• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5348 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۱ آبان

ملاقات با چريك گفت‌وگو!

مهرداد حجتي

از آن اندام فربه ديگر جز چند پاره استخوان و‌ تكه‌اي پوست چيزي نمانده بود. خيلي زود بيماري او را در هم شكسته بود. گويا پيش از نوروز امسال ۱۴۰۱، متوجه كاهش وزنش شده بود. ظرف چند روز تعطيلات نوروز، ۲۵ كيلو لاغر شده بود و بعد هم مشكل را فهميده بود. پزشك صريحا به او گفته بود و او هم با مشكل روبه‌رو شده بود. لابد سخت ‌‌حتي هولناك بوده است. اينكه به ناگاه بفهمي دچار يكي از سخت‌ترين سرطان‌هايي! و او فهميده بود. نمي‌دانم همان لحظه چه كار كرده بود. اصلا با موضوع چطور كنار آمده بود. هر چه بود، آن روز كه با بهروز گرانپايه دنبال او رفته بودم، روحيه‌اش خوب بود. مثل هميشه خنده‌رو ‌و بذله‌گو كه از همان دم در خانه‌اش، در مجتمع كوهستان آغاز شد. سال‌هاست با اندكي فاصله از هم، همسايه‌ايم. او در اين سوي «سرو» و من در آن سو. «بهروز» هم قدري پايين‌تر. آن روز نخستين ملاقات من پس از چند ماه فاصله بود. ديدارهاي‌مان اصلا نيازي به برنامه‌ريزي نداشت. به هر مناسبتي مي‌شد يكديگر را ديد. او هميشه يك پاي برنامه‌ها و ديدارهاي جمعي ما بود. مثل سفر هر ساله آبان ماه به «گتوند» در سالگرد درگذشت «قيصر» كه همواره خاطره‌انگيز مي‌شد يا جلسات هفتگي ما، متشكل از گروهي از دوستان اصلاح‌طلب، نظير «سعيد حجاريان»، «عليرضا علوي‌تبار»، «حسين پايا»، «رضا تهراني»، «عباس عبدي»، «جواد كاشي»، «عبدالعلي رضايي»، «محسن گودرزي»، «محمدعلي اكبري»، «حسين واله» و... اين اواخر پيش از همه‌گيري «كوويد»، «عليرضا رجايي» و «مصطفي تاجزاده» هم پس از آزادي از زندان به جمع ما اضافه شدند. «كوويد» كه آمد، جلسه هم تشكيل نشد. مثل سفر سالانه به گتوند. ديدارها هم ديگر بسته به موقعيت و شرايط دير به دير اتفاق افتاد. او البته بيش از ديگران فعال بود. روحيه‌اش اين‌گونه است. پرجنب و جوش و پرانرژي. همه آنها كه با او معاشرت دارند، مي‌دانند. به همين خاطر است كه بسياري او را دوست دارند. اساسا اهل مدارا و گفت‌وگو است. او را به همين عنوان هم مي‌شناسند. كسي كه سابقه «چريكي» داشته و بعدها به يكي از شاخص‌ترين چهره‌هاي عرصه «گفت‌وگو» تبديل شده است. به همين خاطر هم گروهي از دوستانش عنوان «چريك گفت‌وگو» را براي او برگزيده‌اند! عنواني پارادوكسيكال براي معرفي او! شايد او، يكي از نادرترين چهره‌هاي تاريخ معاصر ماست كه توانسته اين مسير سخت و حتي عجيب را بپيمايد. زماني «چريك» عضو سازمان مجاهدين خلق و زماني ديگر، چهره‌اي به ‌شدت اهل«گفت‌وگو» و اصلاح‌طلب. «سارا شريعتي» درباره او گفته است؛ وقتي ۱۴ ساله بوده، او را با نام «برادر صادق» با عينكي قطور بر چشم ‌در سالروز درگذشت پدرش «دكتر علي شريعتي»، در خانه «امام موسي صدر» ديده است و ديگر بار، سال‌ها بعد، در دوران اصلاحات كه ديگر «برادر صادق» نبود و همگان او را با نام «دكتر هادي خانيكي» مي‌شناختند. معاون وزير علوم و مشاور رييس‌جمهور، سيدمحمدخاتمي كه آن روزها بسيار محبوب بود. اصلاحات هم محبوب بود. مثل همه اصلاح‌طلبان كه روزنامه‌هاي‌شان فروش مي‌رفت و فضاي كشور متاثر از گفتار آنها بود. اما، حالا از آن دوران سال‌هاي بسياري گذشته بود و يكشنبه ۸ آبان ۱۴۰۱ فرصت تازه‌اي است تا او را براي دومين بار ببينم. نخستين‌بار پس از انتشار خبر بيماري، او را شب ضيافت افطاري انجمن روزنامه‌نگاران تهران ديدم. همان شبي كه با بهروز گرانپايه او را تا هتل كوثر همراهي كرديم و در طول راه انبوهي خاطره مرور شد.  البته بيشتر او حرف زد و من رانندگي، بهروز هم كه آن پشت، روي صندلي عقب نشسته بود. آن روز، هنوز در آغاز راه طولاني و سخت معالجه‌اش بود. همه ‌چيز برايش تازگي داشت. به همين خاطر هم، تصميم گرفته بود تجربه تازه‌اش را با همگان در ميان بگذارد. در طول راه، داشت با ما مشورت مي‌كرد. معلوم بود ايده خوبي است‌. بايد مي‌نوشت كه البته چندي بعد نوشت. در طول راه، او از تماس‌هايي گفت كه در همان مدت كوتاه با او گرفته شده بود .علاوه بر چهره‌هاي شاخص داخل، گروهي هم از خارج تماس گرفته بودند از جمله؛ «سعيد شاهسوندي»، «محسن مخملباف»، «عطاالله مهاجراني»، «محسن كديور» و «عبدالكريم سروش». البته در اين ميان «سروش» فقط پيامي كوتاه ارسال كرده بود! لابد اين‌گونه ترجيح داده بود! سال‌هاست سروش به عاداتي پايبند است. او هنگام تدريس در «انجمن حكمت و فلسفه» هم ترجيح مي‌داد براي تبريك اعياد به ديدار دوستان و همكاران خود در اتاق‌هاي مجاور نرود، بلكه آنها به ديدار او بيايند! شاگردان ‌‌و دانشجويان او هم، به اين رفتار او عادت داشتند. بسياري در طول اين سال‌ها، او را همواره با «دكتر شريعتي» مقايسه كرده‌اند. شايد عمده‌ترين تفاوت ميان اين دو، در همين منش و رفتار آنها با مخاطبان‌شان بوده است.شريعتي كه يكپارچه شور و ‌حرارت بود و جاذبه‌اش به قدري بود كه فرسنگ‌ها از خودش فراتر مي‌رفت. بسياري بي‌آنكه او را ديده باشند، شيفته او بودند. نظير «قيصر امين‌پور» كه سال‌ها واله و شيداي او بود. با گذشت ساليان هم هرگز، از علاقه‌اش كاسته نشده بود. دكتر سروش اما، هيچ‌گاه پرشور نبود. كلامش هر چند مطنطن و پرجلوه است، اما فاقد حرارت و صميميت است. مثل خودش كه گرمايي از او ساطع نمي‌شود! حالا هم انگار ترجيح داده بود از آن جايگاه فرود نيايد و تماسي نگيرد! «خانيكي»، اما از هيچ بزرگواري توقع نداشت. نه از «سروش» و نه از هيچ كس ديگر. به اندازه كافي دور ‌‌و برش شلوغ بود. هميشه بود. چه آن موقع كه سرحال و سرزنده، مشغول تدريس بود و چه حالا كه يك روز هم بيكار نبود. اصلا اين بيماري او را پركار‌تر هم كرده بود! ملاقات‌هايي كه يكسره خبرساز مي‌شدند و يادداشت‌هايي كه يكي پس از ديگري اينجا و آنجا منتشر مي‌شدند. اينستاگرام هم بود. صفحه‌اي پر بازديد كه هواداران خود را داشت. آن شب، به توصيه «بهروز» در پاركينگ ساختمان انجمن روزنامه‌نگاران ايران، پارك كرديم و چند قدمي تا هتل كوثر پياده رفتيم. براي «خانيكي» سخت بود. پس از آن همه شيمي درماني، رمقي براي او نمانده بود. زير بغلش را گرفته بودم تا راحت‌تر راه برود. مدام خود را سرزنش مي‌كردم كه چرا پيش از پارك او را ابتدا مقابل هتل پياده نكرده بودم. اما ديگر دير شده بود. تا هتل چند قدمي بيشتر نمانده بود. آن شب حضورش بسياري را غافلگير كرد. چند دقيقه‌اي هم سخنراني كرد. با همان طنازي از بيماري «روشنفكرانه‌اش»! گفت. منظورش شباهت «پانكراس» به «هابرماس» بود! نوعي بازي با كلمات كه برايش جالب بود. بارها اين را گفته بود. مثل همان يكشنبه ۸ آبان ۱۴۰۱ كه روبه‌روي من و «حسين پايا» نشسته بود تا باز هم از تجربه زيستش با سرطان بگويد و‌ البته از پيوند مسائل امروز با گذشته كه انبوهي تجربه با خود داشت. «پايا» از منش كمياب او گفته بود. از اينكه اين منش، توانسته اين همه دوستدار و علاقه‌مند پيرامون او گرد آورد. كسي كه در طول ساليان سختي‌هاي بسياري از سوي «تندروها» تاب آورده بود و هرگز از سر كين‌جويي با آنها مقابله نكرده