• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5361 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۶ آذر

نگاهي به جام جهاني قطر در گفت‌وگو با دكتر محمدمهدي رحمتي جامعه‌شناس فعال در حوزه ورزش

ما موفقیت کشورهای دیگر را تحقیر می‌کنیم

اميررضا احمدي

ورزش و به‌طور مشخص فوتبال چقدر سياسي است؟ اين سوالي است كه در روزهاي اخير و با شروع جام جهاني قطر حضور تيم ملي ايران در مسابقات و حاشيه‌هاي به وجود آمده براي آن بيشتر و بيشتر پرسيده مي‌شود. در اين بين مسائلي هم پيش آمد كه كسي تصورش را نمي‌كرد. اينكه برخي در نقطه مقابل تيم ملي قرار بگيرند يا موفقيت و شكست تيم ملي گره بخورد با وضع موجود سياسي. براي بررسي اين مسائل پاي صحبت‌هاي دكتر رحمتي دانشيار جامعه‌شناس ورزشي دانشگاه گيلان نشستيم. اين مصاحبه در دو بخش تنظيم شده كه بخش نخست آن‌كه پيرامون ارتباط ورزش و دنياي سياست است را امروز مي‌خوانيد و بخش دوم آن را كه به وضعيت فعلي تيم ملي در سطح جامعه مي‌پردازد فردا منتشر مي‌شود. 

   ‌با توجه به شرايط فوتبال در سال‌هاي اخير، مي‌توان به نوعي آن را ميداني سياسي براي خودنمايي كشورها دانست تا جايي كه كشوري مانند قطر سعي كرده با ميزباني در جام جهاني خود را به جهان معرفي كند؟
درباره ميزباني با يك مقدمه آغاز كنم كه اين بحث وجود داشت كه مي‌توان اين موضوع را به استعمار نو ربط داد؛ يعني در دوران جديد ديگر استعمار كهن برخلاف دوران قديم كه با تكيه بر لشكركشي سعي مي‌كرد در يك كشور حوزه خود را گسترش دهد، در دوران جديد يك تغيير رويه دادند و به جاي اينكه هزينه‌هاي گزافي را صرف لشكركشي كنند، گفتند از طريق نيروي فكري كار خود را پيش ببرند. آنچه از آن به عنوان هژموني ياد مي‌شود يعني سلطه را به نوعي اعمال مي‌كنيم كه با رضايت و گاهي خواست شخص تحت سلطه است. انديشمندي مانند آلتوسر از همين مفهوم هژموني استفاده مي‌كند و معتقد است در دوران جديد به ويژه نظام‌هاي سرمايه‌داري براي گسترش نفوذ خود بر جوامع از آن بهره مي‌برند. ورزش مد نظر او البته ورزش نيم قرن پيش است و به اندازه امروز گسترش نداشته؛ پس وقتي ورزش مي‌تواند ميداني براي گسترش هژموني باشد پس كشورها براي بهره بردن از آن در راستاي سياست و حاكميت خود بهره مي‌برند. از طرفي مي‌بينيم كه در پرتو تغييرات و تحولاتي كه پس از جنگ جهاني دوم رخ داد، يك مربع شامل رسانه، ميدان سياست، اقتصاد و ورزش تشكيل شد كه البته به نظرم اقتصاد و رسانه و سياست سعي مي‌كنند در ورزش در يك تعامل، هم تاثير بگذارند هم تاثير بپذيرند. پس از آن نظام‌هاي سياسي به خصوص بلوك شرق سعي مي‌كردند از طريق پيروزي‌هاي ورزشي به نوعي اين پيام ايدئولوژيك را منتقل كنند كه ما برتر هستيم و اين برتري به ساير بخش‌هاي سياسي و اجتماعي و... تعميم داده مي‌شد. از طرفي در دنياي غرب به واسطه پيشرفت‌هايي كه رخ داده بود و توليد انبوهي كه از مختصات نظام سرمايه‌داري غرب است، براي اين توليد انبوه يك بازار نياز است كه ديدند با توجه به ظهور رسانه‌هاي جديد مثل تلويزيون كه مي‌تواند بحث تبليغات و... را بهتر عرضه كند، تصميم گرفتند از اين طريق بازاريابي كنند و ديدند هيچ بازاري مناسب‌تر از ورزش نيست يا حداقل يكي از بهترين ميدان‌هايي است كه در آن هم مصرف‌كننده زيادي هست و هم در آن مي‌توانند از طريق اغواگري به جذب مخاطب مبادرت كنند. پس مجموعه اين اتفاقات سبب شد كه سازوكار دروني ورزش هم به سمت آنچه حرفه‌اي شدن يا تجاري شدن مطرح مي‌شود، حركت كند. به عنوان مثال به تعبير جامعه‌شناسان مكتب بيرمنگام در انگلستان و اصحاب مطالعات فرهنگي به خصوص كلارك، اين موضوع در اين كشور سبب شد كه پول‌هاي زيادي وارد شده و مالكيت باشگاه‌هاي ورزشي از دست محلات و جوامع خارج شده و سرمايه‌دار‌هاي بزرگ وارد اين بازار شده و در زندگي خود ورزشكار هم تاثير گذاشت؛ در واقع ورزشكار از طبقه پايين جدا شده و فاصله‌اي ايجاد شد كه امكان دسترسي آنها به ورزشكاران مانند قبل ممكن نبود. از طرفي اعمال نظرهايي كه در گذشته ممكن بود طرفداران درباره تيم خود داشته باشند، با ظهور اين سازوكار جديد ممكن نبود، چرا كه مديران به دنبال سرمايه بيشتر بودند و اين سرمايه از طريق طرفداران ميسر نبود. در واقع آنها شور و هيجان را به ورزشگاه مي‌آوردند اما براي مالكان و سازوكار جديد ورزش، بيش از شور و هيجان به توان مالي و اقتصادي نياز بود. به همين جهت كلارك و همكارانش نتيجه گرفتند كه اين موضوع باعث سرخوردگي بخشي از طرفداران شد و بحث هوليگانيسم و اوباش‌گري پيش آمد. 
  ‌در واقع ورزش به نوعي توانست خود را وارد ديگر بخش‌ها و نهادهاي مهم جامعه كند؟
دقيقا. در مجموع ورزش به عنوان يك نهاد اجتماعي مدرن، در بين نهادهاي مهم وارد شد؛ شايد ما خيلي از ديدگاه سياسي نگاه كرديم و درباره بخش تندرستي و بهداشت عمومي و... صحبت نكرديم؛ در حالي كه اگر ورزش گسترش پيدا كند، مي‌تواند روي كاهش بسياري از هزينه‌هاي ديگر تاثير بگذارد. به همين جهت اين بحث مطرح است كه هر سرمايه‌اي كه در ورزش مي‌شود در واقع سرمايه‌گذاري است و به كاهش ساير هزينه‌ها كمك مي‌كند. به‌طور ميانگين مي‌گويند هر واحد پولي كه در ورزش هزينه كنيد، به جز سود اقتصادي آن، چند واحد از هزينه‌هاي ديگر به خصوص در حوزه آسيب‌هاي اجتماعي و ... را كاهش مي‌دهيد. پس اينها باعث شد كه دولت‌ها به هر دليلي براي سلامت اجتماعي يا گسترش هژمونيك خود براي تبليغ و ترويج خود و...، تمركز خود را بر اين حوزه بگذارند.
در واقع وقتي ديدند در اين ميدان مناسب شرايط فراهم است، چه بهتر كه براي گسترش فرهنگ خود در سطح بين‌المللي بهره ببرند. در واقع در كشوري مانند قطر اهميت ميزباني به گونه‌اي است كه از طرفي امكانات مناسبي را فراهم مي‌كند و از طريق تبليغات افراد بيشتري را جذب ورزش مي‌كند، از طرف ديگر در بعد بين‌المللي وقتي مبادرت به ميزباني مي‌كند، مطمئنا آورده‌هاي مختلفي دارد. وقتي ميزباني مسابقات مختلف از جمله المپيك و جام جهاني را بررسي كنيد، مي‌بينيد كه در پايان علاوه بر بحث زيرساخت و سخت‌افزاري، يك آورده اقتصادي هم ايجاد شده و از طرفي در سطح جهاني شناسايي آنها افزايش يافته. مثلا در جام جهاني آفريقا ببينيد يك شيپور سنتي داشتند كه ووزلا نام داشت و صداي گوشخراشي هم داشت اما در متن فوتبال همين ابزار گوشخراش سرگرم‌كننده به يك نماد فرهنگي از يك كشور تبديل شد. پس ببينيد يك موضوع ساده چطور مي‌تواند به يك نماد بين‌المللي تبديل شود. به همان ميزان هم كه اين فرصت براي معرفي نماد‌ها و فرهنگ و ارزش‌هاي ميزبان فراهم است، يك سويه ديگر هم هست كه مربوط به اعتراض و انتقاد به آن كشور است. در خيلي موارد اين اتفاق رخ داده كه ورزشكارها ديده‌اند كه فرصت خوبي است تا انتقاد خود را در طيف گسترده‌اي به نمايش بگذارند. 
  ‌دقيقا در جام جهاني قطر به نظر مي‌رسد همين اتفاق رخ داده كه از همان ابتدا اعتراض‌هاي مختلفي شكل گرفت تا اعتراض تيم آلمان و...
اين موارد هميشه بوده اما درباره قطر خيلي زود شروع شد و به نوعي از قبل از مسابقات درباره شيوه اعطاي ميزباني به اين كشور و ساخت‌وساز و... هم بود. اما در گذشته مثال بارز آن را مي‌توان در المپيك 1936 برلين دانست؛ جايي كه هيتلر و حزب حاكم نازي تلاش كردند كه انگاره‌هاي ايدئولوژي نازيسم را از طريق برگزاري اين بازي‌ها به جهان منتقل كنند. اتفاقات مختلفي هم رخ داد از جمله اينكه يك روز در مسابقه پرش طول، ورزشكار آلماني شانس كسب مدال بود و هيتلر شخصا به ورزشگاه آمد تا در اهداي مدال حضور داشته باشد و اين را به عنوان نمايش برتري نژاد آلمان‌ها نشان دهد كه البته با درخشش دونده فقيد امريكايي اتفاقات ديگري رقم خورد. اين كشاكش سياسي به خصوص بعد از جنگ جهاني دوم بين دو بلوك شرق و غرب افزايش يافت؛ البته شوروي و بلوك شرق تلاش بيشتري داشتند تا به اين پيروزي‌هاي ورزشي استناد كنند، دليل آن‌هم اين بود كه در ديگر حوزه‌ها نسبت به غرب ضعف داشتند و فكر مي‌كردند با برتري در اين حوزه مي‌توانند جبران كنند. 
يا در المپيك مكزيكو سيتي، كارلوس و اسميت دو دونده امريكا پس از كسب مدال برنز، روي سكو با حالت اعتراض و دستكش سياه حاضر شدند چرا كه آن دهه تحت‌تاثير اعتراض‌هاي سياه‌پوستان امريكا درباره تبعيض نژادي بود كه عليه اين تبعيض مبارزه مي‌كردند. حتي خود جامعه ميزبان هم اگرچه امتيازاتي دارد، اما در همان المپيك 1968 مكزيك، از چند سال قبل مشخص شد اين كشور ميزبان است اما بسياري از گروه‌هاي منتقد و مخالف سياسي در جامعه اعتراض كردند كه با توجه به كاستي‌هايي كه در جامعه هست، چه ضرورتي دارد براي ورزش كه يك نياز اوليه نيست، اين هزينه‌ها انجام شود. دو سال بعد هم جام جهاني فوتبال را مكزيكي‌ها برگزار كردند كه برزيل قهرمان آن مسابقات شد. 
به تعبير جامعه‌شناسان انتقادي، اين قهرماني باعث شد نظامي‌ها كه آن زمان در راس حكومت بودند، عمر حكومت‌شان بيشتر شود چرا كه اين قهرماني را مصادره مي‌كردند و مي‌گفتند كه براي اين موفقيت هزينه كرده‌اند. به همين دليل است كه در چند دهه اخير ديده‌ايم كه كشور‌ها تلاش مي‌كنند در ورزش سرمايه‌گذاري كنند. پس اين ميزباني آورده‌هايي در داخل دارد كه مي‌تواند داراي كاركرد مثبت يا منفي باشند. در جنبه خارجي هم همين‌طور است كه البته بيشتر به نظر مي‌رسد اين كاركردهاي مثبت را شاهد هستيم و تراز مثبت در پايان بيشتر از تراز منفي آن است كه به نحوه مديريت و ساماندهي آن بر مي‌گردد.
   ‌با اين وصف اين سوال پيش مي‌آيد كه چرا وقتي كه ما ورزشگاه آزادي را مي‌ساختيم قطر كوچك‌ترين امكاناتي نداشت، امروز اينگونه از آنها عقب مانده‌ايم؟
بخش مهمي از پاسخ، در خود پرسش شماست؛ علي‌القاعده اين موضوع بحث پر دامنه‌اي است كه من به همه جنبه‌هاي آن اشراف ندارم اما ببينيد در آن زمان، كشور ما به فاصله كوتاهي در معرض يك انقلاب قرار گرفت. يعني مسير اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ما تغيير كرد و بعد از آن درگير يك جنگ هشت‌ساله شديم. يعني بعد از گذشت سال اول انقلاب، يك دهه مجبور شديم هزينه‌هاي خود را در ميدان‌هاي نظامي براي دفاع از كشور و جلوگيري از هجوم بيگانه صرف كنيم. در واقع در چنين فضايي و ايدئولوژي كه نسبت به ورزش بود، ورزش را تا حد زيادي به حاشيه برد و امكانات كشور صرف جنگ و دفاع از كشور شد. من يادم هست كه خيلي از ورزشگاه‌ها محل تمرين نظامي‌ها و اعزام‌ها بود و اگر اين هم نبود، نگاه به ورزش در آن شرايط به نوعي احساس گناه را در ناخودآگاه مردم ايجاد مي‌كرد كه جوانان ما درگير جنگ هستند و مشكلات مختلفي هست. همه اينها بر حاشيه‌اي شدن ورزش تاثير گذاشت و البته مديريت كلان كشور هم باز به دلايل ايدئولوژيك، عنايت چنداني به ورزش نداشت. در واقع در سطح كلان كشور چه در قانون‌گذاري و چه در سطح سياسي، ورزش خيلي مهم نيست، اما در همين زمان مي‌بينيد كه كشورهاي حاشيه جنوب خليج فارس تلاش كردند تا به موفقيت برسند. من يادم هست در دهه اول انقلاب، برخي روزنامه‌ها با يك رويكرد ايدئولوژيك اين پيشرفت‌ها را زير سوال ببرند. من يادم مي‌آيد كه يكي از ترجيع‌بندهاي اين نشريات استفاده از لفظ دلارهاي نفتي بود. مدام روي اين موضوع مانور مي‌دادند اما زمان نشان داد كه صرف دلارهاي نفتي كارساز نيست، بلكه اتفاقا ما در زمينه هدر دادن پول در ورزش در جهان جزو بالاترين‌ها هستيم. اينكه يك مربي را بياوريم و چندصد ميليارد پول به او بدهيم، يعني شما يك مربي را پيدا نمي‌كنيد كه به ايران آمده باشد و حتي اگر قراردادش هم منصفانه باشد، باز هم بيشتر از آن را نگرفته باشد، از كالدرون تا ويلموتس و استراماچوني و... همه مواردي هستند كه با آن درگير بوده‌ايم. اگر آن دلار نفتي بود پس اين چيست؟ اما آنها به كجا رسيدند و ما به كجا؟ من يادم هست اولين جرقه‌هاي پيشرفت قطر در دو دهه پيش در جام جهاني نوجوانان خورد كه در آنجا نتايج خوبي گرفتند يا عربستان و بحرين و... ما هميشه تلاش مي‌كنيم پيشرفت‌هاي ديگران را ناديده بگيريم و با تحقير برخورد كنيم. مثلا وقتي بحرين با ما به صورت دفاعي بازي مي‌كند، در رسانه‌ها مفهومي به نام فوتبال كثيف بحريني خلق مي‌كنيم، اما وقتي خودمان همان بازي اتوبوسي را جلوي آرژانتين بازي مي‌كنيم، وقتي حتي مي‌بازيم باز هم خوشحال مي‌شويم. يعني ببينيد اين هژموني ورزش چقدر متناقض و متعارض عمل مي‌كند كه گاهي مي‌تواند به نفع ما باشد و گاهي نه. البته به همه اينها، مديريت كلان كشور مديريت ورزش را هم بايد اضافه كرد كه باعث شد ما نتوانيم به آن شكل مطلوب پيشرفت‌هاي مورد انتظار را داشته باشيم و از طرفي بقيه هم حسابي كار كرده‌اند. نمي‌توان دو زمين كه كنار يكديگر هستند كه يكي آباد شده و ديگري نه را با يكديگر يكسان دانست بلكه يكي از آنها كار كرده تا زمينش آباد شده. شايد در بسياري از عرصه‌ها هم وضعيت همين است. من معتقدم در بسياري از بخش‌هاي ديگر هم مانند فرهنگ خوب عمل نكرده‌ايم. ما امروز با نسلي مواجه هستيم كه هيچ‌كدام نه متولد و نه بزرگ‌شده قبل از انقلاب هستند. بلكه عموما برآيند جامعه‌پذيري و فرهنگ‌پذيري آنها در همين سيستم خودمان رخ داده. اگر بخواهيم با فرافكني بگوييم كه دشمن و بيگانه دخيل است، خب دشمن و بيگانه هميشه هستند اما زمينه آنها از درون شكل گرفته. همه امكانات در دست خودمان بوده و اگر جايي خلأ پيش بيايد، مي‌تواند توسط حاشيه‌هايي پر شود كه ممكن است اصلا دلسوز ما نباشند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون