وزارت ارشاد یا رسانه ملی دوم؟!
نازنین متیننیا
صبح دیروز لیلی گلستان در یادداشتی اینستاگرامی از دلایلش برای توقف کار گالری گلستان نوشته و اینکه وقتی نمایشگاه مخاطب ندارد، برگزاری آنهم دلیلی ندارد. در انتهای این یادداشت کوتاه، گلستان مینویسد:«سی و پنج سال گالریداری کردم و به خودم اجازه میدهم تجربههایم را با شما به اشتراک بگذارم. سی و پنج سال یک عمر است. عمری که با هزارجور کلهمعلق زدن با ارشاد گذشت». آنچه گلستان در این جملات به آن اشاره میکند، واقعیتی سخت و صعب است. سروکله زدن با وزارت ارشاد، از آن دسته از حرفهایی است که محال است تا امروز از هنرمندی نشنیده باشید یا در جریانش نباشید که وقتی هنرمندی از این ماجرا حرف میزند از چه چیزی میگوید. اما در اینروزها، آنچه این جمله بیشتر خود را نشان میدهد و جلبتوجه میکند، رفتار مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد است. متولیان عرصه فرهنگ و هنری که حداقل در دو ماه گذشته، هیچ موضعگیری شفاف و واضحی نسبت به رکورد و به گل نشستن کشتی سینما، تئاتر، گالری و… نداشتند و حتی یکبار نشده که بیایند و بگویند برنامهشان برای این وضعیت چیست. بله، صحبتهای متعدد و موضعگیریهای جالب توجهای درباره وقایع اخیر از این بزرگواران شنیدهایم، حتی دیده شده که سراغ جریانهای «خاص» در عرصههای مختلف هنری رفتهاند و حالا با جشنهای بزرگداشت و برگزاری نشست و همایش، برنامههایی داشتند اما اینکه بگویند یا مشخص کنند که برنامه وزارت ارشاد برای سالن سینما و نمایش خالی، یا گالریها و کنسرتها و …چیست، اتفاقی نیفتاده. حالا ممکن است بگویید که در این شرایط کسی حوصله سینما و تئاتر و گالری ندارد و حرفتان هم صددرصد درست است اما این دلیلی برای نادیده گرفتن مسوولیت متولیان فرهنگ و هنر نیست. اتفاقا در همین روزهاست که باید از آنها بپرسیم و بخواهیم بگویند برنامهشان برای این وضعیت فاجعهبار فرهنگی و هنری چیست؟! در روزگار آرام و خوش که کار کردن هنرمندها به روال است که مدیری برای مدیریت عرصه هنری، تلاش خاصی لازم ندارد. عیار مدیریت در همین روزهای سخت خودش را نشان میدهد و تا اینجا به شکل متاسفانهای نه تنها عیار خاصی دیده نشده که حتی آدمیزاد شک میکند که نکند نام وزارت فرهنگ و ارشاد، نام صوری وزارتخانهای است که به اسم فرهنگ بودجه بیتالمال را میگیرد و به کام کسانی خاص و البته فقط جریانی خاص قدم برمیدارد. لازم است که بپرسیم و بدانیم خطمشی مدیریتی برای این روزگار چیست؟! بپرسیم آیا وزارت ارشاد فقط وظیفه مجوز صادر کردن و گیر انداختن هنرمندها در هزارتوی ماجراهای اجرا، انتشار، اکران و… آثار خود را دارد؟! آیا راهکاری برای حمایت از هنرمندی که پاسپورتش توقیف شده، روزنامهنگاری که در زندان است و… دارد یا خود را موظف به پیگیری سرنوشت کسانی که در قانون موظف به حمایت از آنهاست نمیداند؟! باید بپرسیم که چرا هنرمندی مثل لیلی گلستان از سی و پنج سال سروکله زدن با ارشاد حرف میزند اما چشم امیدی به همان ارشادی که سالهای سال او را موظف به حرکت در چارچوب قوانینش کرده ندارد؟! این ارشادی که به وقت نیاز جشنواره راه میاندازد و مدیرانش چشم به هنرمندها میدوزند تا بیایند و چراغ همایش و جشنوارههایشان را روشن کنند، در این روزها کجاست؟! جواب این سوالها میتواند راهگشای مسیر آینده باشد و اینکه اگر همه اینها به نادیده گرفتن هنرمند و وظیفه واقعی وزارت فرهنگ و ارشاد ختم شود که باتوجه به رفتارهای اخیر مدیران ارشاد این اتفاق چندان بعید نیست، باید هشدار داد که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم به نسخهای شبیه به رسانه ملی تبدیل میشود که در نهایت شاید مدیرانش بتوانند با یک اقلیت خاص به فعالیت خود ادامه دهند اما آن اکثریت هم راه و مجرای عرضه آثار خود را به سختی پیدا میکنند و ضربه اصلی به پیکره نحیف اقتصاد هنر وارد میشود که دیگر چرخه تولیدی خاصی ندارد و هنرمندش و مخاطبش فقط به تغذیه نباتی ادامه میدهند اما راضی هستند که به قول لیلی گلستان «با ارشاد کلهمعلق» نمیزنند.