هميشه چنين خواهد بود
محمدرضا تاجيك
يك
رويدادها و بحرانها يك نشانه هستند: نشانهاي -به بيان كانت- توامان «يادآورنده، نماينده و پيشگويانه». اين نشانه، نشان ميدهد كه هميشه چنين بوده است (نشانه يادآورنده)؛ هماكنون نيز چيزهايي دال بر يك رويداد روي ميدهد (نشانه نماينده) و سرانجام، نشان ميدهد كه هميشه نيز چنين خواهد بود (نشانه پيشگويانه). كانت، هشدار ميدهد كه نشانه يادآورنده، نماينده و پيشبينيكننده را نه در رويدادهاي بزرگ، بلكه در رويدادهايي بايد جست كه بسيار كمشكوهتر و كمنمودتر هستند. از اين منظر، اين وجه رويداد يا بحران نيست كه معنا دارد، بلكه آنچه رويدادي را ميسازد كه ارزش يادآورندگي، نمايندگي و پيشبينيكنندگي دارد. پس، ماجراي خود رويداد، نه استعداد شگرف تخريبي آن است و نه اداها و جار و جنجالي كه همراه آن است. آنچه معنا دارد شيوهاي است كه رويداد/بحران با آن يادآورندگي، نمايندگي و پيشگويي خود را به نمايش ميگذارد و در پيرامونش، از سوي مردماني دريافته ميشود كه در حادثشدن آن نقشي نداشتهاند، اما به آن مينگرند، شاهد آنند، در پي آن كشيده ميشوند و چشمان خود را ميشورند و به حال و آينده به گونهاي ديگر مينگرند و براي زيست در ميان رويدادها و بحرانها خود را مهيا ميكنند. بنابراين، آنچه بيش از خودِ رويداد و بحران اهميت دارد استعداد نهفته آن در همين ياد و يادآوري است. به بيان ديگر، رويدادها/بحرانها نوري هستند كه به ره اصحاب قدرت فرود ميآيند -رهنشانههايي در مسير گذر و گذار تاريخي آنان- كه اگر بدانند و بپرسند كه به چه ميخوانندشان، رو به سوي ساحل نجات خواهند شد و اگر ندانند و نپرسند، يا بر اين خيال شوند كه شايد خطايي پا به ره آنان نهاده است، نخواهند دانست كه شبهاي تاريك و موجهاي سهمگين و گردابهاي حايل لب درگاه حال و آينده آنان است، نخواهند دانست كه رويدادها/بحرانها تنها نقش و رنگ آرايش تاريخ نيستند و نخواهند توانست در حافظه رويداد بخوانند اين سخن: «به پشتِ اين رويداد، رويدادي است گران، پشت آن هم رويدادي دگر. تمهيد و تدبيري بايد كرد، قبل از آنكه هنگام و هنگامه آن رويداد بزرگ فرارسد.»
دو-
امروز، جامعه ما با پديدهاي رخدادگون (پديدهاي غيرقابل پيشبيني كه از هيچكجا و همهكجا ميآيد) مواجه است. در گستره مواجهه با اين رخداد، آنچه به نمايش درآمده، نشانهها و رهنشانههايي هستند كه تدبيرگران و اهالي منزل ما، در مسير تاريخي خود نديدهاند و از كنارشان -بيآنكه از گوهر يادآورندگي، نمايندگي و پيشگويي آنان نصيبي ببرند- سهل و بيخيال گذشتهاند. لذا امروز، حال و احوال تدبيرگران ما مثل حال و حالت شكاري ميماند كه از شكارچي خود ايده و تصوير و تعريفي ندارد و تنها از رهگذر تجربه تماميت و كليت ناشناخته شكارچي ميتواند شناختي نسبت بدان حاصل كند. آشكار است كه چنين شرايطي، به تعبير دريدا، شرايط فقدان تصميم و تدبير است، شرايط ظاهر شدن كليدها در نقش قفل است، شرايط انفعال و وانهادگي است، شرايط تعليق و تخريب است، شرايط ديدنهاي ناجور و كزنگريستها و كنش/واكنشهاي كژ و ناجور است، شرايط من بدو، آهو بدو است، شرايط بحرانهاي انعكاسي (آنجا كه تدبير بحران بر دامنه و عمق بحران ميافزايد) است. اما اين رخداد، با خود انبوهي از نشانههاي پيشگويانه را همراه دارد: نشانههايي كه با وضوح تمام از تداوم و گشت و بازگشت سخن ميگويند و زير لب زمزمه ميكنند: تاريخ قبرستان كساني است كه از نشانههايي به سيلابي در راه نميبرند و قايقي نميسازند.