فرزندان
فضاي مجازي!؟
علي ميرزامحمدي
مشاور رييسجمهور در اظهارنظري «نوجوانان اغتشاشگر» (تعبير از خود ايشان است) را فرزندان فضاي مجازي دانستهاند نه فرزندان آموزش و پرورش. همچنين وزير آموزش و پرورش درخواست نموده است حوزه علميه كمك كند باور دانشآموزان را تغيير دهيم. درباره اين دو اظهارنظر نكات زير قابل ذكر است:
1- فرآيند «جامعهپذيري» «فرآيندي رواني- اجتماعي است كه بر پايه آن، شخصيت اساسي فرد، تحتتاثير نهادهاي تربيتي، ديني، خانوادگي و رسانهاي شكل مييابد. تربيت نسل جديد را هرگز نميتوان با تقليل گرايي به يك نهاد خاص مثل فضاي مجازي منتسب نمود.
2- همعقيده با پيتر برگر (Berger, P. L.) جهان معاصر در سيطره گروههاي قدرتمندي است كه براي تصاحب مكانيسمهاي فرآيند جامعهپذيري به ويژه در ابعاد سياسي و ديني با همديگر رقابت ميكنند. بر اين مبنا، عبارت «فرزندان فضاي مجازي» نشاندهنده اعتراف ما به شكست خوردن در جامعهپذيري نوجوانان در ميدان رقابتي است كه امكانات و فرصتهاي زماني و مكاني آن بيشتر در دست خود ماست. اين اظهارات نه تنها ناكارآمدي نظام جامعهپذيري ما را توجيه نخواهد كرد، بلكه ما را در ريشهيابي و علتشناسي مشكلات جامعهپذيري نوجوانان، دچار سردرگمي خواهد كرد.
3- پرسش مهم آنكه، مشاور رييسجمهوري چه توجيهي براي شكست نظام آموزش و پرورش در رقابت با فضاي مجازي دارد؟ چرا با دو سال دوري دانشآموزان از آموزش حضوري مدارس در دوران كرونا «نظام جامعهپذيري نوجوانان» ما بايد دچار اختلال شود؟ اين توجيهات به دلايل زير قابل قبول به نظر نميرسد.
- نخست آنكه، نوجوانان، دوازده سال از زندگي خود را در دوران مدرسه سپري ميكنند و با دو سال دوري از آموزش حضوري مدرسه نبايد ماحصل 10 سال جامعهپذيري به باد برود! اگر چنين اتفاقي بيفتد بايد ناكارآمدي نظام جامعهپذيري به ويژه آموزش و پرورش را بپذيريم نه اينكه با انتساب ناكارآمديها به فضاي مجازي، ضعفهاي خود را كتمان نكنيم.
- حتي اگر روي دو سال دوري دانشآموزان از آموزش حضوري مدارس متمركز شويم بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه بخشي از فرصت حضور دانشآموزان در فضاي مجازي به آموزش از طريق برنامه شاد اختصاص داشته است. همچنين فضاي مجازي بهطور كامل در دست رقباي نظام جامعهپذيري رسمي ما قرار نداشته است و نظام رسانهاي ما هم بيكار نبوده است.
4- همعقيده با لوسين پاي (Lucian Pye) جامعهپذيري را ميتوان فرآيندي سه مرحلهاي شامل جامعهپذيري پايهاي، جامعهپذيري سياسي و گمارش و فعاليت سياسي دانست. بر اين اساس كيفيت فعاليت سياسي برخي نوجوانان در اعتراضهاي اخير و حتي هنجارشكنيهاي آنها را بايد در اين فرآيند سهمرحلهاي به ويژه فرآيند جامعهپذيري پايهاي جستوجو كرد كه بخش مهمي از آن بر عهده دستگاه تعليم و تربيت و نهادهاي ديني ما است.
5- انتساب صرف اعتراضها چه در سطح نوجوانان و چه در سطح گروههاي سني ديگر به فضاي مجازي، نشاندهنده عدم شناخت ما از لايههاي اجتماعي و مسائل آنها است. فضاي مجازي، برساخت و بازتاب فضاي واقعي جامعه است و هويتي مستقل از فضاي واقعي ندارد. در نتيجه ريشهها را بايد در وضعيت واقعي جامعه و عملكرد خود تصميمسازان و تصميمگيران كلان و ميانه كشور جستوجو كرد. وقتي فضاي واقعي را بتوانيم مديريت كنيم آن وقت فضاي مجازي هم خودبهخود مديريت خواهد شد. واقعيت آن است كه يكي از دلايل مهم اختلال در «جامعهپذيري سياسي نوجوانان» كاهش اعتماد اجتماعي و سياسي به كارگزاران سياسي و عدم تصور آيندهاي روشن براي اين نسل است.
6- قبل از كمك گرفتن از حوزههاي علميه براي تغيير باور دانشآموزان، وزير آموزش و پرورش مشخص نمايند كه وضعيت فعلي باورها و نگرشهاي دانشآموزان چيست و طبق كدام اسلوب و معيار به اين نتيجه رسيدهاند كه اين باورها بايد تغيير يابند. سپس مشخص نمايند كه بهترين شيوه براي تغيير در اين باورها كدام است و آيا حوزه علميه در اين هدف ميتواند كمك نمايد يا نه. ايشان ميتوانند ميزان موفقيت و چالشهاي حضور روحانيون در مدارس را كه در قالب طرحهاي مختلف مانند روشنا و امين و مانند آن پيگيري شده است مد نظر قرار دهند و سپس درباره كمك گرفتن از آنها براي تغيير باورها برنامهريزي نمايند.
7- اگر آنچنان كه وزير آموزش و پرورش معتقد به تغيير باور دانشآموزان به كمك نهادهاي ديني هستند مشاور رييسجمهور هم در فكر تغيير باورهاي دانشآموزان هستند بهتر است از ادبيات ديگري براي مخاطب قرار دادن نوجوانان معترض بهره بگيرند. به عبارت بهتر، اگر قصد تغيير باور ديگران را داريم نخست بايد از خودمان شروع كنيم و باورهاي خود را درباره آنها تغيير دهيم.