• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۸ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5372 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۹ آذر

او مثل رونالدو مي‌پريد وقتي پرواز كردن در فوتبال مد نبود

كريم؟ كدوم كريم؟ كريم باوي كه فراموش شده بود

سامان سعادت

يك ساعت قبل از مرگ به دوست صميمي‌اش زنگ زد و او هم جواب نداد. يعني آن‌طور كه خودش مي‌گويد صداي زنگ گوشي‌اش را وسط خيابان نشنيد. اين پايان زندگي تراژيك مردي است كه روزي يك استاديوم او را تشويق مي‌كرد و درنهايت در تنهايي درگذشت. 

كريم باوي به دو دليل شايسته چنين وضعيتي نبود؛ مرگي در گمنامي و تنهايي. اينكه وقتي اسمش به گوش بچه‌هاي حتي فوتبالي نسل جديد مي‌رسد بپرسند؟ كريم؟ باوي؟ و ما به سبك بهمن مفيد در فيلم قيصر جواب بدهيم كريم باوي! همان كه نمي‌شناسيدش. همان كه در ۲۳ بازي ملي ۱۰ گل زده! همان كه علي دايي مي‌گفت از من هم بهتر سر مي‌زند. كسي كه پروازهايش در استاديوم‌هاي فوتبال ايران چشم هر بيننده‌اي را به خود خيره مي‌كرد. همان كه جانباز جنگ بود. 
براي همين است كه مي‌گوييم باوي شايسته چنين وضعيتي نبود. اينكه يك نفر فوتباليست حرفه‌اي بوده و در بالاترين سطح درخشيده و از آن طرف جانباز جنگ به حساب مي‌آمده يعني نبايد در تنهايي و درحالي كه با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم مي‌كرد چشم از جهان فرو مي‌بست، اما اين دقيقا اتفاقي است كه براي آقاي گل سابق فوتبال ايران رخ داد. 
كريم باوي جزو معدود فوتباليست‌هايي است كه از بزرگسالي تازه چهره شد. وقتي از آبادان جنگ زده همراه با خانواده‌اش به مركز كوچ كرد خيلي زود چشم مربيان فوتبال را گرفت. ابتدا با تيم پولاد تهران زير‌نظير پرويز قليچ‌خاني در رده جوانان شروع به تمرين كرد ولي طولي نكشيد كه دلش هواي جنگي را كرد كه آواره‌شان كرده بود. برگشت به جبهه، ۴۴ ماه ماند، در عمليات والفجر مقدماتي جانباز شد و درنهايت با سه تركش در بدن كه يكيش را درآوردند و پاهايي كه به قول خودش يكي، دو سانت اندازه‌شان با هم فرق پيدا كرده بود، برگشت. سال ۱۳۶۳ با همان شرايط به تيم شاهين پيوست و چهار سال درخشيد تا درنهايت علي پروين او را به پرسپوليس برد. همان زمان به تيم ملي هم فراخوانده شد و در ۲۳ بازي به ميدان رفت و ۱۰ گل هم به ثمر رساند. 
باوي يك استثنا در فوتبال ايران بود. خودش تعريف مي‌كرد هر جا بازي كرده و هر مربي او را ديده خواسته تصاحبش كند. از اروپايي‌ها تا كشورهاي حاشيه خليج‌فارس. اگر اين روزها پرش‌هاي كريستيانو رونالدو زبانزد است كريم باوي زماني اين پرش‌ها را انجام مي‌داد كه پرواز مد نبود. خودش تعريف مي‌كرد بعد از پريدن وسط آسمان و زمين در هوا مكث مي‌كردم!
پسر آباداني و ساده‌دل فوتبال ايران كه عاشق جبهه رفتن بود اواسط دهه هفتاد و درست سه، چهار سال قبل از اينكه محسن صفايي فراهاني فوتبال حرفه‌اي را راه‌اندازي كند، كنار كشيد. بدون اينكه از مواهب مادي آن چندان بهره‌اي برده باشد. اينترنت و اينستاگرامي هم نبود كه از آن به بعد به فالوورهايش دل خوش كند. خودش ماند تنها و وسط هياهوي اخبار و روزمرّگي‌ها گم شد. 
باوي خجالتي كه بعد از نخستين دعوت به تيم ملي از ترس در خانه قائم شده بود، همين خصلت را تا آخر عمر حفظ كرد. كمتر در رسانه‌ها آفتابي مي‌شد و به جز چند مصاحبه چيز خاصي نمي‌توان از او پيدا كرد. البته همين ويژگي او باعث شد به قول خودش گول نادوستان را بخورد و در يك مصاحبه عجيب شركت كند. مصاحبه‌اي در اواخر دهه هفتاد كه تصويري عجيب از زندگي ستاره چند سال قبل فوتبال ايران ساخت. گويا همان نادوستان به او گفته بودند اگر بروي مصاحبه كني و خودت را بدبخت نشان دهي كمكت مي‌كنند! بعد هم كار به جايي رسيد كه شايعه شد باوي معتاد تزريقي است! خودش در اين رابطه در مصاحبه‌اي به ايسنا گفته بود: «آن نارفيق‌ها اين توطئه را برنامه‌ريزي كردند و من ساده با آن هفته‌نامه مصاحبه كردم. كدام اوضاع خراب؟ كجا رفتم بازپروري؟ دوستان در كوي و برزن مي‌گفتند باوي معتاد است، مي‌گفتند خودمان ديديم در شاه‌عبدالعظيم گدايي مي‌كرد. يكي مي‌گفت كارتن‌خواب است، ديگري مي‌گفت زير پل‌ها تزريق مي‌كند. بابا بي‌انصاف‌ها! من چند برادر و خواهرم در خارج از كشور زندگي مي‌كنند. همسرم و دخترم امريكا هستند و دخترم مشغول تحصيل در رده دكتراست، وضع مالي پدرم هم خوب است. حتي اگر معتاد هم بودم به آن وضعي كه اينها از من ساخته بودند دچار نشدم.»
بعد از آن مصاحبه باوي چند سالي نامرئي بود تا اينكه خبر عمل جراحي براي برداشتن آن دو تركش كه يكيش به نخاع رسيده بود دوباره نام او را انداخت سر زبان‌ها. هر چند اين هم موقتي بود. بمب‌افكن خوزستاني فوتبال ايران كه يك روز وسط استاديوم هزاران هزار چشم را روي خودش مي‌ديد به ناگاه در قعر تنهايي فرو رفت و جز با يكي، دو نفر ارتباط صميمانه نداشت. همان روزهايي كه شرايط جسماني‌اش اجازه فعاليت در حوزه فوتبال يا مربيگري را نمي‌داد و گويا خودش هم دل و دماغي براي آن كارها نداشت. بعد از آن ماجراي مصاحبه هم پشت دستش را داغ كرده بود كه بخواهد با جنجال رسانه‌اي سري ميان سرها در بياورد. 
بعد هم كه غمباد به شكل سرطان ظهور كرد و از آن پسري كه يك روز از نارمك تا انقلاب دويده بود تا با اولين حقوقش در فوتبال براي مادر انگشتر بخرد يك جسم ناتوان به‌جا گذاشت. آخرين تصويري كه اكبر يوسفي دوست صميمي‌اش از او به اشتراك گذاشته پيرمردي است روي تخت بيمارستان كه با چهره‌اي تكيده به دوربين زل زده است. احتمالا در پي يافتن پاسخ اين سوال كه من كجا؟ اينجا كجا؟
كريم باوي رفت. شايد خيلي‌ها او را درست به خاطر نمي‌آوردند يا حداكثر خاطره‌اي محو از او به ياد داشتند. اما آن لحظه جادويي مكث ميان آسمان و زمين روي مستطيل سبز ورزشگاه تا هميشه پابرجا خواهد ماند. همان تصويري كه خود باوي در موردش مي‌گويد استوك‌هايم بالاي دست دروازه‌بان حريف بود. 
روز گذشته مراسم خاكسپاري اين ستاره سال‌هاي نه چندان دور فوتبال ايران كه روايتي تراژيك از خود به‌جا گذاشت در كرج برگزار شد. اهالي فوتبال آمدند براي آخرين وداع با مردي كه ته حرفش اين بود: فوتبال دستان كساني افتاده كه نمي‌گذارند حق به حقدار برسد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون