• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5361 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۶ آذر

پاره كن بريز دور

محمد خيرآبادي

اين خاطره را يكي از دوستانم برايم تعريف كرده و من آن را با زبان و كلمات خودم، در اينجا براي‌تان بازتعريف خواهم كرد: 
هيچ خوش نداشتم پسرم بي‌ادبي كند. بچه بي‌ادب بالاخره يك روز وسط جمع آبروي آدم را مي‌برد. يك شب جلوي چشم من و مادرش برگي از دفتر نقاشي‌اش را پاره كرد. حدودا ۳ ساله بود. اعصابم از قبل به‌هم ريخته بود. به چه دليل، دقيقا يادم نيست. گفتم برو توي اتاقت. رفت. چند دقيقه بعد آمد بيرون و به بازي مشغول شد. دوباره وسط بازي بي‌هوا برگي از كتاب رنگ‌آميزي‌ را كند و مچاله كرد. واقعا از كوره در رفتم. دستش را گرفتم و بردمش توي اتاق و در را رويش بستم و گفتم «همين‌جا بمون تا بچه خوبي بشي و ديگه از اين كارا نكني.» ۲ ساعت تمام در قفل بود و او گريه مي‌كرد و خودش را به در مي‌كوبيد. اما من اين را براي تربيتش لازم مي‌دانستم. همسرم هم تا حدود زيادي موافق بود. با هم به اين نتيجه رسيده بوديم كه گريه‌هايش را تحمل كنيم تا بچه‌مان درست تربيت شود. بعد از ۲ ساعت از اتاق آورديمش بيرون و به او گفتيم: «از اين به بعد، به خاطر هر ورقي از دفتر يا كتابت كه پاره بشه بايد ۲ ساعت توي اتاق با در بسته بموني. فهميدي؟» با دماغ آويزان و چشم‌هاي قرمز گفت: «باشه.» اما از آن «باشه»هاي الكي بود. در روزها و هفته‌هاي بعد باز هم كارش را تكرار كرد و جريمه شد. كم‌كم تعداد ورق‌هايي كه در يك روز پاره مي‌كرد زياد شد و ما مجبور بوديم براي اينكه حرف‌مان نقض نشود گاهي ۸ يا ۱۰ ساعت در اتاق زنداني‌اش كنيم. او كه ديگر به ۴ سالگي رسيده بود، بعد از يك ساعت گريه و زاري، با اسباب‌بازي‌هايش مشغول بازي مي‌شد، كمي مي‌خوابيد و بعد از آب و غذايي مي‌خورد كه از لاي در به او مي‌داديم. همسرم گاهي مي‌گفت: «بهتر نيست از اين سخت‌گيري دست‌ برداريم؟» من مي‌گفتم: «اين بچه بايد نظم و قانون‌ ياد بگيره. فردا ميخواد توي جامعه نقش و فايده‌اي داشته باشه يا نه؟»
يك‌بار او را ۱۶ ساعت طبق قانون‌مان جريمه كرده بودم، بعد از ۱۲ ساعت همسرم دلش سوخت و رفت در را باز كرد. پسرك از در آمد بيرون و بلافاصله رفت سراغ كتابخانه توي سالن و يكي از كتاب‌هاي نفيس را برداشت و ورق‌هايش را تا جايي كه توانست پاره كرد. به قيافه‌اش نگاه كردم ديدم حسابي لاغر شده، ابروهايش را گره كرده و لب‌هايش را مي‌جود. حساب كردم ديدم بابت ورق‌هايي كه پاره كرده، بايد ۴ روز و نيم در اتاقش بماند. ۳۰ ثانيه فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه بگويم از اين به بعد پاره كردن ورق‌هاي كتاب و دفتر هيچ اشكالي ندارد. از آن روز به بعد گاهي با پسرم مي‌نشينم و كتاب پاره مي‌كنم و بعد به پارك مي‌رويم و با هم بازي مي‌كنيم و بستني مي‌خوريم. راستش من پدر بودن را خيلي خيلي دوست دارم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون