ديپلماسي ميراث فرهنگي و ثبت ميراثهاي مشترك
رضا دبيرينژاد
ماجراي ثبت ورزش باستاني توسط آذربايجان در اجلاس امسال (هفدهمين اجلاس ميراث ناملموس يونسكو) موضوعي را عيان كرد كه بيسابقه نبود و آن هم بحث ميراثهايمشترك و نوع تعامل در مواجهه با صاحبان مشترك اين ميراثها است كه ميتواند به جاي ارتباط فرهنگي و همزباني به تقابل و جدا كردن فرهنگها بينجامد؛ آنچنان كه خود اين موضوع مبنايي براي مرزبنديها شود. در اين موضوع يعني ثبت ميراثهاي مشترك قبلا نيز در موضوع ثبت چوگان با چنين تقابلي از سوي آذربايجان مواجه بودهايم كه حاصل هويتطلبيهاي جديد در منطقه و رودررو قرار دادن فرهنگها براي رسيدن به هويت جديد است بدون اينكه گذشته فرهنگي و تجربهزيسته مشترك را درنظر بگيرند و براي همين هم در هر دو پرونده شاهد بودهايم كه آذربايجان پيوستن به پرونده مشترك را نپذيرفته تا همان موضوع را به گونهاي ملي ثبت كند. اگرچه خود اين موضوع نشاندهنده چالش در قوانين مرتبط با ثبت و مماشاتهاي يونسكو براي رسيدن به يك وفاق فرهنگي است اما از سوي ديگر اين پرسش را مطرح ميكند كه موضعگيري و سياستگذاري ملي ما در مقابل چنين اتفاقاتي چگونه ميتواند باشد. خود اين دو اتفاق يك تذكر جدي است كه نشان ميدهد كه باز هم ميتواند تكرار شود و حتي از سوي كشورهاي ديگر هم ميتواند صورت گيرد اما مهمتر اين است كه بپذيريم نميتوان فرهنگ را مالكانه مطلق و مرزبندي شده ديد و از سوي ديگر هم بايد درنظر گرفت كه اين ثبتها چه انتفاعي را در برنامهريزي فرهنگي ميتواند براي ما به همراه داشته باشد؟ آيا صرف ثبت همه نتيجه را براي ما حاصل كرده است؟ آيا تنها افتخار كردن به داشتن ميراثها كافي است يا اينكه قرار است در زيست فرهنگي امروز به كار ببريم و يكي از زمينهها، كاربرد دادههاي فرهنگي در خارج از مرزها بهرهبرداري در ديپلماسي فرهنگي است كه در اينجا ميتوان از آن با عنوان ديپلماسي ميراث فرهنگي ياد كرد. ديپلماسي ميراث فرهنگي هم بايد به حفظ ميراثها در نظام هويتي بينجامد و هم مبناي تقويت روابط فرهنگي باشد. با اين حساب بايد مناسبات مليمان را در كنوانسيونهاي بينالمللي مرتبط به گونهاي تعريف كنيم كه به هر دو نتيجه بينجامد. براساس تجربههاي افتراقآميز بايد در طرح پروندههاي ثبت هم مبنا رابر موضوعات مشترك گذاشت و هم بايد پروندهها را طوري مطرح كرد كه جامع و بسيط باشند كه به يك فراگيري فرهنگي دست يابند و همه مرزهاي فرهنگي مشترك را شامل شوند و دچار تقابلهاي بعدي با دست گذاشتن بر تمايزهاي فرهنگي در هر كدام از ملتهاي صاحب فرهنگ شود. از سوي ديگر براي دستيابي به گفتوگوي فرهنگي و هم تثبيت بيشتر ميراثها بايد به گسترش پروندههاي مشترك انديشيد، چراكه در چنين مواردي با همراهيطلبي دولتها ميتواند يك پرونده توسعه يابد و پرونده ديگر را به سايه ببرد و از اعتبار آن بكاهد. يادمان باشد كه در هر دو پرونده طرح شده مدعيان ديگري وجود دارند كه ميتوانند زمينه چالش در موضوع باشند اما در تجربههاي موفقي مانند پرونده ثبتي نوروز يا تجربههاي مشترك امسال يعني ثبت شب يلدا (چله) بهطور مشترك با افغانستان يا پرورش كرم ابريشم بهطور مشترك با آذربايجان، تركيه، افغانستان، تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان به نوعي ريشههاي فرهنگي موضوع و ارتباطات فرهنگي به تثبيت رسيده است و پرونده بزرگتري شكل گرفته است كه مدعيان بعدي بايد به آن بپيوندند. اينگونه است كه بايد در اين زمينه به همراهيهاي بيشتر توجه كرد و حتي پروندههاي پيشين را با همراهيهاي جديد تثبيت كرد. در نظر داشته باشيم كه فرهنگها در حيطه مرزهاي سياسي امروز قرار نميگيرند و نبايد اين مرزها بستر چالشهاي ميراثي شوند، از اين رو رسيدن به يك ديپلماسي توسعهگرا در تبادلات اين حوزه الزامي است.