بود. نظير آنچه در اواخر دهه ۶۰ در «كيهان» رخ داده بود. رفتار آن روز «مهدي نصيري» كه در نهايت به خروج او و همه دوستان او؛ «رضا تهراني»، «مصطفي رخ‌صفت» و «ماشاالله شمس‌الواعظين» انجاميده بود. «خانيكي» از آن روز تاريخي پذيرش قطعنامه گفت كه «سيدمحمد خاتمي» نماينده امام و سرپرست موسسه كيهان به او زنگ زده و از او خواسته بود هيچ يادداشت يا تيتري در جهت دميدن بيشتر در آتش جنگ چاپ نكنند. تماس خاتمي، محرمانه بود. خانيكي در شوراي سردبيري موظف به رعايت دستور مافوق بود. بي‌آنكه اجازه داشته باشد خبر محرمانه را با ديگر همكاران در ميان بگذارد، چون خبر پذيرش قطعنامه ۵۹۸ هنوز رسما اعلام نشده بود. همان روز مهدي نصيري يادداشتي با مضمون «جنگ جنگ تا پيروزي» مي‌نويسد و اصرار دارد در صفحه يك چاپ شود. خانيكي مانع چاپ يادداشت مي‌شود. نصيري كه از تحول تازه در سطح سران حكومت بي‌خبر است، در واكنش به خودداري شوراي سردبيري از انتشار يادداشت، همه آنها را متهم به عدول از «خط امام و رهبري» مي‌كند. فرداي آن روز، «صداي جمهوري اسلامي» خبر پذيرش قطعنامه ۵۹۸ را اعلام مي‌كند و متن بيانيه رهبر انقلاب را به اطلاع مردم مي‌رساند. خانيكي، ماجراي آن تماس محرمانه را هرگز فاش نمي‌كند. كدورت ميان آن دو تا سال‌ها باقي مي‌ماند. چندي پس از پذيرش قطعنامه، سرعت تحولات بالا مي‌گيرد. روند تحولات به ‌قدري سريع است كه آن چند ماه را يكي از مهم‌ترين فراز‌هاي تاريخ سياسي كشور مي‌كند. گوشه‌اي از اين تحولات، شامل موسسه كيهان نيز مي‌شود. خانيكي و همه ياران او، از آن موسسه كنار گذاشته مي‌شوند. خاتمي نيز از وزارت ارشاد به كتابخانه ملي مي‌رود تا دوران تازه را به دور از هياهو در آنجا سر كند كه البته سياست، او را ديگر بار، در خرداد ۷۶ به صحنه بازمي‌گرداند. همه آن گروه شوراي سردبيري هم ديگر بار به صحنه مي‌آيند. توفاني از حوادث در مي‌گيرد. دوران اصلاحات با همه فراز و فرودش در تاريخ ثبت مي‌شود و تحولات تازه كشور را به مسيري تازه مي‌برد. حالا از آن تاريخ - دوران جنگ و اصلاحات - سال‌ها گذشته و مهدي نصيري در رويكردي تازه با خانيكي همسو شده است. خانيكي رو به من ‌و «پايا» مي‌گويد: «به او گفتم، آن‌ موقع من و يارانم را در شوراي سردبيري به مخالفت با امام متهم كردي و خودت را خط امامي معرفي كردي! حالا كه حقيقت را فهميده‌اي، فكر مي‌كني كدام يك از ما دو تن، حقيقتا پيرو خط امام بوده‌ايم؟ من كه دستور محرمانه نماينده او را اطاعت كرده‌ام يا تو كه اصرار داشتي برخلاف آن عمل كني؟» خانيكي البته گفت كه حتي همان موقع هم از او دلگير نشده است. شايد به اين دليل كه مي‌دانسته با گذر زمان بسياري از حقايق، عيان خواهند شد. او گفت كه در طول همه اين سال‌ها ترجيح داده است، با همه از در «گفت‌وگو» و «مفاهمه» وارد شود، تا كين‌توزي و عداوت، چون هيچ‌گاه كين‌توزي و عداوت نتيجه‌اي جز دشمني در پي نداشته است. سخنان خانيكي به اينجا كه رسيد، همسرش به او خبر داد كه از سوي «اسحاق جهانگيري» اتومبيلي آمده است تا او را به نزد معاون پيشين رييس‌جمهور پيشين ببرد. ديدار ما هم در همين‌ جا به پايان رسيد. او را تا كنار اتومبيل همراهي كردم. هنگام خداحافظي، تاكيد كرد قراري دوباره بگذاريم، اصرار داشت تا اين ديدارها و گفت‌وگوها ادامه يابد. گفت‌وگوهايي لابد براي كشف و شهودي دوباره، نوعي بازنگري در تاريخ كه بارها آن را مرور كرده‌ايم، اين‌بار شايد، در پيوند با تاريخي كه هنوز نيامده است.آبان ۱۴۰۱

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون