اولگف ايگناتوف، كارشناس مسائل روسيه در گفتوگو با «اعتماد»:
همكاريهاي ايران و روسيه بعد از جنگ اوكراين متمركزتر و گستردهتر شده است
پهپادهاي ايراني تغييردهنده بازي نبودند
محمدحسين لطفالهي
دو هفته پيش از آغاز حمله سراسري روسيه به اوكراين، روزنامه اعتماد در گفتوگويي با اولگ ايگناتوف، تحليلگر مسائل روسيه در گروه بينالمللي بحران به بررسي دلايل رويارويي روسيه و غرب بر سر موضوع اوكراين پرداخت. 9 ماه پس از اين گفتوگو بار ديگر به سراغ اولگ ايگناتوف رفتهايم تا تحليل او از دلايل آغاز جنگ و آنچه در 9 ماه اتفاق افتاد را بشنويم. او معتقد است اين جنگ را تنها با تكيه بر آنچه در روابط روسيه با ناتو يا روسيه با ايالات متحده گذشت ميتوان توضيح داد. به گفته او بخشي از دلايل اين جنگ به آنچه ميان روسيه و غرب گذشت باز ميگردد اما اين جنگ به آنچه ميان روسيه غرب گذشت باز ميگردد تنها به اين دليل كه اوكراين خواست بخشي از جهان غرب باشد. اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد.
9 ماه پس از شروع جنگ اوكراين و با تحولاتي كه در اين مدت اتفاق افتاده، ميتوان درك بهتري از تحولاتي كه به اين جنگ منجر شد، داشت. به نظر شما اصليترين انگيزه ولاديمير پوتين براي صدور حمله نظامي به اوكراين چه بود؟
در مرحله اول بايد گفت ولاديمير پوتين واقعا فكر ميكند كشورهاي استقلاليافته از شوروي بخشي از «روسيه بزرگ» هستند. او معتقد است كه «روسيه بزرگ» هم با فروپاشي شوروي از هم فروپاشيد و حالا كشورهاي استقلاليافته از شوروي را به عنوان حوزه نفوذ روسيه تعريف ميكند.
دوما رييسجمهور روسيه اوكراين را مانند بلاروس يك كشور اسلاوي ميبيند و نميخواهد يك كشور اسلاو كه بخشي از شوروي را تشكيل ميداد، حالا بخشي از حوزه نفوذ غرب شامل اتحاديه اروپا و ناتو باشد. كل اين ايده كه اوكراين به ناتو و اتحاديه اروپا ميپيوندد و ديگر يك كشور تابع و فرمانپذير در برابر روسيه نخواهد بود براي پوتين كاملا غيرقابل پذيرش است.
سوما به نظر من تجربه شخصي او در تعامل با اوكراينيها و سياستمداران اوكرايني در اين ماجرا تاثيرگذار بود. اين تجربه از منظر روسيه و از منظر رييسجمهور روسيه يك تجربه كاملا منفي به حساب ميآيد. دليلش هم اين است كه پوتين بارها تلاش كرد روي انتخاباتهاي اوكراين تاثير بگذارد؛ او اين كار را در سال 2004 انجام داد و در سال 2013 و 2014 هم تلاش كرد كه بتواند نقش اصلي را در بحران اوكراين بازي كند. با اين حال در نهايت اين پوتين بود كه شكست خورد. پوتين كاملا روي اتفاقات و تحولات اوكراين متمركز بوده در حالي كه حتي روي بلاروس هم چنين تمركزي نداشته است. شايد چون الكساندر لوكاشنكو كنترل بلاروس را در اختيار دارد و او براي پوتين يك متحد محسوب ميشود.
مساله مهم ديگر اين است كه نوع ارتباط بين ملتهاي استقلاليافته از شوروي بسيار پيچيده است. اگر به رفتار و سياستهاي روسيه نگاه كنيد، آنها هميشه هويت ملتهاي ارمنستان يا آذربايجان را به رسميت شناختهاند. مردم روسيه و حتي مردم در زمان شوروي ميدانستند كه مردم آذربايجان يا ارمنستان متفاوت با مردم روسيه هستند؛ آنها زبان، هويت و تاريخ خود را داشتند. اما نگاهها در روسيه به بلاروس يا اوكراين اينگونه نيست. چرا كه فكر ميكنند مردم اين كشورها به زبان روسي صحبت ميكنند. به ويژه در مورد زبان مردم اوكراين اين درست است. از نگاه مردم روسيه آنها تفاوتي با روسها ندارند. بله بخشي از مردم اوكراين به زبان اوكرايني صحبت ميكنند اما به آنها «مردمي از غرب» ميگويند. منظور من غرب اوكراين است؛ اين منطقه بخشي از امپراتوري اتريش - مجارستان بوده است. از نگاه آنها تفاوتهاي زيادي ميان مردم مناطق غربي اوكراين و ساير مردم اوكراين وجود دارد و بيشتر اوكراينيها به زبان روسي صحبت ميكنند و روسي هستند. هدف من از بيان اين ريشه تاريخي اين بود كه بگويم چه در دوره روسيه و چه در زمان شوروي، مردم در روسيه هويت مستقل و متفاوت اوكراين و بلاروس را يا به رسميت نميشناختند يا به سختي به رسميت ميشناختند.
پوتين در دهه 1950 به دنيا آمده است. او شبيه به مردان دوره شوروي و مقامهاي دوره شوروي است و مانند بسياري از مقامهاي شوروي كه در روسيه به دنيا آمده بودند فكر ميكند اوكراينيها متفاوت نيستند و هويتي مستقل از هويت روسي ندارند. امروز روسهايي كه از جنگ حمايت ميكنند هم همين مساله را ميگويند كه مردم اوكراين هويتي ندارند كه مستقل از هويت روسي باشد.
اگر به مناطق اشغالشده نگاه كنيد خواهيد ديد كه روسها سياست تخريب هويت اوكرايني را دنبال ميكنند. آنها نظام آموزشي را تغيير دادند، كتابها را عوض كردند، درصدد حذف زبان اوكرايني برآمدند و اعلام كردند هر اوكرايني ميهنپرستي كه با اين جنگ مخالف است دشمن روسيه به حساب ميآيد.
پوتين واقعا بر اين باور است كه هويت اوكرايني يك هويت دروغين است و اين هويت توسط دشمنان روسيه ساخته شده. به باور او كشورهاي غربي اكنون از مليگرايي اوكرايني به عنوان ابزاري عليه روسيه استفاده ميكنند و به همين دليل معتقد است كه استقلال اوكراين، هويت اوكراين و مليگرايي اوكرايني تنها در چارچوب يك هويت ضد روسي ميتواند وجود داشته باشد. با چنين باوري، زماني كه پوتين ميبيند اوكراين در حال پيوستن به اتحاديه اروپا، ناتو و تبديل شدن به بخشي از جهان غرب است، چنين ميپندارد كه غرب در حال تصاحب چيزي است كه به روسيه تعلق دارد. به همين خاطر است كه ما شاهد اين جنگ هستيم.
البته شرايط جنگ اكنون با ماههاي اوليه تغيير كرده است. پوتين در ماههاي مارس و آوريل در دستيابي به هدف خود يعني تغيير نظام سياسي در اوكراين شكست خورد و اكنون جنگ بر سر قلمرو و زمين است. روسيه 4 منطقه از اوكراين را اشغال و به خاك خود الحاق كرده و مذاكرات صلحي در جريان نيست چرا كه دو طرف نميتوانند بپذيرند اين مناطق را به طرف مقابل تحويل دهند. اكنون همهچيز بر سر اين است كه چه چيزي را چه كسي كنترل كند.
بين كارشناسان اما اختلافات زيادي درباره اين موضوع وجود دارد. برخي «انگيزههاي امپرياليستي پوتين» را انگيزه اصلي جنگ معرفي ميكنند و برخي ديگر نظير جان مرشايمر ميگويد همهچيز به «سياست قدرت» مربوط است. نظر شما چيست؟
اگر به تحولات پيش از شروع جنگ در فوريه 2022 نگاه كنيد به ياد ميآوريد كه ايالات متحده حجم زيادي از دادههاي اطلاعاتي مربوط به نيات روسيه در قبال اوكراين را منتشر كرده بود. روسيه در آن زمان خواستار تضمينهاي امنيتي بود و آنها دو پيمان در راستاي دريافت تضمين امنيتي به ناتو و ايالات متحده پيشنهاد دادند. من فكر ميكنم آنها از اين ايده و از خواستهشان براي اخذ تضمينهاي امنيتي براي تشريح يا به عنوان پوششي براي اهدافشان در اوكراين استفاده كردند. واقعيت اين است كه در روابط بين روسيه و امريكا و در روابط بين روسيه و ناتو مسائل امنيتي جايگاه مهمي دارد؛ مسائل كنترل تسليحات، مسائل استراتژيك و مسائل ديگر در اين حوزه بسيار مهم هستند اما شما نميتوانيد اين جنگ را تنها با تكيه بر آنچه در روابط روسيه با ناتو يا روسيه با ايالات متحده گذشت توضيح دهيد. بخشي از دلايل اين جنگ به آنچه ميان روسيه و غرب گذشت باز ميگردد اما اين جنگ به آنچه ميان روسيه غرب گذشت بازميگردد تنها به اين دليل كه اوكراين خواست بخشي از جهان غرب باشد؛ نه به اين دليل كه ايالات متحده خواست اوكراين را از روسيه بگيرد. پس اگر بخواهم يك نتيجهگيري از آنچه گفتم داشته باشم، بايد بگويم «سياست قدرت» مهم است اما اين فقط بخشي از ماجرا است و دليل اصلي نيست. به نظر من بخش اصلي ماجرا به رابطه بين اوكراين و روسيه از جمله جنبههاي تاريخي اين رابطه در قبل و بعد از فروپاشي شوروي بازميگردد. روابط تاريخي اوكراين و روسيه، فروپاشي شوروي و تجربه شخصي پوتين در رابطه با اوكراين از نگاه من عوامل اصلي هستند.
به عقيده من گاهي از «سياست قدرت» براي توجيه جنگهاي تهاجمي استفاده ميشود. اين جنگ يك جنگ تهاجمي است و هيچ توجيهي به جز تمايلات روسيه براي آن وجود ندارد. شما نميتوانيد رفتارهاي روسيه را با «سياست قدرت» توجيه كنيد و منطقي جلوه دهيد. توجيه و عقلاني نشان دادن اين جنگ تنها با «سياست قدرت» به نفع روسيه است و اين همان سياست تبليغاتي است كه روسيه دنبال ميكند. دستگاههاي پروپاگانداي روسي همين مسائل را تكرار ميكنند و ميگويند روسيه اين جنگ را آغاز كرد چرا كه كشورهاي غربي نميخواستند امنيت روسيه را تضمين كنند. اين منطقي نيست؛ اين يك گفتوگو درباره امنيت نيست بلكه توجيه و بهانهاي است كه به عنوان پوششي براي جنگ عليه ملتي مستقل يا هويت ملتي مستقل استفاده ميشود. اكنون نيز جنگ بر سر قلمرو است.
تا اينجاي كار روسيه تا چه اندازه به اهداف خود دست يافته و آيا ميتوان اين كشور را پيروز جنگ دانست؟
روسيه در حال برنده شدن در اين جنگ نيست. آنها يك برنامه اوليه داشتند كه تغيير نظام سياسي در اوكراين بود و اين برنامه در ماههاي آوريل و مارس شكست خورد. آنها به سراغ يك برنامه دومي رفتند كه عبارت بود از تسخير كامل دو ايالت اوكراين يعني دونتسك و لوهانسك اين طرح هم با شكست مواجه شد. آنها در تصرف نيمي از دونتسك ناكام ماندند و در لوهانسك نيز اوكراين ضدحملههايي داشته كه موفق بوده و توانسته بخشهايي از خاك خود را پس بگيرد. پس از اين بود كه روسيه تصميم گرفت الحاق 4 منطقه را كه هنوز كل آن را در اختيار نداشت به خاك خود اعلام كند. شما ميدانيد الان كل منطقه زاپروژيا در اختيار روسيه نيست و روسيه فقط بخشهايي از آن را در اختيار دارد. در مورد لوهانسك و دونتسك و خرسون نيز همين طور است. آنها حتي مجبور شدند از شهر خرسون عقب بنشينند و امكان عقبنشيني آنها از ديگر مناطق هم وجود دارد. ميخواهم بگويم طرح الحاق شكست خورد چرا كه اساس طرح الحاق بر پايه تثبيت حاكميت روسيه بر مناطق اشغالشده استوار بود اما اين اتفاق نيفتاد. هدف روسيه اين بود كه با الحاق اين مناطق كاري كند كه اوكراين هزينه و تبعات ناشي از حمله به اين مناطق را به اندازهاي زياد و گسترده ببيند كه از حمله به آنها خودداري كند و بايد تاكيد كرد به هدف خود نرسيدند. حالا هدف روسيه تحت كنترل نگه داشتن مناطقي است كه اكنون در اختيار دارند. نقلوانتقالات سربازان و ساخت استحكامات دفاعي در همين راستا صورت ميگيرد. نتيجه اين اقدامات بعدها معلوم ميشود زيرا ما زمستان را در پيش داريم. البته زمستان به معناي توقف كامل جنگ نيست اما روند اتفاقات ميداني را كند ميكند.
من در حال حاضر و با شواهد موجود امكان اين را كه نيروهاي نظامي روسيه بتوانند بخشهاي جديدي از خاك اوكراين را تصرف كنند، نميبينم. آنها همچنان به عملياتهاي تهاجمي در دونباس ادامه ميدهند و پيشرفتهاي كوچكي داشتهاند اما در مقايسه با پيشروي اوكراين اين پيشرفتهاي روسيه كوچك هستند. اين يك مشكل براي روسيه است؛ نظاميان روسيه براي تثبيت مناطق تحت كنترل استفاده ميشوند و آنها نيروي كافي براي تهاجم موثر ندارند.
اگر اين جنگ ادامه يابد امكان موج جديدي از بسيج عمومي از سوي دولت روسيه وجود دارد. نيروهاي مستقر در خاك اوكراين بايد مرتبا تعويض شوند و اين يعني شما به نيروهاي ذخيره بيشتري نياز داريد. از طرف ديگر زماني كه يك كشور در جنگ وضعيت تهاجمي داشته باشد به نيروي انساني بيشتري نسبت به طرف مقابل نياز دارد.
صحبتهايي كه از سوي روسها در خصوص مذاكره مطرح ميشود را چطور تعبير ميكنيد؟ آيا راهحلي مناسب براي پايان دادن به جنگ در شرايط فعلي وجود دارد؟
بله صحبتهاي زيادي هم در مورد مذاكره شنيده ميشود. تمايل آنها به مذاكره مربوط به تمايل آنها به حفظ مناطق اشغالشده است. يعني آنها مذاكره و آتشبسي را ميخواهند كه باقي ماندن مناطق اشغالشده از سوي روسيه توسط اوكراين پذيرفته شود.
در پاسخ به سوال دوم شما، در حال حاضر اين راهحل وجود ندارد. ممكن است در آينده راهي وجود داشته باشد اما پايان جنگ در اين مرحله بعيد به نظر ميرسد. دليلم هم اين است كه اوكراينيها اميد دارند و فكر ميكنند ميتوانند بخشهاي بيشتري از خاك خود را آزاد كنند و روسها نيز نميخواهند مناطقي را كه اكنون در كنترل دارند از دست دهند.
البته در آينده سناريوهاي متفاوتي ممكن است رخ دهد. اگر براي مثال نظاميان اوكرايني در فصل زمستان عملياتهاي تهاجميشان تا حدود زيادي متوقف شود و اين توقف در فصل بهار نيز ادامه داشته باشد، اين امكان وجود دارد كه نوعي آتشبس بين طرفين ايجاد شود. اين اتفاق زماني خواهد افتاد كه هر دو طرف بفهمند ديگر امكان پيشروي بيشتر يا منابع كافي براي انجام يك عمليات تهاجمي بزرگ جديد ندارند. در اين شرايط يكي از سناريوهايي كه در ميان كارشناسان داخل روسيه بسيار پرطرفدار است وقوع سناريوي پايان جنگ كره است. يعني هر دو طرف به نقطهاي برسند كه ديگر منابع و تجهيزات كافي براي تصرف مناطق جديد نداشته باشند و همزمان اينقدر منابع و تجهيزات داشته باشند كه بتوانند از مناطق فعلي تحت اختيار خود دفاع كنند. در چنين شرايطي آتشبس برقرار ميشود اما جنگ پايان نمييابد.
مذاكرات صلح اما زماني آغاز خواهد شد كه يك طرف خود را در آستانه شكست ببينند. مثلا اگر روسيه مليتوپول و ماريوپول را از دست دهد تمايل بيشتري به مذاكره پيدا ميكند. يا مثلا اگر روسيه بتواند حملات موفقي را در دونباس، خاركيف يا كييف داشته باشد شرايط براي اوكراين تغيير ميكند.
مساله حمايتهاي غرب هم يك فاكتور اساسي است. بدون كمكهاي نظامي و مالي غرب، اوكراين نميتوانست مقاومت كند.
اگر جنگ براي مدتي طولاني ادامه داشته باشد آيا فكر ميكنيد موضع كشورهاي غربي در قبال جنگ اوكراين بدون تغيير باقي خواهد ماند؟
تا امروز كه مواضع آنها تغييري نكرده است. اگر شما به مواضع سياستمداران غربي نگاه كنيد، ميبينيد كه نظرشان تغيير نكرده است. آنها ميگويند به اوكراين كمك ميكنند تا استقلالش را حفظ كند، آنها ميگويند اين يك جنگ مرگ و زندگي براي اوكراين است و وعده دادهاند كه تا هر زمان اوكراين به جنگ ادامه دهد، حمايتهاي غرب نيز ادامه خواهد داشت. غربيها تعيين شرايط و زمان مذاكره را به اوكراين واگذار كردهاند. اين يعني اگر اوكراين تصميم به پايان جنگ بگيرد هم غرب حمايت خواهد كرد. آنها همچنين به ارسال تجهيزات نظامي و كمكهاي مالي به اوكراين ادامه ميدهند چرا كه نميخواهند يك درگيري مستقيم و رودررو با روسيه داشته باشند.
تهديدهاي هستهاي روسيه را چطور ميبينيد؟
فكر ميكنم همه ميدانند كه تسليحات هستهاي آخرين و آخرين گزينه است. روسيه تنها ميتواند زماني از تسليحات هستهاي استفاده كند كه تهديدي عليه ماهيت روسيه يا دولت روسيه وجود داشته باشد. در يك موقعيت حياتي كه پوتين در گوشهاي گير افتاده باشد چنين ريسكي وجود دارد. به نظر من همه ميدانند تسليحات هستهاي آخرين گزينه است و از زماني كه از آنها استفاده شود همهچيز تغيير خواهد كرد. روسيه نميتواند واكنش كشورهاي غربي به چنين اتفاقي را پيشبيني كند. اگر روسيه ميتوانست از اين تسليحات استفاده كند و ميتوانست واكنش غرب به اين كار را پيشبيني كند سناريوي متفاوتي وجود ميداشت اما ايالات متحده سيگنالهاي متفاوتي را ارسال كرده و من فكر ميكنم همچنان جنگ به صورت متعارف ادامه داشته باشد.
به هر دليلي، درست يا غلط ما شاهد آن هستيم كه كشورهاي غربي نام ايران را در كنار نام روسيه در جنگ اوكراين مطرح ميكنند. به نظر شما چرا اين اتفاق ميافتد؟
اين مساله خيلي پيچيده است. اما خب دليل اصلي به مساله پهپادها و كمكهاي نظامي برميگردد كه خودتان ميدانيد و يك مساله بسيار مهم و بزرگ براي كشورهاي غربي است. هر دو طرف يعني ايران و روسيه در ابتدا داستان پهپادها را تكذيب كردند اما آن طور كه من متوجه شدهام بعد از مدتي وزارت خارجه ايران ارسال پهپادها به روسيه را تاييد كرده اما گفته اين مساله به زماني پيش از آغاز جنگ در اوكراين بازميگردد. جالب اين است كه روسيه هنوز در مواضع رسمي خود همين مساله را كه از ايران پهپاد گرفته تاييد نميكند. اين ادعا يك شوخي ساده يا يك جوك نيست؛ كارشناسان نظامي در روسيه ميگويند اين پهپادها كه از آنها حرف زده ميشود ايراني است. دليل اصلي آنها هم اين است كه روسيه چنين پهپادهايي در گذشته نداشت و اين پهپادها اصالتي ايراني دارند. به نظر من تنها دليل ايران براي كمك به روسيه اين است كه بخشي از نخبگان سياسي در ايران نگاهي ضد امريكايي دارند و اين جنگ را فرصتي براي ضربه زدن به ايالات متحده ميبينند. آنها اين روايت روسيه را پذيرفتهاند كه جنگ اخير جنگ عليه اوكراين نيست بلكه جنگ عليه غرب است.
البته ممكن است اين هم در ذهن آنها بوده باشد كه ايران پس از برداشته شدن تحريمهاي تسليحاتي سازمان ملل متحد بخواهد منافع خود را در صدور تسليحات جستوجو كند و ايران هميشه ميخواست كه يكي از بازيگران بازار تسليحات جهان باشد.
بگذاريد يك نكتهاي را بگويم. پهپادهاي ايراني در جنگ اوكراين نقش داشتند و ما ديديم كه اوكراينيها چه نظاميان و چه غيرنظاميان از مواجهه با آنها رنج ميبرند. اما اين پهپادها يك تغييردهنده بازي نبودند. البته اين مساله پهپادها نشان داد كه روسيه مشكلات بسيار زيادي در زمينه تامين اسلحه و تجهيزات مورد نياز خود در ميدان جنگ دارد. آنها به دليل تحريمها با مشكلات تكنولوژيك مواجهند و تسليحاتي ندارند كه بتواند ميدان جنگ را تغيير دهد.
البته ايران هم مشمول تحريمهاست و مشكلات زيادي در اين عرصه دارد اما تجربه سالها قرار داشتن تحت تحريم به آنها آموخته است كه چگونه با محدوديتها كنار بيايد. من هم چنين فكر ميكنم روسيه ميخواهد از تجربه ايران در اين زمينه استفاده كند.
بايد گفت بعد از جنگ همكاريهاي ايران و روسيه متمركزتر و گستردهتر شده است.
بخشي از دلايل اين جنگ به آنچه ميان روسيه و غرب گذشت باز ميگردد اما اين جنگ به آنچه ميان روسيه غرب گذشت بازميگردد تنها به اين دليل كه اوكراين خواست بخشي از جهان غرب باشد؛ نه به اين دليل كه ايالات متحده خواست اوكراين را از روسيه بگيرد. پس اگر بخواهم يك نتيجهگيري از آنچه گفتم داشته باشم، بايد بگويم «سياست قدرت» مهم است اما اين فقط بخشي از ماجرا است و دليل اصلي نيست
روسيه در حال برنده شدن در اين جنگ نيست. آنها يك برنامه اوليه داشتند كه تغيير نظام سياسي در اوكراين بود و اين برنامه در ماههاي آوريل و مارس شكست خورد. آنها به سراغ يك برنامه دومي رفتند كه عبارت بود از تسخير كامل دو ايالت اوكراين يعني دونتسك و لوهانسك اين طرح هم با شكست مواجه شد
طرح الحاق شكست خورد چرا كه اساس طرح الحاق بر پايه تثبيت حاكميت روسيه بر مناطق اشغالشده استوار بود اما اين اتفاق نيفتاد. هدف روسيه اين بود كه با الحاق اين مناطق كاري كند كه اوكراين هزينه و تبعات ناشي از حمله به اين مناطق را به اندازهاي زياد و گسترده ببيند كه از حمله به آنها خودداري كند و بايد تاكيد كرد به هدف خود نرسيدند
پهپادهاي ايراني در جنگ اوكراين نقش داشتند و ما ديديم كه اوكراينيها چه نظاميان و چه غيرنظاميان از مواجهه با آنها رنج ميبرند. اما اين پهپادها يك تغييردهنده بازي نبودند. البته اين مساله پهپادها نشان داد كه روسيه مشكلات بسيار زيادي در زمينه تامين اسلحه و تجهيزات مورد نياز خود در ميدان جنگ دارد. آنها به دليل تحريمها با مشكلات تكنولوژيك مواجهند و تسليحاتي ندارند كه بتواند ميدان جنگ را تغيير دهد