ادامه از صفحه اول
جوهر دانایی
نمیتواند کار خود را درست انجام دهد، چون دانایی لازم را ندارد و هر که در او جوهر دانایی نیست، بر هیچ کارش توانایی نبوده و نیست و نخواهد بود! در امر نظامی و در غزوه احد، در سال سوم هجری دانایی حکم می کرد که مسلمانان «تنگه عینین»را رها نکنند. تا پای جان بایستند و از تنگه حراست کنند. وقتی به طمع غنیمت تنگه را رها کردند و به التماس و اصرار عبدالله بن جبیر توجه نکردند، مشرکان با تسلط بر همانجا سرنوشت جنگ را تغییر دادند و بیش از 70 تن از ياران پیامبر از جمله حمزه عموی پیامبر شهید شدند. در واقع یک جنگ پیروز را به شکست تبدیل کردند. توانایی وقتی منهای دانایی شود، همین می شود که در غزوه احد شد. یکی از مهمترین ویژگیهای دانایی، شناخت موقعیتهای نو و تطبیق و تعاطف البته مدلل و منطقی با شرایط است. به عنوان نمونه شرایط کشور و رشد دانش و تجربه بانوان ایران این اقتضا را داشته و دارد که آنان بتوانند به عنوان وزیر و مديران ارشد و عالی در دولتهای مختلف حضور داشته باشند. با تاسف برخی مراجع تقلید که نه تنها دانایی لازم را نداشتند، بلکه گرفتار جهل مركب و موقعیتناشناسی بودند، در دولت سید محمد خاتمی مانع شدند که «اگر وزیر زن بگذارید، با سر و پای برهنه به خیابان میآیند!» چرا امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «العالم بزمانه، لا تهجم عليه اللوابس» (۱) اگر عالمی زمانشناس و موقعیتسنج باشد، شبهات و نادانيها و نفهميها و تاریکیها به سوی او هجوم نميآورند؛ میفهمد باید بکند. اگر زمانشناس نبود، مشکل به وجود خواهد آمد، حتي اگر احساس مسوولیت هم داشته باشد. بدون شک مراجع تقلیدی که با حضور بانوان در ورزشگاهها و حضور به عنوان وزير در وزارت مخالف شديد بودند و گاه از زبان تهدید هم استفاده میکردند، اگر پیشبینی موقعیت فعلی را میکردند و به یاد سوز زمستان بیاعتمادی و تعميق و گسترش اعتراضهای اجتماعی و فرهنگی میبودند، آن وقت، جیکجیک مستانشان نبود! دانایی یعنی همین! باز کردن گره در فضای منطقی و آرام، حل مساله در زمان مناسب، اگر شما مساله را در زمان مناسب با راهحل مناسب حل نکنید، در زمان نامناسب، راهحل نامناسب که «ای بسا سرکنگبین صفرا فزود» با هزینه بسیار خود را تحمیل میکند. دانایی توانایی است و نادانی سرمنشا زوال و اضمحلال.
پینوشت:
الكافی، ثقةالاسلام كلینی، ج ۱، ص ۲۶
مسوولیت، همزاد قدرت
بیش از طرف بیگانگان تحریک شده باشد. بالاتر از این اگر هم کل ماجرا را به خارجیها نسبت دهند، این پرسش باقی میماند که آنان بذرهای خود را در زمین مستعد میکارند، پس در بهترین تحلیل رسمی هم باید به این استعداد زمین داخلی توجه کند، و در بدترین تحلیل اینکه کشاورز و بذر و آبیاری و زمین سیاست و... همه داخلی است.
وظیفه یک حکومت این نیست که بگوید این اعتراضات مورد بهرهبرداری دشمن قرار میگیرد، چون این طبیعی است، آنان براساس قدرت و منافع خودشان با حکومت معامله میکنند. وظیفه حکومت این است که با درایت و آیندهنگری و روشنبینی سیاسی اجاره ندهد که چنین حوادثی در کشور شکل گیرد. حوادثی که کاملاً قابل پیشبینی بوده و علت اصلی آن نیز بیدرایتی در سیاست رسمی است. هنگامی که قدرت در جایی شکل میگیرد، به طور طبیعی مسوولیت نیز همزاد آن است. هر اتفاقی رخ دهد به نحوی مسوولیت آن منتسب به قدرت است و نمیتوان آن را به عهده دیگران انداخت. این رفتار نشانه مسوولیتناپذیری است. اگر نگاهی به عملکرد دولت مستقر در فاصله سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ کنید به روشنی متوجه میشوید که چه پرتگاهی در حال شکلگیری بود، به طوری که حتی مهندس موسوی را ترغیب کرد که بهرغم رفتار گذشتهاش وارد میدان شود.
آیا برای شما ممکن است یک بار دیگر سیاستها و گفتارهای آن مقطع زمانی را مرور کنید؟ یا خجالت میکشید و آنها را از حافظه ذهنی خود حذف کردهاید؟
در باره اعتراضات امروز هم همین طور است. آیا انتخابات ۱۳۹۸ را در تراز انقلاب میدانید؟ میزان مشارکت در تهران و کردستان جزو کمترین میزانهای مشارکت بود که هیچگاه سابقه نداشته است. این اتفاق عینا در ۱۴۰۰ نیز رخ داد، آیا در هیچکدام از اینها زنگ خطر را حس نکردید؟ در حقیقت مشکل نواصولگرایان این است که گمان دارند، همه باید ساکت باشند تا آنان کارهای خود را انجام دهند و هیچ مسوولیتی هم متوجه آنان نیست. نه چنین نیست. حکومت و قدرت کل تجزیهناپذیر است. همه قدرت در برابر همه مسئولیت معنا میدهد و نه هیچ چیز دیگر.