قصه آهنگر بلخ و مسگر شوشتر در عصر جديد٭
بهروز بهزادي
بيش از سي سال است هر وقت روزنامهاي را هيات نظارت بر مطبوعات يا دادگاه مطبوعات توقيف ميكند، من اين پرسش را مطرح ميكنم: «گيرم كه نويسندهاي و در كل مديرمسوول خطا كرده است» تقصير نيروهاي مطبوعات از دبيران و نويسندگان گرفته تا حروفچين و مصحح و نيروهاي فني و اداري و خدماتي چيست و حتي دربان كه كارشان را از دست ميدهند و به خيل بيكاران ميپيوندند، چيست؟ شايد پاسخ دهند كه اين افراد بايد بيمه تامين اجتماعي باشند و زيان نميكنند. البته كه همه ميدانند اگر خداي ناكرده اتفاقي بيفتد و نيروهاي بيمه شده راهشان به اداره تامين اجتماعي بيفتد، با چه مشكلاتي روبهرو ميشوند كه شرح آن يك مثنوي است. مهمترين پرسش اين است كه مگر روزنامه يا مجله و حتي سايت خودشان ميتوانند عامل فعل باشند. كساني بايد در آنها مطلب بنويسند و اگر هم خطايي صورت بگيرد آن نويسندگان يا در كشور ما مديرمسوول بايد جوابگو باشد. سي سال است پيشنهاد ميكنم، آقايان اين قانون مطبوعات را كه شاكله آن مربوط به 70 سال پيش است و تنها تغييراتي در آن صورت گرفته است بياييد نونويسي كنيد. يك قانون باب روز بنويسيد تا همه كاسه كوزهها سر رسانه كه اينجا منظور روزنامه است، نشكند. من در طول حيات مطبوعاتي خود توقيفهاي متعددي ديدهام كه گاهي با شنيدن درددل نويسندگان و خبرنگاران نشريه توقيف شده اشك بر چشمانم جاري شده است. گرچه قانون مطبوعات براي تصميم هيات نظارتشان قضاوت قائل نيست و در يك ظرف زماني كوتاه پرونده نشريه بايد به دادگاه برود، ميشود به جاي نشريه مديرمسوول و نويسنده را به دادگاه بفرستند و تا زمان رسيدگي نهايي دادگاه و هيات منصفه اين دو از نوشتن خلع يد شوند. نميدانم چرا وقتي روزنامهاي توقيف ميشود ياد اين ضربالمثل معروف ميافتم كه «گنه كرد در بلخ آهنگري به شوشتر زدند گردن مسگري»
يا به قول حكيم فردوسي بزرگ
بود داوريمان چو حكم سدوم
همانا شنيدستي آن حكم شوم
كه در شهر خائن شد آهنگري
بزد قهرمان گردن ديگري
بر اين قياس براي مطبوعات بايد گفت كه نويسنده و مديرمسوول گناه ميكنند ولي در واقع آن كه از كار و شغل و درآمد ساقط ميشود آن دربان زحمتكش است. البته اگر كل نيروهاي تحريريه و فني و آگهي و اداري و حسابداري و... را به حساب نياوريم.
٭به مناسبت توقيف موقت روزنامه جهان صنعت