هزاردستان
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باشهزار راه مرا، اي يگانه پايان باش
براي آنكه نگويند، جستهايم و نبودتو آنكه جسته و پيداش كردهام، آن باش
دوباره زنده كن اين خسته خزانزده راحلول كن به تنم جان ببخش و جانان باش
كوير تشنه عشقم، تداوم عطشمدگر بس است، ز باران مگوي، باران باش
دوباره سبز كن اين شاخه خزانزده رادوباره در تن من روح نوبهاران باش
بدين صداي حزين، وين نواي آهنگينبه باغ خسته عشقم، هزاردستان باش
حسين منزوي