• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5352 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ آبان

سرودخواني تماشاگران در خلال اجراي نمايش «پرده‌خانه» چه پيامي دارد؟

كلاس درس جامعه براي تئاتر

بابك احمدي

روز گذشته ويديويي در فضاي مجازي دست به دست شد كه نشان مي‌داد تماشاگران نمايش «پرده‌خانه» به كارگرداني گلاب آدينه در ميانه اجرا از روي صندلي برخاسته و يكصدا سرود سرمي‌دهند. گروه نمايش براي دقايقي به رخداد درحال وقوع بي‌اعتنا مي‌ماند و سعي در عادي جلوه دادن وضعيت دارد. چند ثانيه بعد، گروه بازيگران تحت‌تاثير فعاليت هماهنگِ جمع (طبيعتا نه همه) تماشاگران، ساكت روي صحنه منجمد مي‌شوند و براي لحظاتي جايگاه خود را از دست رفته مي‌بينند. اين لحظه‌اي است كه بايد از خود سوال كنيم تماشاگر كيست؟ و اجراگر كدام؟ آنها كه روي صحنه بودند چگونه خود به تماشاگر بدل شدند؟ و اين وارونه‌سازي نمادين چه پيامي براي جامعه تئاتري به همراه دارد؟ 
اتفاق رخ‌داده در سالن نمايش البته دور از ذهن نبود. نمونه‌هاي مشابه متعددي هم داشته و دارد. براي مثال جوديت مالينا يكي از دو بنيان‌گذارِ گروه تئاتر living Theatre سال 2008 در قالب مصاحبه‌اي به ماجراهاي جالب حضور گروه در فستيوال اوينيون اشاره مي‌كند؛ درست زماني كه وقايع مه ‌68 جريان داشت. «گروه در اوايل ماه مه به اوينيون آمد تا آماده شود و تمرين كند، سبك زندگي غيرمتعارف آنها در ميان مردم محلي غوغايي به ‌پا كرد. رويدادهاي مه ‌1968 در حال رخ دادن بود و بِك و مالينا درست همان زمان در پاريس به سر مي‌بردند. در همين حال، فيلمسازاني مانند «فرانسوا تروفو»، «ژان لوك گدار» و «كلود بري» موفق به تعطيلي جشنواره فيلم كن شده بودند. پس از خاموشي جنبش در ماه ژوئن، Living Theatre به اوينيون رفت، جايي كه اعضا در دانشكده هنرهاي زيبا با دانشجويان در يك مكان مشترك مستقر شدند. پس از ماجراي لغو نمايش La Paillasse aux seins nus (به ظن وجود صحنه‌هاي برهنگي) كه قرار بود 18 جولاي اجرا شود، Living Theatre از گروه تئاتر فرانسوي Chêne Noir حمايت كرد. چند روز بعد، از اجراي رايگان living theatre نيز در خيابان‌ها ممانعت به ‌عمل آمد و گروه ناچار شد اجراي «و اينك بهشت» كه توسط مقامات محلي بيش از حد بحث‌انگيز ارزيابي شده بود را با «آنتيگون» جايگزين كند؛ تنش به‌شدت افزايش يافت. در نتيجه، گروه علاوه بر كناره‌‌گيري از جشنواره، در تاريخ 28 جولاي جزوه‌اي با عنوان «15 پرسش از برگزاركنندگان و شركت‌كنندگان جشنواره اوينيون» منتشر كرد؛ متن مشخصا به رويكرد «بورژوايي، استثمارگرانه و سركوبگرانه» اين رويداد اشاره داشت. تظاهراتي با هدف لغو و محكوميت برگزاري‌ جشنواره به راه افتاد و جمعيت شعار معروفي سر دادند: «ويلار، بژار، سالازار». ويلار از اين ايده كه جشنواره بايد ادامه يابد دفاع كرد و استدلالش اين بود كه حتي در جريان انقلاب فرانسه (سال 1789)، نيز تئاترها هر شب باز بودند. صبح روز 29 جولاي، پليس به دانشكده‌اي رفت كه Living Theatre در آن استقرار داشت و به آنها دستور داد كه فورا جشنواره و كشور را ترك كنند. اين اتفاق به نقطه عطفي در تاريخ Living Theatre بدل شد.» (مصاحبه توسط نگارنده ترجمه شده اما همچنان امكان انتشار نيافته است.) 

تئاتر بايد به خودش شك كند!
ژان ويلار معتقد بود همه‌چيز مي‌تواند به روال عادي ادامه يابد، چرا كه به گفته خودش تئاتر حتي در جريان جنگ جهاني تعطيل نشد اما در ادامه چه اتفاقي افتاد؟ تماشاگران و تئاتري‌ها مسير را تغيير دادند. حركت رويدادهاي اجتماعي در هر دوره مشخصات و مختصات خاصي خلق مي‌كند. هيچ تحليلگري با يك جاده آسفالت سرراست به سوي مقصد (نتيجه‌گيري تحليل) مواجه نيست؛ بايد دقيق نگاه كرد و مختصات را شناخت. به گفته آصف بيات (يادداشتي كه در شماره 5349 روزنامه اعتماد منتشر شد) «تغيير اجتماعي و سياسي مثل راندن ماشين در يك جاده يك‌طرفه نيست كه راننده تصميمي بگيرد به هر روشي كه مي‌خواهد رانندگي كند و به مقصد برسد. بايد ببيند آن طرف جاده چه خبر است، چقدر خطرناك است، رانندگان مقابل چطوري پيش مي‌آيند. شايد لازم باشد كه آرام برود يا به سرعتش اضافه كند يا حتي راه ديگري را انتخاب كند. به عبارت ديگر مبارزه براي تغييرات سياسي «رابطه‌اي» (relational) است. دوجانبه است. بايد ديد طرف مقابل چه برنامه‌هايي دارد و بر اساس آن استراتژي تدوين كرد.» و تئاتري كه جز حضور در دل اجتماع، به عنوان يكي از نهادهاي مهم اجتماعي راه زنده ماندن ندارد، چطور مي‌تواند به مفاهيم جامعه‌شناختي و درك تغيير وضعيت پيرامون بي‌توجه باشد؟
ناتواني در ادراك وضعيت كه ژان ويلار سال 68 به نمايش گذاشت، امروز در ميان تعداد انگشت‌شماري كارگردان تئاتر در ايران نيز به چشم مي‌خورد. بياييد اين‌طور ببينيم كه جشنواره اوينيون سال 68 برگزار شده، يا فستيوال جشنواره فيلم كن كه تصاوير مستند مجادله تروفو و گدار و ديگران از آن به يادگار مانده؛ امروز جز آنچه بر بعضي گروه‌ها مثل living Theatre گذشت يا كاري كه گدار و فيلمسازان همراهش انجام دادند، درباره چه چيز حرف مي‌زنيم؟ به هرحال براي درك بهتر اين مقولات، تئاتر ابتدا بايد به شناخت خود از جامعه و تعريفش از تماشاگر شك كند.
گزارش تحقيقي منتشرشده در نشريه «مطالعات اجتماعي» با عنوان «بررسي عوامل تاثيرگذار بر جذب مخاطبان تئاتر در شهر تهران» (سال پنجم، شماره بيستم، پاييز 92 به قلم فاطمه كريم‌وند و دكتر حاجي محمد احمدي) برگرفته از پژوهشي با هدف بررسي و شناخت دلايل حضور مخاطبان در اجراهاي تئاتر كه با روش پيمايشي (384 نفر از تماشاگران تئاتر در سالن‌هاي تئاتر تهران از جمله تئاتر شهر، تالار وحدت، خانه هنرمندان و ...) نشان داد مخاطبان تئاتر از نظر توزيع سني بين 16 تا 38 سال قرار داشتند. البته كه استناد به آمار گردآوري‌شده يك دهه قبل براي تحليل امروز چندان كارساز نيست اما مشاهدات عيني خبرنگاران و رسانه‌ها همچنان همين ضريبِ سني را تاييد مي‌كند. در بررسي انجام‌شده، «اكثريت مخاطبان تئاتر تحصيلكرده و از طبقه اجتماعي متوسط رو به بالا بودند.» طيفي كه ظرف يك دهه گذشته، به ويژه در سه سال اخير بارها با صدمات جبران‌ناپذير اقتصادي مواجه شد. «مخاطبان تئاتر اغلب بدون برنامه‌ريزي و همراه دوستان خود به تماشاي تئاتر مي‌رفتند.» «بيشترين منبع كسب اطلاع از تئاترها توسط مخاطبان، اينترنت بود.» دو عنصري كه در ماه‌هاي اخير به ميزان زيادي آسيب ديده‌اند و «اينترنت» عملا از گزينه‌هاي تبليغاتي تئاتر حذف شده است. «همچنين به ترتيب نمايشنامه‌نويس، كارگردان، بازيگران، سبك نمايش، طراحي صحنه، سالن نمايش و قيمت بليت» به عنوان معيارهاي مخاطبان براي انتخاب يك تئاتر بودند. طبق گزارش اين دو، «با استفاده از آزمون تحليل عاملي، 5 عامل براي علاقه‌مندي مخاطبان به تئاتر تعيين شد كه عبارت بودند از: 1. زنده بودن تئاتر 2. وجود صداقت و عدم سانسور در تئاتر 3. ويژگي‌هاي منحصر به فرد رسانه تئاتر 4. خاص جلوه كردن مخاطبان تئاتر و 5. انگيزه و نياز مخاطب.»
پرسش اين است كه در ميان موارد پنج‌گانه يادشده، به فرض كم‌نقص بودن نتايج تحقيق صورت‌گرفته، تئاتري كه اين روزها روي صحنه مي‌رود، مي‌تواند به عامل دوم «وجود صدات و عدم سانسور» مورد نظر تماشاگر پاسخ قانع‌كننده دهد؟ ظرف روزهاي اخير يادداشت‌هايي توسط مدرسان و كارگردانان تئاتر نوشته شد كه به وضوح پاسخ مي‌داد؛ خير!

تئاتر دچار اختلال ارتباطي است
در تحقيق سال 92 آمده كه بنابر تعريف مارشال مك‌لوهان از رسانه‌هاي سرد و گرم مي‌توان تئاتر را يك رسانه سرد ناميد زيرا مشاركت بيشتري را از جانب مخاطب مي‌طلبد. اما اين پرسش مطرح است كه مخاطبان تئاتر چه كساني هستند؟ و تئاتر چه كساني را جذب مي‌كند؟ يكي از معضلات تئاتر در ايران، نداشتن مخاطب كافي يا ناتواني جذب مخاطب عام در جامعه است. مخاطبان تئاتر در ايران به سه گروه روشنفكران، مدرسان دانشگاه و عده‌اي از جوانان دانشجو محدود مي‌شود. هم‌اكنون بيش از500 سالن چند منظوره (غيرمرتبط ولي به صورت امكان بالقوه) و مجموعه‌هاي فرهنگي و هنري در كشور وجود دارد ولي با توجه به خلأ موجود و عدم ارتباط تنگاتنگ ميان مخاطب و هنرمند هنوز جايگاه هنر و به ويژه هنر تئاتر آنگونه كه شايسته است در بين مردم و جامعه نهادينه نشده. سوال اين است «خلأ موجود و عدم ارتباط تنگاتنگ» چرا ايجاد مي‌شود؟ تئاتر ايران در حال حاضر از نظر جذب و اقناع مخاطب در شرايطي بحراني است. به نظر مي‌رسد تئاتر ايران در راستاي جذب حمايت مادي و معنوي مخاطب تاكنون موفقيتي كسب نكرده، چرا كه حل بحران مخاطب، در گروي رفع اختلال ارتباطي تئاتر با مخاطب است. تئاتر، وابسته‌ترين هنرها به مخاطب است. رخداد تئاتري بدون توانايي جذب مخاطب، به گفتماني درون متني محدود مي‌شود و بسط و توسعه اجتماعي كه ويژگي هنر رخ نمي‌دهد. آمار دقيقي از مخاطبان تئاتر وجود ندارد اما تا سال 91 به‌طور متوسط سالانه دو ميليون نفر مخاطب تئاترهاي سراسر كشور بودند. اين ميزان براي جمعيت 70 ميليوني آن زمان ايران بسيار كم ارزيابي شده است. آمار تماشاگران تئاتر در سال‌هاي اخير به روشني گوياي اين مطلب است كه تا چه اندازه از اصل جهاني توزيع عادلانه امكانات و برخورداري تمامي گروه‌هاي اجتماعي فاصله داريم. شناخت مخاطبان و آگاهي از سلايق و خواسته‌هاي آنان براي يك رسانه (اينجا تئاتر به مثابه رسانه)، سازندگان و دست‌اندركارانش اهميت بسياري بايد داشته باشد. اين شناخت و آگاهي از علايق مخاطبان ضروري است و مي‌توان به ‌واسطه شناخت حتي اثري بهتر و پر بيننده‌تر خلق كرد؛ در نتيجه رسانه‌ها نيز مي‌توانند خدمات خود را به صورت كارآمدتري به مخاطبان ارايه كنند. مخاطب‌شناسي صرفا به اين معني نيست كه كدام تئاتر چه قدر بيننده دارد و مثلا طيف مخاطبان كدام تئاتر بيشتر است. البته اين مساله عنصر مهمي در مخاطب‌شناسي است كه وضعيت آماري مخاطبان مشخص باشد ولي كافي نيست. بعضي گروه‌ها و هنرمندان تئاتر ما اين روزها نه تنها شناخت دقيقي از جامعه مخاطبان خود در دست ندارند، بلكه در مواقعي خود را به نديدن هم مي‌زنند. اين خسراني مضاعف به وجود مي‌آورد و البته براي آنها روي صحنه غافلگيري! هم به همراه دارد.

تاريخ‌نخوانده‌ها بر طبل اجرا مي‌كوبند
اجراي نمايش چه به لحاظ موضوع و چه از نظر تكنيك، دقيقا با تماشاگر ارتباط دارد. چنانچه تاريخ نمايش را در نظر بگيريم، خواهيم ديد تماشاگر همواره اين ‏قدرت را داشته كه نمايشي را برپا نگاه دارد يا موجب از هم‏پاشيدگي آن شود و او است كه هميشه مسووليت حمايت‏ از نمايش را برعهده دارد، در اين اصل شكي نيست. پيتر بروك، نظريه‌پرداز و كارگردان شناخته‌شده جهان در «فريبكاري ملال» مي‌گويد «در يكي از سخنراني‌هايم در انگلستان (كه بعدا مبناي كتاب فضاي خالي شد) بر بالاي سكويي و در برابر سياهچالي ايستاده بودم و درست در انتهاي آن حفره سياه چند نفري را نشسته در تاريكي مي‌ديدم. سخن را آغاز كردم اما متوجه شدم كه همه حرف‌هايم بي‌معناست. نوميدي سر تا پايم را فراگرفت زيرا نمي‌توانستم راهي طبيعي براي انتقال سخنانم به شنوندگان بيابم. اما خوشبختانه آن‌قدر شهامت داشتم كه سخنراني را متوقف سازم و به كلاس كوچك و تنگي رفتيم و در آنجا توانستيم رابطه طبيعي و مستحكمي برقرار كنيم. از آن لحظه مي‌توانستم آزاد و رها سخن بگويم. شنوندگان نيز خودماني‌تر شده بودند. پرسش‌هاي آنان و نيز پاسخ‌هاي من روان‌تر شده بود. درسي كه آن روز درباره مكان آموختم مبناي فعاليت‌هايي شد كه سال‌ها بعد در پاريس و در مركز جهاني پژوهش‌هاي تئاتري انجام داديم. براي اينكه چيزي ارزشمند پديد آيد بايد نوعي فضاي خالي آفريده شود. فضاي خالي پديده‌اي تازه را به زندگي مي‌بخشد. «تئاتر آنگاه آغاز مي‌شود كه دو نفر باهم ديدار مي‌كنند. اگر يكي برخيزد و ديگري‏ او را تماشا كند، اين قطعا نقطه آغاز است. براي اينكه پيشرفتي رخ دهد، شخص سومي‏ هم لازم است تا برخوردي صورت پذيرد. آنگاه زندگي زمام كار را به دست مي‌گيرد و مي‌توان بسيار پيش رفت؛ ولي اساس كار را همين سه عنصر تشكيل مي‌دهد.» (پيتر بروك، رازي در ميان نيست/ انديشه‌هايي درباره بازيگري و تئاتر، ترجمه: محمد شهبا، تهران، هرمس، 1383، صفحه 11) 
امروز مساله تماشاگران مهم‌تر جلوه مي‏يابد. ما مي‏بينيم كه تماشاگران عادي‏ تئاتر، معمولا زنده دل نيستند و مسلما دلبستگي خاصي ندارند به اين جهت درصدد يافتن تماشاگران «نوين» برمي‏آييم. اين كار ما به يقين قابل فهم است و در عين‏ حال مصنوعي است. در مجموع اين درست است كه تماشاگر هرچه جوان‌تر باشد واكنش‌هاي او تندتر و آزادانه‏تر است. اين نيز در مجموع درست است كه آنچه جوانان‏ را از تئاتر بيگانه مي‌كند، چيزهاي بدي است كه در تئاتر وجود دارد؛ بنابراين ما با تغيير شكل كارهاي خود براي جلب‌نظر جوانان، ظاهرا با يك تير، دو نشانه مي‏زنيم... گرچه فقط مساله جلب نظر تماشاگر به تئاتر [به انحاي مختلف‏] مطرح نيست. موضوع‏ حتي دشوارتر از اين است: موضوع، خلق آثاري است كه در تماشاگر، گرسنگي و تشنگي‏ انكارناپذيري برانگيزد. اگر پديده‌هاي جديدي در برابر تماشاگران به وجود‌ آيد و اگر تماشاگران با اين پديده‌ها يكدل و صميمي‏ باشند، در آن صورت، مقابله‏اي نيرومند رخ‏ خواهد داد. اگر چنين مقابله‏اي رخ دهد، ماهيت پراكنده تفكر اجتماعي به دور نكات‏ معيني جمع خواهد شد و برخي هدف‏هاي عميق‌تر از نو احساس خواهند شد، تازگي مجدد خواهند يافت و بار ديگر عرضه خواهند شد. (پيتر بروك، فضاي خالي، برگردان: حسن مرندي. انتشارات سازمان جشن هنر شيراز، 1350 صفحه 56) .
اينها ساده‌ترين و در عين حال غامض‌ترين مفاهيم پايه‌اي تئاتر است كه بعضي گروه‌ها و كارگردانان تئاتر ايران لازم دارند دوباره به آنها مراجعه كنند. به ويژه كارگرداناني كه كمتر دل در گروي مطالعه روزآمد داشته‌اند. آنها بايد صحبت‌ها و پرسش‌هاي بنياديني كه منجر به تغيير مسير تاريخ تئاتر قرن بيستم شد را بالاي تختخواب، روي آينه دستشويي، روي يخچال در آشپزخانه و بر صفحه تلويزيون بچسبانند و هر روز دوره كنند. بايد دوباره حرف‌هاي بروك را بخوانند كه «... سخن را آغاز كردم اما متوجه شدم كه همه حرف‌هايم بي‌معناست. نوميدي سر تا پايم را فراگرفت زيرا نمي‌توانستم راهي طبيعي براي انتقال سخنانم به شنوندگان بيابم. اما خوشبختانه آن‌قدر شهامت داشتم كه سخنراني را متوقف سازم و به كلاس كوچك و تنگي رفتيم و در آنجا توانستيم رابطه طبيعي و مستحكمي برقرار كنيم.» كارگردانان ما بايد شهامت متوقف كردن سخنراني! را داشته باشند و به كلاس‌هاي كوچك درس بازگردند. تنها در چنين شرايطي است كه بين آنها و تماشاگرانِ امروز احساس مستحكم‌تر و خودماني‌تر شكل مي‌گيرد.


بعضي كارگردانان تئاتر ايران لازم دارند دوباره به پرسش‌هاي قرن بيستم مراجعه كنند. آنها بايد صحبت‌ها و پرسش‌هاي بنياديني را كه منجر به تغيير مسير تاريخ تئاتر اين قرن شد، بالاي تختخواب، روي آينه دستشويي، روي يخچال در آشپزخانه و بر صفحه تلويزيون بچسبانند و هر روز دوره كنند. بايد دوباره حرف‌هاي بروك را بخوانند كه «... سخن را آغاز كردم اما متوجه شدم كه همه حرف‌هايم بي‌معناست. نوميدي سر تا پايم را فراگرفت زيرا نمي‌توانستم راهي طبيعي براي انتقال سخنانم به شنوندگان بيابم؛ اما خوشبختانه آنقدر شهامت داشتم كه سخنراني را متوقف سازم و به كلاس كوچك و تنگي رفتيم و در آنجا توانستيم رابطه طبيعي و مستحكمي برقرار كنيم.» كارگردانان ما بايد شهامت متوقف كردن سخنراني! را داشته باشند و به كلاس‌هاي كوچك درس بازگردند. تنها در چنين شرايطي است كه بين آنها و تماشاگرانِ امروز احساس مستحكم‌تر و خودماني‌تري شكل مي‌گيرد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون