نگاهي به زندگي و آثار فكري شريف مرتضي علمالهدي
سيد مرتضي؛ پايهگذار مكتب كلامي متاخر شيعه
زهرا قزلباش
بايد دانست كه در آن دوران، در تاريكخانه قرن چهارم در جهان اسلام و گيجي پس از عصر غيبت كبري و حرمان ناشي از نبود امام معصوم، در شرايطي كه ورود علوم غربيه و غريبه (بيگانه) به ميان مسلمانان، تغييراتي شگرف ايجاد كرده و فضاهايي جديد تحميل كرده بود و ديگر دينداري بدون پرسش و ايمانِ بلاشك، دستكم در ميان اهل علم و تفكر معنايي نداشت و ضعف خلافت مركزي مدتها بود كه جهان فرهنگي و سياسي اسلام را پاره پاره كرده بود و از بغداد و ايران تا اندلس و مراكش دستخوش دگرگوني و انقلاب بودند، در آن تاريكخانه، كساني ظهور كردند كه ميراث خرد از سرمايه جان داشتند و نگاه به جهان از دريچه جانان. آنهايي كه به دنبال زباني متقن و خردمندانه براي دين بودند تا بتوانند در ساحت جهاني بزرگ بينديشند و مرزهاي فراگير انسانيت و بشريت را درنوردند.
شريف مرتضي؛ ادامهدهنده راه شيخ مفيد
آري بغداد آن روز كه مسقطالرأس شيخ مفيد (413-8/336ه.ق) بود، شهري بود كه گفتوگو و شك و پرسش در آن فراوان بود و اگر دانشوري در آن شهر زاده ميشد، به خوبي اين مهم را درمييافت. مردي ديگر در اين سرزمين شكوفا شد كه راه شيخ را ادامه داد؛ شريف مرتضي متكلم و فقيه شيعي كه عشق به دانايي و دينداري را از پدرش آموخته بود و با شريف رضي (406-359ه.ق)، برادران فضل بودند و در ساحت دانشوري و فرهيختگي قدم نهادند و راه علم و پرسش را در جهان اسلام سرسبز ساختند. مرتضي مرجع علمي و فقهي و كلامي شيعيان در آن دوران عسرت و فترت بود كه شكوفايي فكري و تمدني مسلمانان به دليل تعصبات عالمان و تعديات ناصبان داشت كمكم رنگ ميباخت. براي آشنايي با اين مرد بزرگ بايد بدانيم تبارش چه بوده و اساتيد و شاگردانش كدام بودند.
1ـ دوران زندگي و حيات علمي و اجتماعي سيد مرتضي
مرقومهاي كه در آن ادعا شده مرتضي و برادرش رضي در يك روياي صادقه به شيخ مفيد معرفي شدند تا آنان را آموزش دهد و فاطمه دختر رسولالله در آن روياي تمثيلگونه حسن و حسين را به مفيد فراخواند، چه اينكه نام مادر مرتضي نيز فاطمه بود و مفيد بعد از اين رويا با اين مادر بافضيلت روبهرو شد كه دو پسر را براي تعليم نزد او آورد. در هر حال، چنين رواياتي شايد نمادين باشند و شايد حقيقي، ولي در نهايت دلالت بر اين دارند كه خانداني كه مرتضي از آنها زاده شد، اهل فضل و شرف بودهاند.
