سياست
آويزان فوتبال
عباس عبدي
ماجراي فوتبال با شكست تيم ملي در آخرين بازي تمام شد، ولي تجربه مهمي بود و نشان داد كه چگونه مسالهاي كه بايد به وحدت و همگرايي جامعه كمك كند، موجب نقار و تشديد شكافها شد. حتي عدهاي در درون شخص خودشان هم دچار تناقض شده بودند. يكي از دوستان گفت؛ طرفدار تيم ملي و پيروزي آن بودم، ولي از شكست هم ناراحت نشدم زيرا هنگامي كه تصور ميكردم پس از پيروزي با چه وضعي مواجهيم و چه بهرهبرداري از سوي ساختار قدرت صورت خواهد گرفت، نسبت به پيروزي ايران هم نگران بودم. واقعيت اين است كه از نظر بنده هر دو طرف ماجرا در اين جريان دچار خطا شدند. البته معترضين به علت اينكه فاقد رهبري رسمي هستند چندان كنترلي بر تاكتيكهاي خود ندارند. هزينه اين خطا را هم دادند، چون چنين موضعي عليه تيم ملي از سوي آنان، خيليها را دچار ترس و ابهام نسبت به آينده اعتراضات كرد، كساني كه اتفاقا نسبت به عملكرد ساختار سياسي نيز به شدت منتقدند و از ابتدا نسبت به اعتراضات خوشبين بودند. اگر از معترضين بگذريم، نقد اصلي به عملكرد رسمي است كه نقش مهمي در شكلگيري اين وضع داشت. چرا و چگونه؟ سياستهاي رسمي در اين مورد چنين تصوري را ايجاد ميكرد كه آنان به يك قمار بزرگ دست زدهاند و همه تخممرغهاي خود را در سبد نتيجه اين بازي گذاشتهاند و با كوشش براي مال خود كردن اين نتيجه ميخواهند در حد گسترده بهرهبرداري سياسي و تبليغي كنند. از ابتدا بردن بازيكنان به ديدار رييسجمهور اشتباه بود. البته در شرايط عادي چنين ديداري مشكلي نداشت و شايد در دفعات قبل هم بود، ولي برنامهريزان سياسي بايد توجه ميكردند كه اين ديدار در شرايط اعتراضي كشور ميتواند به منزله بهرهبرداري سياسي تلقي شود و ماجراي فوتبال را از يك اتفاق ملي به سوي يك رويداد سياسي آن هم در شرايط اعتراضي سوق دهد. اعلام حمايت دولت و حكومت از تيم فوتبال راههاي ديگري هم داشت كه ميتوانست به خوبي جايگزين اين ديدار شود. البته آتش تهيه عليه تيم ملي پيش از اين ديدار آغاز شده بود، ولي اين ديدار آن را شعلهور كرد و موجب تضعيف روحي تيم و اين به زيان معترضين و باخت ۲-۶ به انگلستان براي آنان گران تمام شد، به ويژه برخي خوشحاليهايي كه شاهد بوديم، موجب عصبانيت ديگران شد. اين وضعيت تا حدود زيادي ورق را برگرداند و فضاي عمومي به سود تيم ملي شد و پيروزي در برابر ولز زخم قبلي را تا حدي التيام بخشيد. اگر اشتباه اول دولت در نحوه برخورد با تيم ملي را ناديده بگيريم، اشتباه بعدي غيرقابل گذشت است. آنان به يكباره خود را روي موج جديد سوار كردند و چهار نعل به پيش تاختند و چنان پيش از بازي براي ديگران خط و نشان كشيدند كه برخي كساني هم كه دوست داشتند ايران پيروز شود، دچار شك و ترديد شدند كه نكند اين پيروزي تيم فوتبال نباشد، بله اين پيروزي حكومت است و اگر چنين است عطاي آن را به لقايش بايد بخشيد. برنامهريزي براي تعطيلي مدارس در چهارشنبه و احتمالا جشن و سرورهاي فراوان يا دادن هداياي گسترده در دستور كار قرار گرفت. خود را وارد يك بازي صفر و يك كردند. در حالي كه معلوم بود تيم امريكا به دلايل گوناگون برتر از ايران است و احتمال باخت ايران بيشتر است. حتي اگر احتمال برد ايران هم بيشتر بود، عقل سليم اجازه نميدهد كه سرنوشت سياست را به دم يك بازي فوتبال گره زد. مگر اينكه سياست رسمي به ورزش تقليل يافته باشد. فوتبالي كه اتفاقا تناسبي هم با ارزشها و فرهنگ رسمي ندارد. سياستمداران حكومتي بايد آيندهنگر باشند، نه اينكه فقط نوك بيني خود را ديده و عنان اختيار را به دست كودكان سياسي و ناآگاه بسپارند. سياستِ ريسك، عقلاني نيست. هميشه بايد ابتدا از باخت پرهيز كرد. بردن اولويت اول نيست. ضمن اينكه سياست رسمي در اين مورد، برد نداشت، چون اگر هم پيروز ميشديد و عدهاي را در داخل شكست سياسي ميداديد، شكست خودتان هم هست. اينها فرزندان اين كشور هستند، چه سودي از جناحي شدن يك برد فوتبالي براي حكومت و سياست رسمي متصور است، مگر اينكه به وحدت و انسجام ملي منجر شود. سياستگذار در بازي معترضين افتاد و از آنان هم جلو زد. هنگامي كه نيمه اول بازي تمام شد، گويي آب سردي روي آنان ريخته شد. اينكه تعدادي از مردم در خيابان از شكست ايران شادي كنند براي حكومت چه معنايي دارد؟ بله؛ ميتوانيد بگوييد اينها تعلق خاطري به ميهن ندارند. ولي مساله حل نشده است، زيرا جامعهاي درست كردهايد كه بخش قابل توجهي از جوانان و مردمش چنين حسي دارند. آيا اين را رد ميكنيد؟ رفتار رسمي در ماجراي اين مسابقه اين تصوير را به ذهن متبادر كرد كه تصميمگيران مستاصل و دنبال آويزان شدن به يك پيروزي ولو موقتي در ورزش هستند. بايد بلندمدت فكر كرد، با اقدامات كوتاهمدت و تاكتيكي به جايي نميرسيد.