ادامه از صفحه اول
واقعبيني و حكمراني
انفعال اين دسته از كنشگران را در پي خواهد داشت. با اين انفعال، زمينه براي نقشآفريني افراد مخالف رويكرد مدني و فرهنگ شهرنشيني، تندرو و غيرواقعبين فراهم شده و جامعه دچار چرخه باطل ناكارآمدي نهادهاي تخصصي، ضعف مشاركت اجتماعي، كاهش همبستگي ملي و توسعهنيافتگي ميشود. مروري بر تاريخ اجتماعي و تجربه كنوني جامعه ما نشان ميدهد در بسياري از حوزهها از واقعنگري و جامعنگري دور شدهايم و ويژگيهاي ناخوشايند پيشگفته در جامعه وجود دارند. در مديريت ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي با نگاه تخصصي به درك ويژگيهاي جامعه پرداخته نشده و سطحينگري در برخي برنامهها، موضعگيريها و سازوكارهاي مديريتي جامعه نمايان است. از سالهايي كه تحريمهاي سخت بر ايران تحميل شد، با نگاه واقعبينانه با آن برخورد نشد، تنها به «فرصت دانستن» آن بسنده شد بدون اينكه سازوكار فرصتآفريني آن بيان شود. رويههايي كه گاه بسان فرصتسازي به كار بسته شد و سرانجام خوبي نداشت (همچون فروش نفت توسط يكي از كساني كه بعدها مجرم اقتصادي شناخته شد)، مورد آسيبشناسي قرار نگرفت. در مواجهه با مشكلات و تنگناهاي اقتصادي برآمده از تحريم و ناكارآمدي مديريتي، دلايل و توجيهات ديگري توسط عدهاي مطرح ميشد و سازوكارهاي سودمندي براي كماثر كردن مشكلات اقتصاد تحريمي ارايه نشدند. اعتراضات صنفي و ... كه طي ساليان اخير رخ دادند، به بيگانگان نسبت داده شدند و به گونه كارشناسانه و واقعي به علت اين اعتراضات پرداخته نشد. كاهش مشاركت مردم در انتخابات سالهاي 1398 و 1400 مورد بررسي و تحليل كارشناسانه و بيطرفانه قرار نگرفت و چه بسا برخي افراد و جريانها از آن بسان فرصتي گرانبها بهره گرفتند تا به سمت و جايگاهي دست يابند. قطببندي جامعه به خودي و غيرخودي و گاه حتي يزيدي و حسيني، نمونه ديگري از رفتارهاي به دور از جامعنگري و واقعبيني است. چنين رويههايي ممكن است در كوتاهمدت اثر خود را نشان ندهد، اما در بلندمت به واگرايي دولت- ملت، فرسايش سرمايه اجتماعي و دوقطبيسازي تخريبي جامعه ميانجامد. در چنين وضعيتي، انباشت خواستها و انتقادات فروخوردهشده كه فرصت بروز نيافتند، ميتواند زمينه بروز اعتراضات را فراهم سازد. سخن پاياني اينكه حكمراني خوب با نگاه واقعبينانه جامعه را به سمت آرامش، توسعه و همگرايي ميكشاند و ضعف شاخصهاي حكمراني، جامعه را در مسير رفتارهاي انفعالي يا تخريبي جهت ميدهد.
قشر خاكستري، تورم و تحريمها
معلوم نيست چرا هيچ تحرك و ابتكار عملي براي امضاي نهايي برجام صورت نميگيرد و به مردم هم دقيقا توضيح داده نميشود كه اشكال عدم پيشرفت مذاكرات كجاست و اين توقف چگونه ممكن است منافع ملي ما راتامين كند؟
ظاهرا يكي از موانع اصلي، عدم تضمين امريكا براي خروج مجدد از برجام است در حالي كه به نظر نميرسد اين شرط چندان مهم و اثرگذار باشد. امريكا اگر تضمين هم بدهد، اگر موقعيت داشته باشد دوباره از برجام خارج ميشود و اگر با تدبير و دورانديشي چنين موقعيتي را از او بگيريم امكان خروج از برجام را نخواهد داشت. اما مهمتر ازآن پيشرفتهاي هستهاي ايران است كه با هر محدوديتي بازگشت ناپذيرشدهاند و ديگر دليلي براي اصرار بر گرفتن تضمين از امريكا وجود ندارد. فرض كنيم برجام امضا و اجرايي شود و امريكا دو سال ديگر از آن خارج شود اولا اين خروج حجت را براي تمام دنيا تمام خواهد كرد كه ايران ديگر هيچگونه محدوديتي را نپذيرد و با سرعت برنامههاي هستهاي خود را پيش ببرد و دوم طي اين دو سال اقتصاد ايران نفسي ميكشد و امكان مقاومت بدون مشقتهاي فوق طاقت مردم را به دست ميآورد. به نظر ميرسد عدم تحرك دولت در زمينه رفع تحريمها كه فشار اصلياش بر مردم است خود به نارضايتيها دامن زده است. تبليغات وسيع از سويي و تنگناي روزافزون معيشت ممكن است اين تصور را در مردم تقويت كند كه ايران تمايل چنداني براي امضاي برجام ندارد. چنين تصوري واقعا اذهان مردم را «مشوه» ميكند، در صورتي كه آمادگي براي امضاي برجام و حتي انعطاف در آن صداقت ايران را به ثبوت ميرساند و اروپا را از همراهي با امريكا باز ميدارد. قبل از اينكه فضاي رواني ناشي از پيوستن اروپا به تحريمهاي امريكا بر نرخ دلار بيفزايد و شوك جديدي به اقتصاد بدهد انعطاف در مذاكرات روند سقوط ارزش پول ملي را متوقف خواهد كرد و مرحله بعدي و خطرناك آن يعني فعال شدن مكانيسم ماشه را بلاموضوع خواهد كرد. هرچند عامل شعلهورشدن اعتراضات اخير موضوعات اجتماعي بود ولي اين نكته را در خود نهفته داشت كه بسياري از مشكلات با دست به راحتي حل ميشوند ولي گويا مسوولان مايلند در آخرين لحظات ممكن و با دندان گرهها را بگشايند. اكنون كه هيچ فشار داخلي براي امضاي برجام وجود ندارد آيندهنگري بر آن حكم بليغ ميكند و چه دليلي دارد كه در شرايط بروز بحران به اين مهم تن در دهيم؟ مردم حتي آنها كه خاموشند قطعا زندگي آرام و بدون افتوخيز مداوم را ميخواهند كه اگر حاصل شد هم دولت وظايف خود را بهتر انجام ميدهد و هم اين همه تنش كه جامعه را دچار تكانهاي شديد و خطرناك ميكند به وجود نخواهد آمد.
صداي مردم
براي مثال همين رفتار معترضان در خيابان را ميتوان واجد بارهاي معنايي متفاوتي تعريف كرد. از اينرو براي درك معنا و مفهوم صداي مردم چارهاي نيست جز اينكه مستقيما به خود مردم مراجعه كرد. يكي از راهها رفراندوم است ولي اين مساله فعلا خارج از بحث ماست، ولي راههاي بهتري براي درك صداي مردم وجود دارد. نظرسنجي و پيمايشهاي معتبر، يكي از بهترين و كمهزينهترين شيوههاست و تقريبا در تمامي جوامع توسعهيافته همين شيوه را به كار ميبرند. اكنون ميتوان طرحي را براي سنجش صداي مردم در حوزه سياست داخلي، خارجي، اقتصادي و... و نيز راهحلها و پيشنهادهاي مردم به اجرا گذاشت. بنده شخصا معتقدم كه اين كار مفيد و نتايج آن كاملا معتبر و به سود همه مردم و كشور و حكومت خواهد بود.