سيد مرتضي در سال 355 قمري در بغداد به دنيا آمد. نام كامل او به همراه كنيهاش ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي و مشهور به سيد و شريف بود. نسب او با پنج واسطه به موسي بن جعفر عليهالسلام ميرسيد و القابي از قبيل ذوالثمانين، ابوالثمانين، ذوالمجدين و علمالهدي بدو منسوب بود. پدرش حسين بن موسي علوي از علماي سرشناس شيعه و نقيب علويان و رييس ديوان مظالم و اميرالحاج شيعيان در دستگاه حكومت آلبويه بود و اين مشاغل به مرتضي نيز رسيد. مادرش فاطمه نيز از نوادگان امام سجاد عليهالسلام بود. مرتضي و رضي در كودكي نزد ابننباته سعدي (405-327ه.ق) شاعر لغت آموختند و فقه و اصول را نيز نزد مفيد فرا گرفتند. مرتضي شعر و ادب را نيز از ابوعبيدالله محمد مرزباني (384-297ه.ق) كاتب و لغوي آموخت و ابنبابويه (وفات: بعد از 378ه.ق) برادر شيخ صدوق و ابن جندي بغدادي (396-3063ه.ق) محدث نيز از اساتيد مرتضي بودهاند. مرتضي شاگردان تراز اول و بزرگي تربيت كرد كه شاخصترين آنها شيخ طوسي (460-385ه.ق) بود و بزرگان ديگري همچون سلار ديلمي (413-338ه.ق) فقيه، ابوالصلاح حلبي (447-374ه.ق) متكلم و فقيه، ابن براج (حدود 481-400ه.ق) فقيه و قاضي و ابوالفتح كراجكي (وفات: 449ه.ق) نيز از شاگردان وي بودند. آثار متنوع مرتضي در فقه و كلام و تفسير و غيره قرنها از منابع دست اول علوم اسلامي شيعيان بوده كه نامآورترين آنها شامل الانتصار، جمل العلم والعمل، الأمالي، المحكم و المتشابه و الذريعه إلي اصول الشريعه است. سرانجام مرتضي در هشتاد سالگي در 25 ربيعالاول سال 436 ه.ق از دنيا رفت و در محله كرخ بغداد (كاظمين) به خاك سپرده شد. برخي مورخان گفتهاند پس از مدتي پيكر او از كاظمين به كربلا منتقل شده و در جوار حرم اباعبدالله الحسين در مقبره جدشان ابراهيم مجاب دفن شده است. البته امروزه از مقبره كربلا اطلاعي در دست نيست، اما آرامگاهي در كاظمين به نام او وجود دارد.
2ـ جلسات درس شلوغ و همراه با شهريه
اما جالب است كه هر قدر درباره شيخ مفيد، جلسات مناظرهاش با مخالفان كه نشانه آزادانديشي وي بود و غلبه اكثري او بر آنها كه دال بر نبوغ و دانش وي بود، مشهور بوده و در تاريخ تشيع زبانزد است، كلاسهاي درس پرشور مرتضي نيز به همان ميزان مشهور و زبانزد بوده است. اصلا گويا مرتضي خانه بزرگش را به مدرسه تبديل كرده بود و در آن انواع علوم روز همچون فقه، كلام، تفسير، لغت، شعر، علم فلك، حساب و غيره تدريس ميشد. سيد مرتضي حتي به شاگردانش شهريه هم ميداد كه به تناسب حالشان از هشت دينار تا 12 دينار شامل ميشد. 12 دينار گويا به شيخ طوسي كه احتمالا جزو بهترين شاگردانش بوده، تعلق ميگرفت و اين كلاسهاي شلوغ و پررونقش از حضور كساني همچون ابوالعلاء معري (449-363ه.ق) شاعر نابينا و خاص عرب نيز بهره برده است و ابوالعلاء دربارهاش گفته كه «اگر او را ببيني، خواهي فهميد كه وجود همه مردم در مردي جمع و روزگار در يك ساعت متمركز گشته و جهان در يك خانه قرار گرفته است» (كتاب مفاخر اسلام، ترجمه علي دواني). در هر صورت، شهريه دادن مرتضي براي بسياري مزيد نعمت بود و گفته شده يك يهودي به قصد همين شهريه به نزد مرتضي رفت و كسب علم كرد و سرانجام به خاطر فضاي علمي مدرسه و فضيلت خُلقي و ميزان دانشوري مرتضي به اسلام گرويد.
تفاوت شيخ مفيد با سيد مرتضي
معهذا اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه سيد مرتضي نسبت به مفيد كه متكلمي به غايت آزادانديش و دانشور بود، يك قدم رو به جلو بود و از مناظره به تعليم و آموزش همگاني رسيد. شايد مناظره همواره به جهت تاكيد بر جهت يكطرفه تز و آنتيتز؛ يعني اسقاط خصم و نه سنتز، فضاي گفتوگو را مكدر ميساخت، آن هم در شهر بزرگي مثل بغداد كه از همه رنگ فرقه و باور در آن حضور داشتند و اين تصور كه «من فقط درست ميگويم و ميخواهم تو را قانع كنم»، ارتباطات فرهنگي را دشوارتر ميكرد و از اينرو است كه گفته شده اهل سنت و نيز مخالفان بعد از مرگ مفيد گفتند از دست او راحت شديم! زيرا شيخ مفيد بسيار صريح بود و كوتاه نميآمد و بهرغم آن همه عقلانيت و آزادانديشي، اما در يقين خود استوار بود و هر چند با تكثر عقايد مشكلي نداشت، اما با غلبه هر عقيده (اهل سنت) هم كنار نميآمد. در هر حال شيخ مفيد اولا قصد دفاع از آموزههاي تشيع به خصوص امامت را داشت و بلاشك به غايت آزادانديش بود. سيد مرتضي نيز به همين قصد تعليم ديده بود، اما برخلاف استادش كمي محافظهكار و اهل تقيه بود. لذا در سب خلفاي ثلاث احتياط ميكرد و در اعلان و آشكار چندان به لعن آنها راضي نميشد. اين تفاوت فرهنگي با توجه به اينكه هر دو متكلم ما اهل عقل بودند بعيد نبوده، زيرا اين مرام عقل است كه در آن رواداري به غايت وجود دارد و عقل از تصلب بيزار است هر چند كه در همه امور به دنبال وحدت و يقين و اطلاق است. لذا مرتضي بعد از مفيد راه عقل را هموارتر ميكرد تا فرصتهاي بيشتري براي جامعه و مردمانش پديد آورد. عقل چراغ است و راه است و چون پرورده شود، به انسان راههاي جديدتر نشان دهد و مرتضي راه مفيد را هموارتر ميكرد و اين دو در آن زمان از اساطين خرد و حكمت و دينداري بودند.
3ـ هر چه مخالف عقل باشد، باطل است!
مكتب عقلگراي بغداد رقيب جدي كوفه و قم بود كه اولي متمايل به بغداد ولي دومي به شدت حديثمحور و ضدعقل بود. مرتضي نيز به حساب استاد عقلگرايش مفيد به اين مكتب تعلق داشت. مرتضي گرايشهاي اعتزالي داشت و با بزرگان آنها همچون قاضي عبدالجبار محاجه داشت ولي در مباحث كليدي همچون امامت و بين المنزلتين با آنها مخالف بود. اولين تجليات عقلگرايانه مرتضي در تسامح او با خلفاي جور بود كه بر اين عقيده مبتني بود كه اگر همكاري با حاكم ستمگر و جائر در عصر غيبت و پذيرش مسووليت در چنين دستگاهي موجب فوايد عقلي و شرعي بسيار از جمله اجراي حدود الهي و رفع ظلم و اقامه عدل شود و از اين دريچه خدمتي به جامعه شيعه صورت بگيرد، جايز است. به همين دليل بود كه تقيه ميكرد و از در تساهل وارد ميشد. او در دستگاه خلافت و نيز حكومت آلبويه، چنانكه گفته شد، به مدت سي سال منصبدار بود و قطعا چنين رويكردي نيز از عقلگرايي بيش از حد او ناشي ميشد. شايد مرتضي توجه به شرايط و مناسبات اجتماعي و فرهنگي در عقايد را بيش از مفيد درك كرده بود و احتمالا تغييراتي نيز در مقولات و مناسبات شيعيان با جهان فرهنگي بغداد در حال رخ دادن بود كه باعث اين ميزان تسامح مرتضي ميشد؛ اينكه مناظره و اسقاط خصم چندان فايده ندارد و خدمات اجتماعي به شيعيان را افزايش نميدهد. چه اينكه شيعيان اقليت بودند و اين براي مرتضي قابل دركتر بود. در هر حال عقل مآلانديش او را به كارهايي دعوت ميكرد كه علاوه بر همآوايي با روح تكثر و تلون در جامعه، فضايي نيز براي چهرهنمايي بيشتر شيعيان در عصر غيبت فراهم ميكرد.
سيد مرتضي؛ پايهگذار مكتب كلامي متاخر شيعه
گفته شده مرتضي پايهگذار مكتب كلامي متاخر بود و او بود كه اول بار نظام منسجم و مفصلي از اعتقادات اماميه طراحي كرد كه بلاشك محصول زحماتي بود كه پيشتر مفيد كشيده بود و مرتضي با درايت و تعقل بيشتر آن را شكوفاتر ساخت. باز اين در مرام عقل است كه رو به رشد و تزايد است و امور را هر چه بيشتر پيش روند، معقولتر و منسجمتر ميسازد. به هر حال آنچه از مفيد و اسلاف خود كه در مسير و مشي ائمه بودند درو كرده بود، به شكل يك دستگاه منظم و منضبط درآورد و كلام شيعه را قوت بخشيد. از اينرو وي را مجدد دين در قرن چهارم ناميدند، حسب اين حديث كه خداوند در هر صد سال كسي را برميانگيزد تا دين را رونق بخشد و قرعه قرن چهارم به نام شريف مرتضي افتاده بود. مرتضي در باب خداشناسي، عقل و استدلال را واجب ميدانست، زيرا شناخت خدا را جزو بديهيات نميدانست و معتقد بود در اين باره نميتوان به دلايل سمعي همچون متون و روايات ديني استناد كرد و بايد استدلال عقلي آورد، زيرا حجيت آنها حاصل اعتقاد است و اعتقاد بر شناخت مبتني است و شناخت خود مستلزم استدلال است. همين تاكيد در عقايد و مباحث كلامي نيز وارد شده و طبق نظر مرتضي در اين حوزه هر چه خلاف عقل باشد، باطل است. در تفسير نيز به التبع مفيد بر اين باور بود كه اگر آيات نقلي با استدلال عقلي تعارض داشته باشند بايد جانب عقل را گرفت و آن آيات را تأويل كرد. او بر اين اساس بيشتر سراغ آياتي ميرفت كه محتواي اعتقادي دارند و هدف اصلياش تقويت بنيانهاي كلامي و اعتقادي شيعه بود. مرتضي عقيده داشت كه همه احاديث و روايات نقل شده لزوما صحيح نيستند و به همين دليل حجيت خبر واحد را همچون مفيد رد كرد. خبر واحد عبارت از روايتي است كه تعداد راويانش بسيار اندك است برخلاف خبر متواتر كه بسياري آن را نقل كردهاند، لذا انتساب خبر واحد به معصوم صحيح نيست و نبايد بدان اعتماد كرد. او كاركرد متون و روايات ديني را در كنار عقل قابل استفاده ميدانست و معتقد بود اموري همچون ثواب و عقاب فقط اعتبار نقلي دارند و با عقل قابل اثبات نيستند، اما مباحثي همچون امامت توأمان با عقل و نقل قابل اثبات هستند. اما تكيه بر عقل مزيد بر اين بود كه او روش اجتهاد در فقاهت را تقويت كرد و برخلاف اخباريان و محدثين معتقد بود كه بايد از عقل در استنباط احكام بهره برد و اگر برخي مسائل فقهي با استناد به عقل قابل فهم و اثبات باشد، ديگر مستندات نقلي نياز ندارد، چه اينكه خود عقل كفايت ميكند. ولي در فروع دين ميتوان مستندات نقلي به كار برد و مثلا امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يكي از فرعيات دين هرچند وجوب عقلي ندارد ولي واجب شرعي است.
4ـ كنكاش مرتضي با برخي مسائل كلامي
يكي از باورهاي كلامي مهم شيعه مساله «بداء» است كه مبتني بر مساله علم و اراده خداوند است و ناظر به آشكار شدن امري از طرف خداوند است كه نزد بنده پنهان بوده است. مثلا اگر كسي صله رحم كند خداوند عمر او را طولاني ميكند. اين مساله ممكن است توهم تجديد علم الهي را ايجاد كند يعني خداوند داراي رأي جديدي شده و مثلا در پي عمل بنده (صله رحم)، علم جديد در او حاصل شده و او را پاداش بخشيده است. متكلمان شيعه معمولا بداء در خداوند را تجديد رأي قلمداد نكرده و آن را مجازا به وي اطلاق كردهاند. سيد مرتضي همچون شيخ مفيد بداء را در مرتبه علم فعلي خداوند پذيرفته و آن را به صورت مجازي به خداوند نسبت داده است. بنابراين انتساب بداء به خداوند به معناي روشن شدن امر پنهان براي خدا نيست، بلكه تحول نظر است كه بر مخلوقات مترتب شده است. مساله بعدي حجيت خبر واحد است كه گفته شد مرتضي نيز مانند مفيد حجيت خبر واحد را انكار كرد و خبري را داراي حجيت دانست كه يا متواتر باشد يا محفوف به قرائن. قرائن نيز بايد با كتاب، عمل صحابه، عقل و اجماع و غيره مطابقت داشته باشد كه البته وجود اين قرائن به معني تاييد اصل روايت نخواهد بود، بلكه صرفا محتواي آن را تاييد خواهد كرد. بنابراين مرتضي معتقد است كه عمل در ابتدا بايد بر اساس اخبار متواتر يعني سنت قطعيه باشد و در صورت فقدان تواتر، اجماع و عقل و موارد مربوط ديگر شرط خواهد بود. آنچه مرتضي در باب خبر واحد و متواتر معتقد است مبتني بر سنتي است كه آن را اصالت قرائن ناميدهاند و از زمان شيخ مفيد تا زمان حلي رواج داشته است. البته بايد توجه داشت كه شيخ طوسي شاگرد مرتضي تلاش كرد دايره شمول اين قاعده را گسترش دهد و نقل خبر واحد از مراجع اماميه را نسبت به بطلان كليت آن تخصيص زد، به نحوي كه اگر راوي خبر واحد از اماميه باشد به قرائن ميتوان آن را پذيرفت. اين روش طوسي نسبت به سختگيري مفيد و مرتضي، صرفا موجب اين شد كه روايات بيشتري مورد بررسي قرار گرفته و پيش از سپرده شدن به تيغ عقل و اجماع، پذيرفته شوند.
جاي پرسش است كه آيا آن سختگيري عقلمحورانه مفيد و سيد مرتضي در امر احاديث و روايات خوب بود يا تسامحي كه شيخ طوسي نسبت به خبر واحد به خرج داد؟! اينكه دامنه پذيرش روايات گشادهتر شود يا محدوديتهاي سخت اعمال شود، قطعا در سرنوشت بعدي تشيع تاثيرگذار بوده است. البته اين را نيز بايد دقت كنيم كه شايد توسل به قرائن روايي براي اثبات يا تثبيت برخي امور مورد نياز جامعه، يعني احكام جديدِ نيازمند قرينه، لاجرم ضروري بوده و اين در زمان طوسي نسبت به قبل بيشتر احساس شده است. مساله بعدي كه مورد توجه مرتضي و عموم متكلمان اماميه بوده، اصل امامت و تعريف و تدقيق آن است كه به نظر نقطه انفصال بين او و مفيد ايجاد كرده است.
5ـ اختلاف مرتضي و مفيد بر سر تعريف امامت
شيخ مفيد در تعريف امامت تلاش كرده تا جامعيت ولايت و زعامت را با هم در نظر بگيرد، در حالي كه مرتضي روي مساله زعامت امام كمتر توقف كرده است. مفيد درباره حقيقت امامت بر اين اعتقاد است كه رياستي عام و فراگير است كه شامل همه امور ديني ميشود و امامان نيز افرادي هستند كه در اجراي احكام و جاري كردن حدود الهي و حفظ شريعت جانشين پيامبران گشتهاند. لذا در اين تعريف مرجعيت ديني و زعامت سياسي امام توأمان لحاظ شده است و امام قائم مقام پيامبر محسوب ميشود و در اين زعامت، اجراي حدود الهي و تأديب مردم نيز مضمر است. اين تعريفي است كه شيخ طوسي نيز تا اندازهاي بدان تداوم بخشيده است. اما مرتضي برخلاف اين دو، زعامت سياسي را شرط امامت ندانسته و تنها مرجعيت ديني لحاظ شده است. بر اين اساس، طبق نظر متكلمان امام داراي سه درجه است؛ ولايت تكويني، مرجعيت ديني و زعامت سياسي كه نگاه اماميه به اين مولفهها يكسان نبوده و به خصوص زعامت سياسي از اجزاي اصلي تعريف امامت نبوده است. از سوي ديگر، مرتضي در اثبات امامت به شيوه متكلمان به قاعده لطف استناد كرده، زيرا وجود امام معصوم از مصاديق لطف است، در حالي كه مفيد هرگز از آن استفاده نكرده است. مرتضي در كتاب الذخيره در اثبات قاعده لطف، لطف بر حكيم مطلق را واجب دانسته، زيرا عدم آن در حكيم نقض غرض است و نقض غرض در حكيم محال است، زيرا فعل قبيح محسوب ميشود. پس لطف بر حكيم مطلق واجب است. با اثبات اين مدعا بايد اثبات كرد كه معصوم از مصاديق لطف است. از آنجا كه برخي تكاليف بندگان منوط به شرايط و امكانات لازم است، لذا تحقق اين شرايط از سوي خدا ضروري است، چون در غير اين صورت منجر به تعطيل تكاليف الهي ميشود، زيرا هدف الهي كه انجام تكليف از سوي بندگان است محقق نشده و امر او باطل محسوب ميشود كه محال است. بنابراين با يك برهان خلف مبني بر واجب نبودن لطف بر حكيم مطلق، ميتوان نقيض نتيجه كه واجب بودن لطف بر حكيم مطلق است را نتيجه گرفت. ليكن مفيد به جاي استفاده از لطف، از جود و كرم بهره برده و ميگويد لطف از جهت جود و كرم الهي وجوب دارد نه اينكه اگر خدا لطف نداشته باشد پس ظالم است، زيرا لطف مقتضاي عدالت است و عدالت در برابر ظلم است. از طرفي، مفيد معتقد است كه انسان بر خدا حقي ندارد و اگر اسباب انجام تكاليف براي وي مهيا شده، به منزله نعمتي است كه خدا از جود خود به وي بخشيده و هيچ وجوبي در كار نبوده است. عليأيحال هر دو متكلم نتيجه ميگيرند كه امام معصوم مصداق لطف است، زيرا مسيري براي انجام تكاليف الهي از سوي بندگان است و لطف از سوي خدا دريغ نميشود. مرتضي با اين استناد اثبات ميكند كه رييس و رهبر جامعه نميتواند كسي غير از امام معصوم باشد. در نهايت، مرتضي تاكيد ميكند كه دين به حافظ نياز دارد و هدف از ارسال انبياء ميتواند شامل ضرورت وجود حافظ براي دين يعني امامان نيز باشد.
منابع:
- محمدصادق عليپور و حسن يوسفيان، «بررسي تطبيقي فلسفه امامت از منظر شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي»، فصلنامه علمي پژوهشي انديشه نوين ديني، سال 7، بهار 1390، ش 24.
- محمد جعفري، رسول، «مطالعه تطبيقي ديدگاه شيخ صدوق و شيخ مفيد و ديدگاه سيد مرتضي و شيخ طوسي درباره بداء»، شيعهپژوهي، دوره 3، شماره 12، پاييز 1396.
- حامد مصطفويفرد، سيد كاظم طباطباييپور، غلامرضا رييسيان، «چگونگي مواجهه شيخ طوسي با گفتمان مفيد و مرتضي در مساله حجيت خبر واحد»، فقه و اصول، سال 49، ش 4، زمستان 1396.
شريف مرتضي متكلم و فقيه شيعي كه عشق به دانايي و دينداري را از پدرش آموخته بود و با شريف رضي (406-359ه.ق)، برادران فضل بودند و در ساحت دانشوري و فرهيختگي قدم نهادند و راه علم و پرسش را در جهان اسلام سرسبز ساختند.
سيد مرتضي مرجع علمي و فقهي و كلامي شيعيان در آن دوران عسرت و فترت بود كه شكوفايي فكري و تمدني مسلمانان به دليل تعصبات عالمان و تعديات ناصبان داشت كمكم رنگ ميباخت.
پدرش حسين بن موسي علوي از علماي سرشناس شيعه و نقيب علويان و رييس ديوان مظالم و اميرالحاج شيعيان در دستگاه حكومت آلبويه بود و اين مشاغل به مرتضي نيز رسيد. مادرش فاطمه نيز از نوادگان امام سجاد عليهالسلام بود.
مرتضي شاگردان تراز اول و بزرگي تربيت كرد كه شاخصترين آنها شيخ طوسي (460-385ه.ق) بود و بزرگان ديگري همچون سلار ديلمي (413-338ه.ق) فقيه، ابوالصلاح حلبي (447-374ه.ق) متكلم و فقيه، ابن براج (حدود 481-400ه.ق) فقيه و قاضي و ابوالفتح كراجكي (وفات: 449ه.ق) نيز از شاگردان وي بودند.
هر قدر درباره شيخ مفيد، جلسات مناظرهاش با مخالفان كه نشانه آزادانديشي وي بود و غلبه اكثري او بر آنها كه دال بر نبوغ و دانش وي بود، مشهور بوده و در تاريخ تشيع زبانزد است، كلاسهاي درس پرشور مرتضي نيز به همان ميزان مشهور و زبانزد بوده است.
ابوالعلاء معري (449-363ه.ق) شاعر نابينا و خاص عرب دربارهاش گفته كه «اگر او را ببيني، خواهي فهميد كه وجود همه مردم در مردي جمع و روزگار در يك ساعت متمركز گشته و جهان در يك خانه قرار گرفته است».
سيد مرتضي نسبت به مفيد كه متكلمي به غايت آزادانديش و دانشور بود، يك قدم رو به جلو بود و از مناظره به تعليم و آموزش همگاني رسيد.
مرتضي پايهگذار مكتب كلامي متاخر بود و او بود كه اول بار نظام منسجم و مفصلي از اعتقادات اماميه طراحي كرد كه بلاشك محصول زحماتي بود كه پيشتر مفيد كشيده بود و مرتضي با درايت و تعقل بيشتر آن را شكوفاتر ساخت.
شيخ مفيد بسيار صريح بود و كوتاه نميآمد و بهرغم آن همه عقلانيت و آزادانديشي، اما در يقين خود استوار بود و هر چند با تكثر عقايد مشكلي نداشت، اما با غلبه هر عقيده (اهل سنت) هم كنار نميآمد. در هر حال شيخ مفيد اولا قصد دفاع از آموزههاي تشيع به خصوص امامت را داشت و بلاشك به غايت آزادانديش بود. سيد مرتضي نيز به همين قصد تعليم ديده بود، اما برخلاف استادش كمي محافظهكار و اهل تقيه بود. لذا در سب خلفاي ثلاث احتياط ميكرد و در اعلان و آشكار چندان به لعن آنها راضي نميشد. اين تفاوت فرهنگي با توجه به اينكه هر دو متكلم ما اهل عقل بودند بعيد نبوده، زيرا اين مرام عقل است كه در آن رواداري به غايت وجود دارد و عقل از تصلب بيزار است هر چند كه در همه امور به دنبال وحدت و يقين و اطلاق است.
مكتب عقلگراي بغداد رقيب جدي كوفه و قم بود كه اولي متمايل به بغداد ولي دومي به شدت حديثمحور و ضدعقل بود. مرتضي نيز به حساب استاد عقلگرايش مفيد به اين مكتب تعلق داشت. مرتضي گرايشهاي اعتزالي داشت و با بزرگان آنها همچون قاضي عبدالجبار محاجه داشت ولي در مباحث كليدي همچون امامت و بين المنزلتين با آنها مخالف بود.