• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5342 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۴ آبان

ناگفته‌هاي محمد فنايي از سفر به امريكا و قضاوت در فينال جام جهاني-بخش اول

در ايران مداركم را مخفي كردند تا جلوي سفرم را بگيرند

ساعت 9 صبح سپ پلاتر به من زنگ زد!

علي ولي‌اللهي

در دفتر تاريخ جام جهاني و در هايلايت‌هاي اصلي آن نام يك ايراني مي‌درخشد: محمد فنايي كه در فينال جام جهاني 1994 امريكا به عنوان كمك‌داور حضور داشت تا به امروز هيچ ايراني ديگري فينال جام جهاني را تجربه نكرده است. اين افتخار در زمان خودش در كشور به دليل ديدگاه‌هاي سياسي و تنگ‌انديشي‌ها آنچنان كه بايد و شايد مورد تقدير قرار نگرفت اما هر چه از آن گذشت همانند يك شيء تاريخي ارزش بيشتري به خود گرفت. در آستانه جام جهاني با محمد فنايي گفت‌وگوي مفصلي ترتيب داديم و ايشان براي نخستين‌بار ناگفته‌هايي از نحوه حضور در ايالات‌متحده و قضاوتش در جام جهاني تعريف كرد. اين گفت‌وگو در دو بخش تنظيم شده. امروز و در بخش نخست از نحوه انتخاب ايشان و مشكلات سفر به ايالات‌متحده مي‌خوانيم و فردا مي‌رويم سراغ خاطرات محمد فنايي از مدت حضور در امريكا.

   آقاي فنايي! حضور در فينال جام جهاني كه خيلي‌ها مي‌گويند بزرگ‌ترين رويداد ورزشي دنياست، چه احساسي براي شما داشت؟
من فكر مي‌كنم نه‌تنها براي من بلكه براي ملت ايران هم افتخاري بود كه نماينده خودشان را در بزرگ‌ترين تورنمنت جهان است، ببينند. بنابراين حضورم در آنجا با توجه به سوابق من در گذشته‌ مثل بازي‌هاي المپيك بارسلون كه درخشش زيادي را داشتم اتفاق بزرگي بود. در كمال ناباوري آن مسابقات هم در كشوري بود كه خيلي ايران را به رسميت نمي‌شناخت. خب ما مشكلات سياسي هم داشتيم و بنابراين خيلي راضي نبود كه نماينده داوري از ايران در كشورش باشد. خب طبيعي است؛ اما اين فيفا بود كه تصميم مي‌گرفت و كسي غير از فيفا در فوتبال نمي‌توانست تصميم بگيرد. خيلي هم تلاش شد، اما خب به هر حال به هر شكل انجام گرفت. حتي مشكلاتي كه در كشور خودِ من برايم به وجود آمد؛ اينجا قابل گفتن نيست، ولي تمام تلاش‌هايي كه خودم كردم براي ويزا اما ويزاي من آماده نمي‌شد و با مشكلات خاصي روبه‌رو شده بودم. 
  امكانش هست از ابتدا شرح دهيد كه چه اتفاقاتي رخ داد؟ 
آن سال قرار شد من به آلمان بروم براي كلاس آمادگي و هماهنگي و انتخاب داوران مرحله نهايي. تعداد داوران انتخاب‌شده تقريبا در سراسر دنيا در آن بازي‌ها 80 نفر بود و مي‌دانيد كه تنها سالي بود كه تعداد تيم‌ها هم 24 تيم بود. بعد از آن 32 تا تيم شد. بنابراين تعدادي بايد خودبه‌خود هم در تست‌ها و هم در امتحانات حذف مي‌شدند. خوشبختانه مسيرم با همه پيچيدگي‌ها و مشكلاتي كه داشت (و اين را فقط خودم مي‌دانم كه چه اتفاقاتي افتاد) به موفقيت رسيد و توانستم وارد عرصه جهاني شوم. درخشش خود من در آنجا با توجه به اينكه قبل از حضور در فينال، 4 قضاوت كرده بودم مورد توجه مسوولان فيفا و كميته داوران قرار گرفت. آنها هم احساس كردند دارند ريسك مي‌كنند چون براي اولين‌بار و آخرين‌بار است كه در قاره آسيا يك نفر به فينال مي‌رسيد حالا چه به ‌صورت داور و چه به‌ صورت كمك‌داور. اتفاقي كه بعدا در ادوار بعدي تكرار هم نشد. من همين‌جا اميدوارم كه به هر حال آقاي فغاني كه آخرين جام جهاني‌اش هم هست، بتواند ان‌شاء‌الله اين فضا را مهيا كند كه حداقل يك تيم داوري بروند و آن‌هم از كشور ايران باشند. بنابراين همه تلاشم را هم كردم. با توجه به اينكه من در ايران قضاوت‌هاي زيادي را در كمك‌داوري داشتم و سال‌ها بزرگ‌ترين بازي‌هاي ايران را قضاوت مي‌كردم، اين من را پخته كرده بود. 
