همه در تغيير، به جز سياست
نه ساختار اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و نه حتي و مهمتر از همه نه ويژگيهاي شخصيتي فردي در ايران مطلقا مشابه گذشته نيست و همه اينها نياز به تغيير و تحول را در سياست و حكمراني ضروري كرده است، ولي دريغ از اينكه همه چيز تغيير كرده جز سياست كه اگر هم تغييري داشته در جهت خلاف مسير انطباق يافتن با اين تحولات بوده و تغييرات آن همسو با تغييرات مذكور نبوده است. اين ناهمخواني است كه موجب ميشود جامعه دچار عدم تعادل شود و ثبات آن در خطر قرار گيرد كه گرفته است.
اكنون و براساس اين قاعده از دستاندركاران حكمراني در ايران بايد پرسيد كه چه اتفاقي رخ دهد يا چه شرايطي حادث شود كه سمت و سوي نحوه حكمراني را تغيير خواهيد داد؟ آيا همين شيوه ادامه دارد، ولُو بلغ ما بلغ؟ اگر بلي، اينكه شيوه حكمراني نيست. حكمراني و سياست، پاسخ مناسب به اتفاقات در شرايط خاص آنهاست و بايد معطوف به نتيجه باشد. اين با بياصولي و تذبذب فرق ميكند. هر قدر تذبذب بد است، يكدندگي بدتر است. بايد از متوليان امر، اين سوال را پرسيد كه در چه زماني و تحت چه شرايطي فرمان حكمراني تغيير خواهد كرد؟ چه وضعي بايد پيش آيد تا به ضرورت اين تغيير پي ببريد؟
تيمهاي فوتبال هم براساس تركيب طرف مقابل، تاكتيك يا افراد تيم را تغيير ميدهند، چگونه شما عكس اين عمل ميكنيد؟ اميدواريم، حداقل اين يك پرسش را بيپاسخ نگذاريد.