• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5354 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۸ آبان

اميني و يادداشت‌هايش (1)

مرتضي ميرحسيني

چندي قبل در همين ستون بخش‌هايي از خاطرات و يادداشت‌هاي دكتر علي اميني را، در آنچه به مقطع پاياني حكومت پهلوي ارتباط داشت با هم مرور كرديم. او مي‌كوشيد در رويارويي شاه و مخالفانش نقش ميانجي را ايفا كند و مانع سرنگوني حكومت شود، چون به نظرش اوضاع كشور را از چيزي كه بود بدتر مي‌كرد. كشور ناآرام بود و او از ناآرامي مي‌ترسيد و اميد داشت با مصالحه‌اي ميان دو طرف ماجرا، اين ناآرامي‌ها را تدبير كند. اما معمولا از حوادث عقب بود و وزن و اعتبارش هم آن‌قدر نبود كه تاثير چنداني بر سير حوادث بگذارد. مثلا پانزدهم آبان 1357 نوشت: «شايعه استعفاي شريف‌امامي و قبول آن شديد است. با اينكه مي‌دانستم صحيح است ولي سكوت كردم، چون قرار بود استعفاي او قبول شود.
در همين ضمن گفته شد كه اعلي‌حضرت به نطق راديويي مشغول‌اند، ولي من چون مشغول مذاكره با روزنامه‌نگاران بودم، گوش نكردم. انتصاب ارتشبد ازهاري به نخست‌وزيري تاييد شد. مشغول صرف ناهار بودم كه اعلي‌حضرت تلفن كردند و گفتند چون شريف‌امامي استعفا كرد و حكومت ائتلافي هم كه مقدور نشد، فعلا براي مدت موقت دولت نظامي آورديم و نطق هم كرديم كه عرض كردم من متاسفانه نشنيدم. گفتند آقايان را دعوت به سكوت كنيد تا آرامشي برقرار شود. جواب دادم مشغول هستم تا ببينم نتيجه چه مي‌شود.» اميني از مهم‌ترين سخنراني شاه، همان كه او در آن جمله مشهور «من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم» را به زبان آورده بود جا ماند. شاه با او تماس گرفته بود تا نظرش را بداند، اما اميني نمي‌دانست شاه با مردم صحبت كرده و به آنان چه گفته است و قطعا هيچ تصور دقيقي هم از تاثير و پيامدهاي بعدي اين سخنان نداشت. «ساعت 8 شب بالاخره نطق اعلي‌حضرت را شنيدم. بعدا هم در تلويزيون نشان دادند و آنچه انتظار مي‌رفت شد، يعني در مقابل مردم عهد كردند كه به قانون اساسي عمل خواهند كرد.» مي‌نويسد «وضع تهران در نتيجه دنبال رفتن مردم براي نان و بنزين خلوت بوده ولي برخوردهاي پراكنده‌اي صورت گرفته. روزنامه‌هاي كيهان و اطلاعات را اشغال نظامي كرده و عده‌اي روزنامه‌نويس دستگير شده‌اند. بنابراين تهران روزنامه‌اي ندارد.» در يادداشت‌هاي روز قبل (چهاردهم آبان) به خستگي و نگراني شاه اشاره كرده بود، به اينكه او مي‌خواست اداره امور كشور را به دولتي ائتلافي بسپارد و به اين روش، به بحران سياسي پايان دهد. اما تشكيل چنين دولتي در آن مقطع شدني نبود و شاه كار را به نظاميان سپرد. اميني شانزدهم آبان با بازرگان، كه تازه از پاريس برگشته بود و نيز با شمار ديگري از چهره‌هاي فعال در آن روزها صحبت كرد، اما اين صحبت‌ها به نتيجه مشخصي نرسيد، چراكه تصميم بيشتر آنان در تغيير نظام سياسي، قطعي و برگشت‌ناپذير بود. آنان متفاوت با اميني، ايران بدون شاه را جاي بهتري براي زندگي مي‌ديدند. حتي زماني كه حكومت تعدادي از مردانش را به پاي انقلاب و براي آرام كردن جامعه قرباني كرد، باز تغييري در شرايط ايجاد نشد. شانزدهم آبان نوشت «سه بعد از ظهر به منزل برگشتم. فوق‌العاده خسته بودم. خبر خودكشي سپهبد خادمي، رييس سابق هواپيمايي ملي، متاثرم كرد، چون كسي بود كه در زمان نخست‌وزيري من به رياست هواپيمايي جديد ملي منصوب شده بود. عده ديگري از وزراي اسبق و نصيري و صدري (روساي سابق شهرباني) و عده‌اي ديگر توقيف شده‌اند. گويا دنبال هويدا نيز رفته‌اند ولي او را پيدا نكرده‌اند!» (ادامه دارد) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون