جستارهايي درباره توتاليتاريسم
بخش اول: قلمرو زيستي
محمدجواد لساني
«براي مطالعه توتاليتاريسم، به تودهها بنگريد! آنها به خاطر بيهويتي موجود، در صف خدمت به سياستِ روز قرار ميگيرند.» (هانا آرنت)
بهطور معمول، كار پژوهش از «چيستي پديده» آغاز ميشود. اما بيراه نيست كه با يك سنتشكني كار شناخت را آسانتر كرد. يعني پيش از آنكه ماهيت موضوع واشكافي شود، با يك رهنمود عقلايي، افقگشايي كرد؛ در اين ميان، يك فيلسوف سرد و گرم چشيدهاي به سراغ راه بهتري رفته است؛ نام «هانا آرنت براي ايرانيان و به ويژه دوستداران فلسفه، چندان غريب نيست. نظريهپرداز خلاقي كه تلاش بيوقفهاي كرد و بر سر تبيين خودكامگي زحمت فراواني به دوش كشيد تا لايههاي در خفا ماندهاي را به معرض ديد آورد. مطابق حرفهاي اين فيلسوف، چه خوب است بر يك بلندايي ايستاد كه ديد مسلطي داشته باشد تا بتوان به راحتي زير و بالاي موجودي به نام توتاليتر را از آن واشناسي كرد. آرنت، زاده شهر هانوفر آلمان است و ماجراهاي پرمخاطرهاي را از سر گذرانده. او از بخت خوش، در عنفوان جواني، پاي درس استادان صاحبنامي نشست. درسها و نكتههاي شگفتي آموخت تا از آن آموزهها تنور بحثها برافروزد و با مخاطبان اين راه پرخطر گفتوگوهاي ماندگاري كند. او در كليديترين سفارش خويش نشاني ميدهد كه «اول به سراغ تودهها برويد» تا سيماي يك تماميتخواه برايتان از تاريكي بيرون آيد و نقاب از چهره بر فكند. به عبارت سادهتر، محيط كشت اين جرثومه را بايد كشف كرد. اينك آن پرسش مدرسهاي رخ مينمايد كه زمينههاي پيدايي اين نظام نفسگير چگونه به وجود ميآيد؟ با چنين سرمشقي ميبايست بوتهاي از آن چيد و نمونه را به آزمايشگاه فرستاد تا شرايط پيشروندگي آن فرا دست آيد. بدين كاربست، دادههايي براي پژوهشگر فراهم ميشود كه آزموده دقيق محيطي است.
به تعبير ملموس، رژيم توتاليتر، شكلي از حاكميت است كه پيش از هر اقدامي، يك دورخيز لازم دارد تا از فاصلهاي مطمئن به آن خيره شد. پيوندها و داربستها را واكاوي كرد. نقطههايي ديده ميشوند كه بين زمين و تكيهگاه كوبيده شدهاند تا رشد اين ميكروب بهطور كامل شكل گيرد و به مرتبه غولآسايي برسد. آنها چگونه ابازپروري ميشوند؟ ياريگران محيطي چه كساني هستند؟ اين هم يك روش گلخانهاي است كه راهي ميگشايد تا علمي و حسابشده قلمرو تماميتخواهي بررسي شود؛ اكنون شگردي فراهم شده كه ميتوان ميل توده را در اين اتمسفر جهتنمايي كرد و گراي آن را به دست آورد. اكنون پس از اين مقدمه ضروري يك پژوهشگر ميتواند به هسته زايندهاي برسد كه تغذيهاش به عهده تودههاست و از اين طريقه، رمز بقاي توتاليتاريسم امضا ميشود.
تودهها چه كساني هستند و ميل توده را چگونه ميتوان دريافت؟ نظريهپرداز سياسي، هانا آرنت درباره اين قشر پرشمار در هم تنيده، نكتههاي گيرايي به قلم آورده كه نقل آن به شناسايي مكتب خودكامگي ياري ميرساند. او در كتاب كليدي خود با عنوان «خاستگاه توتاليتاريسم» مينويسد كه برآمدن رژيم توتاليتر، محصول تودهايشدن جامعهاي است كه فرد درون آن قرار گرفته. اين سير آدمي را از درون تهي ميسازد. توتاليتاريسم فرآيندي است كه اجتماع را اتميزه ميكند. موقعيت توده، بر چنين قلمروي گسترده، چنان است كه افراد تشكيلدهنده، به شكل ذرات بيهويتي بر آن ميلولند. اين توده نيازمند قدرت قاهري هستند كه آرزوهاي سركوفته خود را در تخت و تاج او بجويند. آرنت، تودهها را جمعيت مركب از افراد تكافتادهاي توصيف ميكند كه اعتبار و تمايز طبقاتي خود را از كف دادهاند. در اين حالت، افراد بر اساس مداهنه به مدار بالاتري راه مييابند اما از نظر سياسي خنثي هستند و نوعي فردگرايي بر روابط آنها مستولي ميشود و هيچ پيوند مستقلي با اعضاي گروه شكل نميگيرد. در واقعيت امر، اين افراد تنها مانده، ميلي به داشتن اهداف مشترك ندارند بلكه به جاي آن، جذب سازمانهايي از گونه سياسي ميشوند كه از تاييد رسمي گذشتهاند تا در خدمت اهداف يك اقليت قرارگيرند و اين پيشزمينهاي است كه به ظهور توتاليتاريسم ميانجامد.
آرنت با پيش كشيدن بحث روانشناسي تودهها، به نكته بس گرانسنگي ميرسد؛ «توتاليتاريسم ميتواند تودهها را سازمان بدهد». تشكل توده بيسامان، نه به دليل نيازهايش و نه به سبب اهداف مشترك گروهي اوست بلكه معناي وجودي آنها فقط در اين خلاصه ميشود كه در خدمت اهداف يك اقليت قرار گيرند. از نظر آرنت، وجود احزاب سياسي در جامعه و همچنين اكثريتهاي پارلماني، در چشم علاقهمندان توتاليتري، اموري غيرضروري و زايد هستند. اما آن را آشكارا به زبان نميآورند. عملكرد درازمدتشان اين ضديت را به اثبات ميرساند.
با نظري دقيق به زندگي هانا آرنت ميتوان دريافت كه او خود در كوران يك نظام نيرومند و خودكامهاي تنفس كرد و مسموميت هواي آن را تا مغز استخوان فهميد؛ اين متفكر، فيلسوف و جامعهشناس، به سال ۱۹۰۶ ميلادي زاده و در خانوادهاي يهودي باليده شد. اما تفكرات خود را از دانشگاههاي انديشهپروري چون ماربورگ، فرايبوگ و هايدلبرگ فرا گرفت. رشتهاي كه او را آرام كرد فلسفه بود. از ميان استاداني كه بر روح اين آموزنده تاثير نهادند شايد سه تن، بيش از ديگران برين باشند. چنانچه الهامات فكري آرنت چنين گواهي ميدهد؛ آنها كيستند؟