند كتابت و حركت به سمت هنر انتزاعي غربي است! توجه به اين نكته را بسيار مهم ميداند.
فهرست منابع
استالنكر، نن، (1395)، «دانشنامه زيباييشناسي»، ويراسته بريس گات و دومينيك مك آيور لوييس، ترجمه مسعود قاسميان، تهران: فرهنگستان هنر.
جووانلّي، الساندرو، (1394). «زيباييشناسي گودمن»، دانشنامه فلسفه استنفورد، ترجمه هدي نداييفر، تهران: ققنوس.
ديويس و يانگ، استيون و جيمز اُ، (1389). «اصالت اجرا در موسيقي»، مجموعه مقالات مسائل هنر و زيباييشناسي معاصر، تهران: فرهنگستان هنر.
فدايي، محمد، (1398/زمستان). «بررسي عناصر نوشتاري در هنر نوگراي ايران، منابع تغذيه سنتي و مدرن آن»، مطالعات عالي هنر، تهران، شماره 2، صص 111-135.
كيوي، پيتر، (1380)، «فلسفه هنرها»، ترجمه محمدعلي حميدرفيعي، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي.
لسينگ و داتون، آلفرد و دنيس، (1389). «آثار جعلي و تقلبي»، مجموعه مقالات مسائل هنر و زيباييشناسي معاصر، ترجمه نيما ملكمحمدي تهران: فرهنگستان هنر.
Goodman, N. (1976). “Languages of Art “, 2nd edn, Indianapolis: Hackett.