  به نظر عملكرد شما بر مسائل سياسي چربيد.
آنجا ديگر بحث اين نيست كه چه كسي آنجا هست و چه مساله سياسي و فلان هست، فقط مساله ارزش طرف به كار خودش است. فيفا هم با كسي تعارف ندارد به دليل اينكه بازي‌ها در يك سطحي قرار مي‌گيرد كه بخواهند بهترين‌ها را انتخاب كنند كه بازي‌هاي‌شان به مشكل برنخورد. طبيعي بود كه من توانستم با توجه به اينكه اين احساس را داشتم وقتي به آنجا مي‌روم، بايد ارزش‌هاي واقعي داوري را در ايران و حتي در آسيا نشان بدهم. مصمم بودم و با همه اراده و قدرت تلاش كردم و طبيعتا دريچه‌اي هم باز شد و كمك خداوند هم بود. من قطعا اين را از دعاي مردم ايران مي‌دانم كه خيلي علاقه‌مند بودند و خيلي پيگيري مي‌كردند. درست است كه در آن زمان خيلي فضاي مجازي نداشتيم، ولي از طريق خبرگزاري‌هاي خيلي كمي كه خصوصا در آنجا بود اخبار پخش مي‌شد. مي‌دانيد كه ما حتي در امريكا نماينده رسانه‌ هم نمي‌توانستيم داشته باشيم. من به‌صورت فردي آنجا بودم و كسي از ايران انتخاب نشده بود؛ نه از مسوولان و نه از خبرنگاران و رسانه‌ها ... هيچي. تيم ما هم كه نبود و خب فقط من نماينده بودم. بنابراين من سعي كردم با همه قدرتم تلاش كنم. حتي در يك برهه‌اي بيماري‌اي هم در آنجا گرفتم، ولي سريع به خودم رسيده بودم و به هر حال توانستم به مرحله بالا بروم و آنجا هم تمام سعيم را كردم چون دنيا داشت ما را نگاه مي‌كرد. مي‌دانستم كه اين يك ثبت تاريخي خواهد شد. همين هم شد و واقعا من احساس مي‌كردم وظيفه خودم است دِين خودم را نسبت به مملكتم، پرچم‌ام و مردم كشورم (كشور خوبم) پرداخت كنم. با همه مسائل سياسي و مشكلاتي كه ما داشتيم. آنجا هم مسوولان سياسي امريكا خيلي مقاومت مي‌كردند ولي خب زورشان نرسيد و من توانستم در آنجا نامي از ايران را در تاريخ فوتبال دنيا ثبت كنم. به هر حال احساس خوشحالي مي‌كردم و امروز هم خوشحالم كه مردم براي آن تاريخ‌ها خيلي خوشحال بودند و خب طبيعتا من وقتي به ايران آمدم بايد خيلي تاسف بخورم كه خيلي استقبال نشد و مسوولان خيلي اهميت نمي‌دادند. اين براي من باعث يأس و نااميدي بود. اين دل من را سوزاند. خب اگر من در هر كشور ديگري بودم به واقع خيلي ارزش‌ داشتم؛ ولي خوشحال هستم از اين جهت كه مردم خوشحال بودند. حالا من با مسوولان خيلي كاري نداشتم؛ ولي حداقل دل مردم شاد بود و خب اين براي من خيلي ارزشمند بود.
  من تصاوير بازي‌ فينال را كه نگاه مي‌كنم، آن لحظه ورود تيم‌ها كه تصوير شما هم آنجا نقش مي‌بندد، يك احساس اعتماد به نفس كامل از شما مي‌گيرم؛ يك لبخند خيلي قوي‌ روي لب‌هاي‌تان داريد و خيلي باصلابت وارد مي‌شويد؛ درحالي كه جو خيلي هيجان‌انگيز است. بالاخره فينال جام جهاني است و به قول خودتان چند ميليارد آدم دارند مي‌بينند. استاديوم پر است و بازي هم كه بازي برزيل-ايتاليا. فكر مي‌كنم از خيلي وقت پيش حتي زماني كه هنوز انتخاب نشده بوديد از لحاظ روحي رواني روي خودتان كار كرده بوديد. درست است؟
من سختي‌هاي داوري را سال‌ها در ايران گذرانده بودم. مي‌دانستم كه جاي كوچكي انتخاب نشدم. به جرات مي‌توانم بگويم در تمام داورهاي دنيا انگيزه من بالاتر از همه‌شان بود چون مي‌خواستم به دنيا ثابت كنم كه ايران را دست‌كم نگيرند. هرچند ما جوان‌هايي را داريم كه نه‌تنها در ورزش بلكه در مسائل علمي و در خيلي موارد سرآمد هستند البته اگر به آنها برسند و اگر تشويق بشوند. اين را بايد يادمان باشد. ما بايد قدرشناس جوانان‌مان باشيم. هيچ‌وقت از آن نگذريم و لحظه‌اي فكر نكنيم؛ ولي تاسف مي‌خورم كه اين اتفاق در ايران افتاده است و خيلي اهميت نمي‌دادند. جوان‌هاي ما، جوان‌هاي بااستعدادي هستند و همين الانش هم ما خيلي استعدادها داريم كه بروز مي‌كند ولي بلافاصله خاموش مي‌شود در اثر اينكه مسير تشويق و حمايت باز نيست. من الان خودم بعد از برگشتن از آنجا، كجاي داوري اين بودم؟ در كجا قرار گرفتم؟ چه بازي‌اي با من كردند جز اينكه متاسفانه مسوولان در ايران حتي ما را به رسميت هم نشناختند و خب اين باعث دلسردي است. ولي من سراغ دارم همتاي من در كشور امارات كه سوم چهارمي را قضاوت كرد، شما نمي‌دانيد كه براي ايشان چه جشن و چه تشويقاتي درنظر گرفتند كه واقعا براي من عجيب بود و من دلم سوخت. مهم نيست؛ مهم اين است كه ما قدر جوان‌هاي‌مان را بدانيم و از آنها حمايت كنيم، وگرنه يك كاري اتفاق مي‌افتد و مي‌رود؛ ولي وقتي شما ورق فوتبال را باز مي‌كنيد، يعني وقتي به 94 مي‌رسيد، مي‌بينيد كه حداقل ايران در آنجا پرچمش بالا بود. اين براي خودِ من حداقل خيلي مهم است. شايد من به گذشته خودم در اين زمينه خيلي افتخار مي‌كنم. خب اين خيلي روحيه مي‌خواهد كه شما در يك صحنه جهاني در ناباوري (شايد در ناباوري دنيا) بخواهيد بپذيريد كه يك كسي به فينال مي‌رسد و آن‌هم از كشور ايران! كارِ كوچكي نبوده است. من نمي‌گويم كه من كارم خيلي بزرگ بوده ....
  شكسته نفسي مي‌كنيد جناب فنايي. قطعا كار بزرگي بوده!
به هر حال اين انتخابي كه شد، قطعا تصميم يك نفر از مسوولان نبود. با توجه به نمرات و سوابقي كه من آنجا پيدا كردم تصميم گرفته شد. بزرگان دنيا آنجا بودند؛ خودِ فيفا. مي‌دانيد؟ لحظه به لحظه هر مسابقه‌اي زير پوشش مسوولان فيفا بود. كسي اگر لغزش داشت و كسي اگر نمي‌توانست ادامه كار بدهد طبيعتا از او عذرخواهي مي‌كردند نه اينكه بيرونش مي‌كردند. اين‌طوري نيست. اينها در جامعه داوري بود؛ حالا بگذريم از اينكه ايران داورها را به رسميت نمي‌شناسند و خيلي اهميت نمي‌دهند. بحث من اين است كه ما جوان‌هاي‌مان را حمايت كنيم. همه‌چيز مي‌گذرد؛ ولي اگر مي‌خواهيم يك كشور سرزنده داشته باشيم بايد حمايت صورت بگيرد. ببينيد چقدر مردم به تيم ملي‌شان عشق مي‌ورزند. ما بايد واقعا به همان اندازه كه داريم به تيم ملي‌مان مي‌رسيم، به همان اندازه هم خوشحال باشيم كه داورهاي‌مان در جام جهاني مي‌خواهند وارد شوند و بودند، براي آنها هم ارزش قائل شويم. من خيلي متاسفم از كنار گذاشتن فغاني در سال آينده از ليست فيفا. مسووليت با فدراسيون كميته داوران است، ولي بايد با دلجويي اين كار را مي‌كردند و حداقل از او تقدير و تجليل مي‌كردند. حتي بعد از برگشتن او هم بايد از او دعوت كنند و از وي تجليل كنند؛ حالا در هر نقطه‌اي از بازي‌ها كه باشد فرقي نمي‌كند. حضور داورِ يك كشوري در جام جهاني، خودش يك حضور موفقيت‌آميز است. چيزي را كه در آنجا مي‌شناختند فنايي نبود. امروز هم اگر مي‌گويند، در آن تاريخ مي‌گويند يك ايراني بود. اين ايراني بودن براي ما مهم است. من نه در صحبت‌هايم غلو مي‌كنم و نه اصلا خيلي دلم مي‌خواهد اين كار را كنم. مي‌دانيد؟ من كسي نيستم كه خيلي در حاشيه قرار بگيرم. شايد خيلي‌ها اگر جاي من بودند، خيلي‌ حاشيه‌سازتر مي‌شدند. من زندگي‌ام را با آرامش دارم ادامه مي‌دهم و كاري هم به كسي ندارم. براي خواستنم هم هميشه همين هدف را داشتم كه درِ هيچ جايي را نزدم كه بگويم من را بخواهيد. اگر من لياقت اين را داشتم كه مي‌توانستم تاثيرگذار بر داوري مملكت و فوتبال باشم، بايد دنبالم مي‌آمدند ولي متاسفانه اين اتفاقات در ايران خيلي كم مي‌افتد و من متاسفم از اينكه به هر حال دسته‌بندي‌ها در تمام زمينه‌ها خصوصا ورزشي كاملا به چشم مي‌خورد و خب هر كس مي‌آيد باند و تشكيلات خودش را مي‌برد. نبايد هم توقع داشت. اين سيستمِ كشور ما هست كه اين اتفاق دارد مي‌افتد. به همين دليل اگر اين اتفاقات نمي‌افتاد و دنبال افرادي مي‌رفتند كه كاربلد بودند و در زمينه خودشان متخصص بودند، شما مطمئن باشيد كه امروز ما كارمان بسيار درخشان‌تر مي‌شد و راحت‌تر بود. در هر صورت من به كشورم و به خودم افتخار كردم كه در آنجا حضور پيدا كردم. شايد هم يك مورد خيلي خيلي خيلي مهم اين بود كه رييس كميته داوران كنفدراسيون آسيا آقاي فاروق بوزو در جام ملت‌هاي آسيا 2000 در لبنان كه آقاي خسروي هم بود و من هم مهمان ويژه بودم در جلسه گفته بود: «دريچه داوري جهان را به روي آسيا همين داور ايران باز كرد.» خب اين صحبت براي من خيلي افتخار است؛ بنابراين، اين را چه كسي مي‌گويد؟ كسي كه مسووليت مهمي در كنفدراسيون آسيا و حتي در فيفا داشته و اين براي من ارزشمند است. ولي آيا در ايران اين اتفاقات افتاد؟ نه! در ايران حتي تجليل درست و حسابي هم از من نكردند ولي خب به هر حال خيلي هم ناراضي نبودم چون مردم اين محبت را حالاحالاها به من دارند و اين براي من يك افتخار است.
  همان‌طور كه فرموديد در آن زماني كه به امريكا رفتيد. خب ما كه در آن زمان سفارت نداشتيم و هنوز هم نداريم و بعد تيم ملي هم كه آنجا نبود؛ يعني هيات همراهي همراه‌تان نبود و تك و تنها به آنجا رفتيد. بفرماييد كه چطوري كارتان را راست و ريست كرديد؟ به نظر حمايتي هم كه از داخل از شما صورت نگرفت.
نه. متاسفانه حالا چه به غرض و چه به مرض و چه به غيرعمد مداركي را كه ... ببينيد! ارتباط ما از طريق سفارت سوييس در ايران بود كه حافظ منافع ما بود. وقتي من دعوت شدم، به هر حال بايد از طريق سوييس اقدام مي‌كرديم. من مي‌دانستم كه چه اتفاقاتي ممكن است بيفتد. از همان زماني كه من براي امتحانات و تست بايد تقريبا سه ماه به جام جهاني مانده بود به امريكا مي‌رفتم كه تست‌ها و امتحانات لازمه‌ را بدهم، مدارك گرفتن ويزاي من مهيا بود، ولي ظاهرا به فدراسيون ايران كه فرستاده شده بود، حالا شيطنت يك عده خاصي در آنجا بود يا هر چي متاسفانه مدارك من را قايم مي‌كنند كه حالا شايد از روي حسادت بوده يا حالا مسائلي كه وجود داشته. مسائلي كه متاسفانه در ايران غوغا مي‌كند و هيچ كسي متاسفانه چشم ديدن ديگري را ندارد. از صنف خودمان مي‌گويم؛ من حالا اسم نمي‌آورم كه چه بوده و چطوري بوده ولي به هر حال، با وجود اين اتفاقات خدا بود كه كمك كرد. بليت پرواز من لوفت‌هانزا به آلمان بود و بعد بايد به كنسولگري آنجا مي‌رفتم و ويزايم را مي‌گرفتم و خب به هر حال من فكر كردم فقط با همان كاغذ بايد بروم. بليت من آماده بود. روز بعدش هم از آنجا بايد با امريكن ايرلاين كه اسپانسر فيفا در امريكا بود پرواز مي‌كردم و 9-8 ساعت هم راه بود. زماني كه براي گرفتن ويزا رفتم، من با ذهنيت خودم به سفارت آلمان رفتم كه خب يك آشنايي در آنجا داشتم كه براي من 5-4 روز ويزا داخل كشور گرفت. بعد من موفق شدم به داخل بروم و وقتي به كنسولگري امريكا در فرانكفورت رفتم، آنها از من مدارك خواستند. آنجا غافلگير شدم. همان كاغذ را نشان دادم و گفتند نه، اينها براي ما موجه نيست و متاسفانه مشكلات روي مشكلات شد. گفتند حالا برو بعدازظهر بيا. ما رفتيم و ديديم به ما ويزا ندادند. گفتم چه شده؟ گفتند اولا كه واشنگتن تعطيل شد و بايد دو روز ديگر بياييد. آنجا خيلي مشكلات بود؛ يعني من فكر كردم كار تمام‌شده و ديگر من حذف شدم. بعد كه به هتل رفتم و دوش گرفتم و يك مقدار خوابيدم و بعد به فرودگاه رفتم؛ ديدم فايده ندارد. رفتم در فرودگاه فرانكفورت نمي‌دانستم چه كار كنم. بالاخره به آقاي عزيزي زنگ زدم. جمعه هم بود و تلفن منزلش را به من داده بود. من به او زنگ زدم و گفتم موضوع من اين‌جوري شده. گفت نه، ما مدارك داديم. گفتم آخر داديد، كو؟ مدارك را به من ندادند. گفتند نه بابا، ما همه را داديم. بعدا از آنجا متوجه شدم كه داستان چه بوده. بعد گفت حالا بگذار من ببينم چه كار مي‌كنم. اينور آنور بالاخره نتيجه منفي بود، ولي خب باز فرداي آن روز كه قرار بود ما پرواز كنيم، من در فرودگاه كه بودم وسايلم را خيلي مرتب جمع كردم و به كانتر امريكا رفتم. آنجا به من گفتند: ويزايت؟ گفتم من ويزا ندارم كه. ويزاي چه؟ گفتم اين كاغذ من است و اين بليت من است. گفتند: نه، بايد ويزاي امريكا را بگيريد. ما اگر شما را بفرستيم، بايد 100 هزار دلار جريمه بدهيم. اصلا يك چيز عجيب و غريبي بود. بعد كه آن مسوولان فهميدند من ناراحتم، من را به VIP آنجا براي پذيرايي و صبحانه بردند. اصلا روح و روانم به‌هم ريخته بود. خيلي جالب بود كه ما بعد از يك هفته كه در امريكا مي‌بوديم، بايد بلافاصله به فرانكفورت مي‌آمديم و با اير فرانس به جام ملت‌هاي آفريقا مي‌رفتيم. همه اينها كنسل مي‌شد! شما ببينيد چه مواردي وجود داشت. 
  واقعا شرايط بحراني بوده! مشكلات چطور حل شد؟ 
اصلا زماني كه به آن موقع برمي‌گردم، احساس خيلي بدي دارم. شايد نقطه تاريك زندگي من در همان‌جا داشت رقم مي‌خورد. اما بعد اصلا خدا در آنجا يك دريچه‌اي را باز كرد. من پذيرايي شدم و آمدم كه به پايين بيايم، ديدم رييس‌ كميته داوران دارد من را صدا مي‌كند. آنها خبر نداشتند. آمدم گفتم من بليت‌ها را ندارم. گفت كه ما مدارك را براي شما فرستاديم. مگر شما به كنسولگري نرفتيد؟ آنها فكر مي‌كردند كه ما در ايران كنسولگري امريكا داريم. بعد گفتم نه بابا، ما كه با امريكا قطع رابطه هستيم. او هم ديد كه بد كسي را دارد از دست مي‌دهد. شايد من پرافتخارترين داور از نظر آنها براي آسيا بودم كه به هر حال كمكي بودم كه روي من خيلي حساب كرده بودند. يك متني را نوشت و داد. گفت ما الان داريم مي‌رويم. تو نگران نباش. به هتل برو و در آنجا بمان. ما بلافاصله براي شما ويزا را مي‌گيريم كه فردا برويد فلان‌جا و خلاصه بنده خدا زحمت كشيد و ما به يك هتل در فرانكفورت رفتيم و در آنجا ماندم. ساعت 8 صبح ديدم از پشت خط با من تماس گرفتند. ديدم خودِ آقاي بلاتر دبيركل فيفا بود. عذرخواهي كرد و فلان و اينها كه اين اتفاق افتاده. نگو آقاي فاروق بوزو رفته با آنها درگير شده بود كه داور من مانده و اينها ... هيچي؛ به من گفتند كه فوري فردا برو (يعني شنبه يكشنبه بود كه تعطيل بود) يعني دوشنبه خودت را به كنسولگري امريكا برسان. آنجا همه‌چيز حل است. بلافاصله من يكشنبه به آنجا رفتيم چون فقط شنبه تعطيل بود. يكشنبه آنجا باز بود. من رفتم ديدم بلافاصله من را صدا كردند و خيلي هم ناراحت بودند. بلافاصله ويزاي من را دادند. من آمدم كه به پرواز برسم، نتوانستم. يك پرواز در روز به دالاس بود. من باز رفتم در هتل ماندم و فردا صبح آمدم و به آنجا رفتم، ديدم در فرودگاه دالاس خيلي دارند با من خوش‌رفتاري مي‌كنند. يك ماشين مخصوصي هم فرستاده بودند كه از من دلجويي كنند. خب ما به كمپ‌مان در كمپ كوپر (پروفسور كوپر) رفتيم. من ديدم خودِ آقاي بلاتر به استقبالم آمد. خيلي ناراحت بود و من را بغل كرد. بالاخره داورها شروع به تمرينات براي تست‌هاي آنجا كرده بودند. من هم حالا يكي، دو روز دير رسيدم؛ ولي خيلي تحويل گرفتند و اتاقم را دادند و لباس‌هاي داوري‌ها را دادند و همه‌چيز و بعد من را به تمرين فرستادند. خب من به آنجا رفتم با داوران ديگر تمريناتم را انجام دادم. فرداي آن روز قرار بود تست بگيرند. آقاي بوزو آمد گفت سعي كن نمرات بالايي را بياوري. من فكر كنم در كل سوم شدم. ولي در آنجا به ما خبر اينكه شما انتخاب شديد يا نشديد را ندادند. ما بعد از يك هفته كه آنجا بوديم، به فرانكفورت آمديم و از آنجا به تونس رفتيم. جام‌ ملت‌ها در سال 94 در تونس بود كه من به آنجا رفتم و حتي در آنجا هم فينالش را قضاوت كردم و خيلي درخشيدم. آنجا بوديم كه اسم مرحله نهايي داوران را اعلام كردند و من ديدم يكي از داوران آنجا آمد گفت: تو انتخاب شدي. خب اين باعث خوشحالي بود كه بين 80 نفر، 40 نفر من انتخاب شدم و به هر حال به ايران برگشتيم. بعد از دو ماه، من اين دفعه ديگر اقدامات ويزايي را جلوتر انجام دادم، ولي باز ترسيده بودم و 8-7 روز 
زودتر به آلمان رفتم. بالاخره ما ويزا را گرفتيم و رفتيم. 
  يادم هست آن سال‌ها خيلي جو سياسي بد بود و انگار برخي علاقه نداشتند كه آدم‌هايي بروند در كشورهاي غربي. مثلا آن موقع آقاي كيارستمي را داشتيم كه جايزه كن را برد و استقبالي از او نشد. شما را داشتيم كه به فينال جام جهاني رفتيد و از شما تقديري به عمل نيامد. به ‌نظرتان آمد در آن برهه عده‌اي دوست ندارند شما به امريكا برويد؟
من يك موردي را بگويم؛ اولا كه ما شعاري داشتيم در كشور كه مي‌گفتند تهاجم فرهنگي! خب ما مي‌گفتيم كه آقا! نبايد در كشور تهاجم فرهنگي بشود. خب خودِ من معني اين را نمي‌دانستم كه يعني چه؛ ولي خوشبختانه خوشحالم از يك كسي اسم ببرم كه به من كمك كرد، آن‌هم رييس فدراسيون وقت بود آقاي شفيع‌زاده كه مرد بزرگي بود. ايشان با حفظ سمت معاون وزارت كشاورزي، رييس فدراسيون بود. دست او هم باز بود. به هر حال يك فرد بسيار سياسي‌اي هم بود. من تازه زماني كه براي تست و اينها انتخاب شدم، پهلوي ايشان رفتم كه تكليفم را مشخص كنم. به دفتر ايشان به خودِ وزارت كشاورزي در بلوار كشاورز رفتم. اتفاقا آقاي نصرالله سجادي، دبير كميته المپيك (با خودِ من در دانشگاه درس خوانده بود) هم در آنجا بود. ما به آنجا رفتيم و گفتيم آقاي مهندس شفيع‌زاده! جريان اين‌طوري است. گفتم حقيقتش من آمدم يك موردي را از شما بپرسم. من خيلي مي‌خواهم بروم كار كنم، مي‌خواهم بروم زبان كار كنم، مي‌خواهم بروم تمرينات خاصي را زيرنظر مربي متخصص بدنسازي داشته باشم. تكليف من چيست؟ آيا مملكت و حكومت با رفتن من مخالف است يا موافق؟ ايشان خيلي ناراحت شد. گفت ببين! من يك فردي هستم كه در بيت رهبري رفت و آمد دارم. اصلا نگران نباشد. شما يك افتخاري براي ايران خواهيد بود. كاري كه شما مي‌كنيد، صد تا آدم سياسي اين مملكت نخواهند كرد. بعد گفت اصلا نگران نباش، همه كارهاي شما هم انجام مي‌شود. يادم هست كه همان‌جا هم يك پولي (دلار) در پاكت گذاشت و در جيب من گذاشت. خدمت ايشان كه رفتم، ديدم آقاي سجادي (هم كه رفيق من بود) هم آنجا بود. گفتم والا روي هيچي نمي‌شود حساب كرد و خب ايشان من را تشويق كرد و گفت شما هر كاري داريد مي‌توانيد انجام دهيد، من خودم حمايت مي‌كنم. به هر حال، ما خيال‌مان راحت شد، چون مي‌دانيد! ورزشكاراني كه مي‌خواهند به خارج بروند، يك هياتي هست كه نماينده اينها حالا يا در وزارت ورزش هست يا در وزارت امور خارجه هست كه اينها بايد موافقت كنند كه اينجا بروند يا نروند. 
  بله؛ شوراي برون‌مرزي...
بله. ديگر موارد من در آنجا مطرح نشد. من بايد از يك نفر ديگر هم در آن زمان تشكر كنم و آن‌هم آقاي هاشمي‌طبا بود چون در زمان رياست‌جمهوري آقاي هاشمي‌رفسنجاني بود و آقاي هاشمي‌طبا هم رييس ورزش يعني سازمان تربيت‌بدني بود. حتي ايشان من را خواستند. به خدمت‌شان رسيدم. ديدم آن‌قدر خوشحال هست كه اصلا حد ندارد. خب به هر حال براي اينها ارزش بود ديگر. به من گفت شما چطوري مي‌خواهيد برويد؟ گفتم والا هيچي ديگر خودم مي‌روم. گفت: نه نه! برو هر لباس و كت‌وشلوار و هر چيزي كه لازم هست بگيريد و فاكتورش را بياوريد من مي‌گويم همه اينها را به شما بدهند. حالا من از يك كسي هم شنيدم كه وقتي خبر فينال من به دفتر او رسيده بود، پريد هوا، خيلي خوشحال بود. به هر حال او هم مسووليت ورزش مملكت را داشت و برايش يك افتخاري بود. اين مسائلي كه شما فرموديد، دقيقا درست هست حالا بستگي به اين دارد كه چه كسي چه نقشي در ايران مي‌تواند داشته باشد. حالا آن موقع كه به هر حال با رفتن من به امريكا مخالفت نشد چون آن زمان ما سياست‌مان با امريكا خيلي مثل حالا درگيرانه نبود. اگر قرار بود جلوي من را بگيرند نروم، خودِ فيفا و كنفدراسيون فوتبال آسيا عكس‌العمل نشان مي‌دادند. اين ديگر تقريبا از دست فوتبال ما و مسوولان ما خارج شده بود (اگر فوتبال را مي‌خواستند) چون به هر حال وقتي آنها عنوان كردند كه اگر مي‌خواهند من را حذف كنند، اين ديگر خارج از حيطه اينها مي‌شد. چرا؟ مي‌توانستند، بهانه بگيرند و فلان كنند؛ ولي ديگر مثلا در آينده نبايد اين توقع را مي‌داشتند كه از داوران ايراني براي تورنمنت‌هاي بين‌المللي انتخاب بكنند. اين خيلي مهم بود. آن زمان فضاي ورزش خيلي مهياتر بود، اما الان تيم‌هاي ورزشي ما با سختي و گرفتاري يا به‌ راحتي بعضي‌هاي‌شان امريكا هم مي‌روند؛ يعني مثلا تيم كشتي‌مان رفت. حالا 
اين دفعه مثلا به آقاي دبير ويزا ندادند يا به آن يكي ندادند و اينها هم نگذاشتند بقيه بروند. مثلا مرتبا امريكا از تيم كشتي ما دعوت مي‌كند چون كشتي ما سرآمد دنيا هست و آنها هم خيلي دل‌شان مي‌خواهد كه ما باشيم. يا الان مسابقاتي كه در سطح دنيا در امريكا انجام مي‌شود، به هر حال آنها موظف هستند به ايراني‌ها ويزا بدهند مگر عكس آن ثابت شود. مگر ما امريكايي‌ها را براي مسابقه به ايران نمي‌آوريم؟ ما فقط قرار است با رژيم صهيونيستي مقابله نكنيم، وگرنه ما با بقيه كشورهاي دنيا خصوصا مشكل ورزشي نداريم. همه دارند انجام مي‌دهند.


   امريكا راضي نبود در فينال جام جهاني كه در كشورش برگزار مي‌شود يك ايراني قضاوت كند
   خيلي متاسفم كه وقتي برگشتم ايران استقبالي از من نشد
   در ايران حتي يك تجليل درست و حسابي هم از من نشد
   دِين خودم را نسبت به مملكتم، پرچم‌ام و مردم كشورم پرداخت كردم
   در فرودگاه فرانكفورت خدا دريچه‌اي به روي من باز كرد
   دغدغه‌ام اين بود كه حكومت با رفتن من به امريكا موافق است يا نه؟
   آقاي شفيع‌زاده گفت من به بيت رهبري رفت و آمد دارم و نگران نباش!
   وقتي خبر انتخاب من براي قضاوت در فينال جام جهاني به هاشمي‌طبا رسيد از خوشحالي پريد هوا

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون