پري
سر جانان ندارد هر كه او را خوف جان باشد به جانگر صحبت جانان برآيد رايگان باشد
مغيلان چيست تا حاجي عنان از كعبه برپيچد خسك در راه مشتاقان بساط پرنيان باشد
ندارد با تو بازاري مگر شوريده اسراري كه مهرش در ميان جان و مهرش بر دهان باشد
پري رويا چرا پنهان شوي از مردم چشمم پري را خاصيت آنست كز مردم نهان باشد
سعدي