نگرشي به ژانر «فيلم ورزشي» با مرور اجمالي چند اثر سينمايي
يك انتخاب دشوار
شاهين شجري كهن
الان كه فاصله بيشتري از جشنواره فيلم فجر گرفتهايم، فيلم «بيرو» به كارگرداني مرتضي عباسميرزايي را راحتتر ميتوان تحليل كرد. به هر حال «بيرو» فيلم موفقي نبوده و در شرايط خاصي هم اكران شده اما نقد مهمي به اين فيلم وارد است؛ اينكه اين فيلم قاعدهها و فرمولهاي روايتگري را كه در حوزه فوتبال بايد رعايت شود به هيچ عنوان رعايت نكرده و بيشتر به دنبال شبيهسازي موقعيتهايي بوده كه خيلي از آنها براي عموم مردم آشنا هستند. با اين حال به نظرم «بيرو» يك امتياز مثبت دارد و آن اين است: فيلمي درباره قهرمان زنده در سينماي ايران ساخته شده است. معمولا فيلمهايي كه بيوگرافيك هستند، مثل «چمران» و «تختي» و سريالي نظير «روزگار قريب» عموما به چهرههاي تاريخي يا قهرمانان درگذشته ميپردازند. در سينماي ايران كمتر فيلمي داريم كه درباره يك قهرمان در اوج فعاليت ورزشياش باشد. از اين جهت «بيرو» انتخاب خوبي در ايدهپردازي است و با توجه به اينكه در چنين مواردي معمولا بحثهاي رنگي و طرفداريهاي فيلمهاي داخلي بسيار غلبه ميكند، گزينش چنين موضوعي جسارت سازندگانش را نشان ميدهد. به عنوان مثال در فيلمي كه درباره مرحوم ناصر حجازي ساخته شد، ديديم كه تنها طرفداران آبي ستايشش كردند.
نكته ديگر اينكه بيرانوند به عنوان چهرهاي كه فوتبال ملياش به سابقه باشگاهياش ميچربد به عنوان موضوع قصه در اين فيلم انتخاب شده و اين، هوشمندانه است. ضمنا زندگي دراماتيكي هم داشته؛ با اين حال متاسفانه فيلم «بيرو» كيفيت لازم را ندارد و در حد يك تجربه نيمهتمام باقي ميماند. بهطور كل فيلم ساختن درباره ورزشهاي جمعي، بسيار كار سختي است؛ به دليل اينكه ورزشهاي جمعي مثل فوتبال، ذاتا دراماتيك هستند و ساختار و داستانهاي خودشان را دارند. شبيهسازي يا رسيدن به نقطه اوج داستاني از فراز و فرود اين نوع بازيهاي جمعي كار دشواري است. درحالي كه وقتي درباره بوكس يا يك ورزش انفرادي ديگر فيلم ساخته ميشود، قهرمان و ضد قهرمان به سرعت تعريف ميشوند و يك نبرد دونفره شكل ميگيرد. مخاطب با پروتاگونيست همراه ميشود و منتظر پيروزي نهايي و شكست بدمن ميماند. در اين زمينه مجموعه فيلمهاي «راكي بالبوآ» و «كريد» با تمام فراز و نشيبهايي كه در كيفيت دارند، نمونههاي قابل اشارهاي هستند.
در سالهاي اخير، قدرت سينما در روايتگري و افزايش توان تكنيكي در شبيهسازي صحنهها، صحنهپردازي و استفاده از امكانها و قابليتهاي دوربين، تدوين و تبحر فيلمنامهنويسها در پيدا كردن روند دراماتيك همراهكننده باعث شده فيلمهاي فوتبالي خوبي ساخته شود. زماني فقط ميگفتند «فرار به سوي پيروزي» به كارگرداني جان هيوستن كه از روي فيلم مجارستاني «دو نيمه در جهنم» بازسازي شده نمونه خوبي است و معروف بود كه فيلمهاي فوتبالي يا فيلمهاي كوچكي ميشوند يا ناموفق خواهند بود؛ اما چنين تصوراتي در سالهاي گذشته مطرح نميشود. به عنوان مثال در سينماي هنگكنگ يكي از پرفروشترين فيلمها كمدي اكشن ورزشي به نام «فوتبال شائولين» بوده و اين نشان ميداد كه سير تكاملي در اين حوزه طي شده است يا مثلا سالهاي گذشته تلويزيون ايران «يونايتد نفرين شده» را پخش كرد كه فيلم مهمي درباره اين موضوع است يا فيلم «در جستوجوي اريك» كن لوچ، فيلم قابلاشارهاي است كه خط فلسفي جدي دارد. درباره هوليگانيسم و رفتار تماشاگران افراطي «فوتبال فكتوري» را داريم و همچنين تعداد زيادي فيلمهاي موفق ديگر كه شخصيتهايش روند بلوغ صفر تا صد را طي ميكنند؛ مثل بچهفقير پابرهنهاي كه به جايگاه غيرقابل تصوري ميرسد. «سهگانه گل» كه ماجراي يك پسر فقير مكزيكي است كه از اوج فقر و فلاكت و خشونت خودش را نجات ميدهد و به نقطه روشن و به فوتبال حرفهاي و رئالمادريد ميرسد.
فيلمهايي هم داريم نظير «مثل بكهام شوت كن» يا فيلمي درباره آلن فوكما زن 19 ساله كه براي اولينبار در تيم مردان بازي كرد و كسي نميدانست. نمونههايي مثل «يونايتد نفرين شده» كه درباره زندگي «برايان كلاف» است كه در ناتينگهام فارست موفقيتهاي زياد داشت و تئوريسين فوتبال بود. در مقام سرمربي ليدز روشهاي جديدي را در فوتبال به كار برد ولي درنهايت داستان زندگي او به تراژدي ختم ميشود و فيلم بيشتر از آنكه به مقوله برد و باخت بپردازد، به جنبههاي انساني متمركز است و اين از امتيازات فيلم است. در ميان فيلمهاي فوتبالي، فيلم مشهور «مارادونا به روايت كوستوريتسا» را داريم كه فيلم جديدي است. امير كوستوريتسا از عاشقان و شيفتگان مارادونا همه انرژي خود را ميگذارد تا سويه جذاب و دست نخورده زندگي مارادونا را روايت كند كه درباره او فيلمهاي متعدد ساخته شده. از مستند آصف كاپاديا تا فيلم ايتاليايي پائولو سورنتينو با عنوان «دست خدا» كه درباره جادوي مارادوناست و تاثيري كه روي فرهنگ و شخصيت عمومي مردم ناپل ميگذارد. در اين فيلم نشان داده ميشود، كاري كه مارادونا ميكند، شبيه كاري است كه يك اسطوره انجام ميدهد؛ به بياني ديگر، كاري فراتر از برد و باخت. تا اينكه موفق ميشود هيبتي اسطورهاي و افسانهاي از خود بسازد كه هر حركت كوچك او تبديل شود به قصهاي كه مردم مشتاقانه آن را دنبال ميكنند و براي خودشان ميسازند.
چند سال پيش فيلم با كيفيتي درباره پله ساخته شده به نام «پله: تولد يك افسانه» كه سير تبديل شدن پسري فقير و متعلق به حلبيآباد به سوپراستار را نشان ميدهد كه نماد فوتبال ميشود و تا آخر عمر وزنه بينالمللي است و همه به او احترام ميگذارند. فراتر از اين مباحث، اين نكته را نبايد فراموش كنيم كه مستندهاي فوتبالي تخصصي هم داريم. به نظر من سينماي مستند در سالهاي اخير به يك نقطه بلوغ رسيده؛ به خصوص با فعاليت آمازون، نتفليكس و پيشرفت شبكههاي متعدد اينترنتي و تلويزيوني درباره هر موضوعي در هر قالبي، مجموعههاي مستند متفاوت ميبينيد. از مجموعههاي فكتمحور و زندگينامهاي كه پر از اطلاعات هستند تا مجموعههايي كه داكيودراما محسوب ميشوند؛ يعني نيمهمستند و داستاني هستند و قصهسازي مخصوص به خودشان را دارند. مستندها هم مجموعههاي مستند را شامل ميشوند كه تاريخ فوتبال را بررسي ميكنند كه تعداد زيادي از آنها دوبله و از تلويزيون ايران پخش شدند و هم تكنگاري يا مستند پرتره هستند. درباره كريستين رونالدو چندين مستند داريم كه نسخه سال 2015 آن بسيار معروف است يا درباره پپ گوارديولا يا فيلم «الكس فرگوسن هرگز تسليم نشو» كه جزو اولين فيلمهايي بود كه در اين مسير ساختار روشني را طراحي ميكند.
با تمام اين الگوها انتظار ميرود وقتي فيلمسازان ايراني ميخواهند فيلم داستاني درباره قهرمان فوتبالي بسازند، حداقل نگاهي به اين شكلهاي مختلف روايتگري و الگوهايي كه در روايت فوتبال وجود دارد، داشته باشند.
زماني بين دو نيمه بازي فوتبال، چهار نفر به وسط زمين ميرفتند و يك بازي ساختگي را براي استفاده در اثر سينمايي ضبط ميكردند؛ مثلا فيلم پله كاملا به لحاظ فضاسازي و اجرا، هم فوتبال را به خوبي ارايه ميدهد و هم بازيگري. وقتي مخاطب چنين فيلمهايي از سينماي جهان را تماشا ميكند، طبيعي است كه ديگر نميتواند نمونههاي ورزشي ضعيف را كه ساختار دهه هفتادي دارند، ببيند. البته اينجا بايد به اين نكته اشاره كنم كه فيلمهايي هم در سينماي ايران هستند كه مستقيما درباره وجه ورزشي فوتبال نيستند؛ مثل ساخته آقاي بيضايي يا «مسافر» آقاي كيارستمي. اين فيلمها سويههاي فلسفي پررنگي دارند و آثار انسانمحوري هستند و به دغدغههايي فراتر از جزييات مسابقه ميپردازند؛ ولي در اين نوشتار منظور ما فيلمهايي است كه قرار است درباره تمرين و روح حاكم بر جهان فوتبال تصوير ارايه دهند. پس فيلمسازان، كار به شدت سختي برعهده دارند؛ قدر مسلم اينكه در حال حاضر از لحاظ فني امكاناتش در سينماي ايران وجود دارد و الگوهاي متعدد روايي هم در اين سال در سينماي مستند و داستاني در جهان پيشنهاد شده است. به نظر ميرسد در زمينه سينماي ورزشي ما همچنان عقب هستيم و جبران اين عقب ماندن، نياز به مطالعه و ذوق و تسلط تكنيكي بالايي دارد. تصور غلطي است كه فكر كنيم ساخت اين نوع فيلمها ساده است يا مردم صرفا به خاطر شخصيت فوتباليست مشهور از هر فيلمي با هر كيفيتي استقبال ميكنند؛ خير! اتفاقا ساخت چنين فيلمهايي به مراتب سختتر از درام معمولي است.
از فيلمسازان ايراني كه ميخواهند درباره قهرمان فوتبالي فيلم داستاني بسازند، انتظار ميرود حداقل نگاهي به شكلهاي مختلف روايتگري و الگوهايي كه در روايت فوتبال وجود دارد، داشته باشند. يك زماني بين دو نيمهبازي فوتبال، چهار نفر به وسط زمين ميرفتند و يك بازي ساختگي را براي استفاده در اثر سينمايى ضبط ميكردند. مثلا فيلم پله كاملا به لحاظ فضاسازي و اجرا، هم فوتبال را به خوبي ارايه ميدهد و هم بازيگري را. وقتي مخاطب چنين فيلمهايي را از سينماي جهان تماشا ميكند، طبيعي است كه ديگر نميتواند نمونههاي ورزشي ضعيف را كه ساختار دهه هفتادي دارند، ببيند.