• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5367 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۳ آذر

بيراهه‌اي براي رسيدن به عشق روزگار جواني

پسر جوان مي‌گويد براي اينكه دختر مورد علاقه‌اش را از دست ندهد مالخري مي‌كرده تا بتواند هزينه ازدواج را فراهم كند. سروش را به جرم مالخري بازداشت كرده‌اند. او متهم است چند فرش قيمتي را خريده كه سرقتي بوده است. سروش براي اعتمادآنلاين از زندگي‌اش مي‌گويد.
  چرا مالخري مي‌كردي؟
من نمي‌دانستم فرش‌ها سرقتي است.
  فرش نفيس كه شناسنامه داشته باشد كم است و هر كسي آن را نمي‌خرد اما تو خريدي آن‌هم به قيمت بسيار پايين. چرا اين كار را كردي؟
من هم دردسرهاي خودم را دارم بايد پول جور مي‌كردم.
  پول را براي چه مي‌خواستي؟
براي اينكه مي‌خواستم ازدواج كنم و به هر دري مي‌زدم از راه درست نمي‌شد.
  خيلي از جوانان هستند كه هزينه ازدواج ندارند، آيا دزدي مي‌كنند؟
من چنين توصيه‌اي نمي‌كنم ولي خودم نمي‌توانستم كار ديگري بكنم. گلناز داشت از دستم مي‌رفت، پدرش مي‌خواست او را شوهر بدهد.
  حالا كه زنداني شده‌اي آيا پدر گلناز حاضر است دخترش را به تو بدهد؟
[سكوت]
  خانواده‌ات خبر دارند؟
پدرم فوت كرده و دو برادرم هم براي خودشان زندگي مي‌كنند. به مادرم گفتم مدتي مسافرت هستم.
  در پرونده‌ات آمده سابقه‌دار هستي. پس موضوع مالخري خيلي هم به خاطر عشق و عاشقي نبوده است.
من كاري نكردم، آن پرونده‌ها به خاطر اعتراف چند سارق بود كه مي‌خواستند از من انتقام بگيرند.
  چرا بايد از تو انتقام بگيرند و پرونده درست كنند، ضمن اينكه محكوميت كه بدون مدرك نمي‌شود.
رقابت عشقي بود. مي‌خواستند من را از چشم بيندازند برايم پرونده درست كردند.
  حالا مي‌خواهي چه كني؟
بايد منتظر راي دادگاه باشم، اما به خاطر عشقم توبه كردم. كاش دادگاه حرفم را باور كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون