• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5354 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۸ آبان

ادامه از صفحه اول

ايران قوي!   (۲) 

وقتي از «ايران قوي» صحبت مي‌كنيم، چه تصوري از قدرت داريم؟ شايد هنوز هم، كتاب «قدرت» برتراند راسل، كه به پديدارشناسي قدرت پرداخته است، پس از ۸۵ سال از انتشار كتاب، حرفي براي تامّل داشته باشد كه دارد. راسل «قدرت» را در علوم اجتماعي و سياسي، به منزله مفهوم يا موضوعي بنيادين تلقي مي‌كند، چنان‌كه مفهوم «انرژي» در فيزيك از نظر او به عنوان مفهومي بنيادين تلقي مي‌شود. قدرت همانند انرژي اشكال گوناگوني پيدا مي‌كند. راسل به نمونه‌هايي اشاره كرده است: قدرت مدني، توان نظامي، قدرت ثروت، قدرت انديشه و كلمه.  به نظر مي‌رسد اين اشكال يا ابعاد قدرت، مانند نماهاي مختلف يك منشور مي‌بايست در نسبتي متعادل با يكديگر قرار بگيرند. اگر هر بُعدي بدون توجه به ديگر ابعاد، رشد كاريكاتوري داشته باشد، سرانجام شاهد تعادل پايدار جامعه و بقاي قدرت نظام نخواهيم بود. تجربه‌هاي خسارت‌باري نيز در برابر ماست. شوروي كشوري بود كه در ابعادي از اشكال قدرت، به عنوان يك ابرقدرت قلمداد مي‌شد. دانش فضايي، توانايي هسته‌اي، قدرت نظامي متعارف، سرزمين گسترده، سازماندهي اقمار خود در شرق اروپا و خاورميانه و آفريقا؛ اما فروپاشيد! نظام سلطنتي پهلوي و نظام بعثي صدام در عراق، نمونه‌‌هاي آشناي ديگري است، پادشاهي كه قدرت خود را در خريد سلاح و توسعه ارتش و وابستگي به امريكا خلاصه كرده بود. شوروي چون توازن قدرت و تكيه‌گاه ملي نداشت، فروپاشيد، مثل غولي گچي تكه‌پاره شد؛ يعني قدرتش ذاتي و پايدار و جامع نبود. 
محمدرضا شاه وقتي با چشمان خيس اشك از ايران رفت و گمان مي‌كرد با توقف كوتاهي در مصر به امريكا مي‌رود، اما سرگردان و آواره شرق و غرب عالم شد، دريافت كه حقيقت قدرت آن نبود كه او مي‌انگاشت. ايراني كه او «در آستانه تمدن بزرگ» تصور مي‌كرد يا وعده مي‌داد كه ايران يكي از پنج كشور صنعتي جهان خواهد شد، از واقعيت فاصله بسيار داشت. اگر چنان بود، چرا چنان شد؟! شاه گرفتار مستي قدرت بود و نه حقيقت قدرت. در روايات ما از «مستي قدرت» سخن گفته شده است كه فراتر و قوي‌تر از مستي شراب است! امام علي عليه‌السلام از سرمستي‌هاي چهارگانه انسان سخن گفته است، يكي از موارد «سُكر المُلك» همان سرمستي ناشي از قدرت و حكومت است. چنان‌كه ثروت و شهرت و شراب و خواب نيز انسان را مست مي‌كند! مستي عشق هم به روايت حافظ، مستي ديگري است: 
مستي عشق نيست در سر تو
رو كه تو مست آب انگوري
و البته مستي كلمه! در آنات آسماني آفرينندگي! همان آناتي كه غزل‌هاي عرشي حافظ و رباعيات خيام و مثنوي جلال‌الدين بلخي آفريده مي‌شد . 
وقتي از ايران قوي صحبت مي‌كنيم، مي‌بايست به توازن قدرت توجه كنيم، بلكه اصرار داشته باشيم كه اين توازن به‌هم نخورد. اين جمله حسن روحاني رييس‌جمهور سابق، جمله معني‌داري بود كه: «هم بايست سانتريفيوژ‌ها بچرخد و هم سفره مردم!» اخيرا هم ديدم كسي نوشته بود، موشك هايپر سونيك عالي است اما دارو هم مهم است! البته در هر دو تعبير يا تفسير مغلطه‌اي وجود دارد. نبايست اگر كار در بخشي به خوبي پيشرفت، تاوان عقب‌ماندگي بخش ديگر را به گردن همان بخش انداخت! كسي كه زانو درد دارد، نمي‌توان به او گفت، حال كه زانو درد داري و از پا افتاده‌اي چرا چشمانت مثل عقاب تيز و زبانت برنده است! نارسايي‌ها و كاستي‌ها را بايست در جاي خود برطرف كرد. اما نمي‌توان بر اين حقيقت چشم پوشيد كه جامعه و نظام و حكمراني مي‌بايست متوازن و منسجم باشد. اگر كشوري مثل ما جزو مهم‌ترين توليد‌كنندگان نفت و گاز بود، اما بنزين وارد كند، واقعيت تلخي كه هنوز هم گاه و بيگاه ادامه دارد، نشانه همان عدم توازن و ضعف است. واقعيت اين است كه ما در حكمراني در ساحت‌هاي مختلفي دچار فقدان «جوهر دانايي» يا دست‌كم، شاهد زار و نزار بودن جوهر يا گوهر دانايي هستيم، به تعبير نظامي: 
هر كه در او جوهر دانايي است
بر همه كاريش توانايي است
قدرت و توانايي در نظام و حكمراني نسبت مستقيم و پايداري با جوهر دانايي دارد. جوهر دانايي و نسبت آن با قدرت را چگونه تفسير مي‌كنيم؟!


جام جهاني فراتر ازفوتبال

كما اينكه خود جام جهاني هم يك رويداد صرفا فوتبالي نيست و همه ساحت‌ها از جمله سياست، اقتصاد، مسائل اجتماعي و فرهنگي را در برمي‌گيرد. همين حالا كشور قطر با موارد متعددي از مسائل مختلف روبروست؛ با اتهاماتي در مورد فساد مالي، تحريم‌هايي از سوي تماشاچيان و انتقاداتي در حوزه‌هاي حقوق بشري مخصوصا حقوق كارگران. 
در ايران هم مردم ديدگاهي فرافوتبالي به اين جام جهاني دارند و دنبال رگه‌هايي از اتصال اتفاقات جام‌ جهاني با وضعيت حال حاضرشان مي‌گردند. ما سعي داريم در ويژه‌نامه مربوط به جام جهاني حواس‌مان به همه اين موارد باشد. 

 فوتبال، ابوعلي سينا و ارسطو

چه شاهكاري باشكوه‌تر از فوتبال! تقريبا ۲۵۰۰ سال پيش افلاطون در جامعه‌اي زندگي مي‌كرد كه بر بزرگي و تعالي تاكيد داشت، روحيه‌اي رقابتي بر يونان باستان حاكم بود، يونانيان با رقابت در ورزش، شعر، سياست، فلسفه و جنگ به پيش مي‌رفتند. طبيعي است كه افلاطون هم در حالت عام به مفهوم تعالي و هم در حالت خاص به مفهوم تعالي بشري علاقه‌مند بوده است. نظرات افلاطون در اين باره مي‌تواند در حوزه تعالي ورزشي نيز پذيرفتني باشد. (آنتونيو كوموندوروس ۱۳۹۶) در ورزش، امروز فوتبال سرآمد همه رشته‌هاي ورزشي است. يكي از فيلسوفان معاصر تيم معروف، آرسنال انگليس را، «آرسنال نيچه» مي‌نامد. او مي‌گويد: «نيچه» دوران خدمت را در رسته توپخانه سپري كرد، بنابراين قرابتي احتمالي با توپ جنگي به عنوان نشانه باشگاه آرسنال دارد. (ديويد پاتريك ۱۳۹۶) 
 پس اگر نيچه هم زنده بود طرفدار تيم فوتبال آرسنال مي‌شد. در فلسفه فوتبال درس‌هاي زيادي مي‌توان آموخت. در شماره‌هاي بعدي به آنها خواهم پرداخت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون