وقتي پينوكيو آدم نشد
در ستايش تفاوت
محسن آزموده
يكي از كارهاي پسنديده روايتهاي تازه و روزآمد از آثار كلاسيك است، مشابه برداشت سينمايي جذاب و ديدني گيلرمو دل تورو، فيلمساز برجسته مكزيكي و همكارش مارك گوستافسون از رمان مشهور «ماجراهاي پينوكيو» (1881) نوشته كارلو كلودي (1890-1826) نويسنده شهير ايتاليايي. اين اثر انيميشن با تكنيك استاپ موشن در سال جاري (2022) منتشر شده است. بازخوانيها و روايتهاي متعدد سينمايي و تلويزيوني و ادبي و نمايشي از اين رمان نامآشنا، سبب شده كه عموم جهانيان، پينوكيو، اين پسرك چوبي و خالقش پدرژپتو را به خوبي بشناسند. مثلا ايرانيان دهه پنجاهي و دهه شصتي، پينوكيو را عمدتا به واسطه مجموعه كارتوني ژاپني محصول سال 1976 ميشناسند كه در دهههاي شصت و هفتاد خورشيدي، به كرات از تلويزيون پخش شد.
خط داستاني اين رمان خيلي ساده است و تقريبا همگان با آن آشنا هستند، نجار پير و تنهايي به اسم پدر ژپتو، با چوب، عروسك پسري را ميسازد و آرزو ميكند كه همدم و فرزندش باشد. فرشتهاي مهربان آرزوي او را برآورده ميكند و عروسك را زنده ميسازد. پينوكيو شيطان و بازيگوش و در عين حال خوش قلب و سادهدل است و توسط موجوداتي مكار و دغل كه حيوان هستند (يك روباه و يك گربه) فريفته ميشود و ماجراهاي متعددي براي خودش و پدر ژپتو رقم ميزند، از جمله اينكه گول يك شهربازي را ميخورد و تبديل به خر ميشود. ويژگي شاخص پينوكيو آن است كه وقتي دروغ ميگويد، دماغ چوبياش دراز ميشود.
روايت دل تورو از اين داستان پرمخاطب، تفاوتهايي ظريف و جذاب دارد و كاملا با دغدغههاي امروزين ما متناسب است. همين ويژگي آن را به اثري ارزشمند و ديدني بدل كرده است. مثلا در پينوكيو به روايت دل تورو، مثل ساير آثار او، نه فقط ارواح و اشباح موجوداتي ترسناك و منفي نيستند، بلكه از حيوانات هم اعاده حيثيت ميشود و به جاي دو شخصيت منفي «روباه مكار» و «گربه نره»، ميموني حضور دارد كه خود قرباني نقشههاي شوم صاحب سيرك است. اين يعني كه حيوانات موجوداتي شرير و بدذات نيستند و رذالت و شرارت، انتخاب اخلاقي آدمهايي طماع و سودجو است.
در روايت دل تورو، پدر ژپتو پيش از خلق پينوكيو پسري با نام كارلو (همنام با نويسنده رمان) دارد كه بسيار حرف گوشكن و مودب است، اما متاسفانه در بمباران ناشي از جنگ (يكي ديگر از رذالتهاي بشري) از دست ميرود. پدر ژپتو در اندوه از دست دادن فرزند، پينوكيوي كنجكاو و سر به هوا را خلق ميكند و از او انتظار دارد كه مثل كارلو باشد. همچنانكه پدر فاشيست دوست پينوكيو، با آرمان «همسانسازي» (كانفوريسم) فاشيسم، قصد دارد پسرش را به عنوان سرباز موسوليني پرورش دهد. پينوكيوي پرجنب و جوش اما تمايلي به پذيرش اين خواست ديكتاتورمآبانه پدر ندارد و ميخواهد به شيوهاي كه خودش دوست دارد، زندگي كند. او بسيار مهربان و شجاع است، حتي بهرغم اينكه ميتواند جاودانه زندگي كند، وقتي ميبيند كه جان پدر ژپتو در خطر است، حاضر ميشود زندگي ابدياش را فدا كند و مثل آدميان ميرا شود. اما نكته متفاوت و حايز اهميت روايت دل تورو اين است كه در نهايت پينوكيو آدم نميشود، او يك عروسك چوبي باقي ميماند كه با اكسير هنر جاودانه شده و در طول تاريخ زنده ميماند، تا راستي و صداقت و پذيرش تفاوتها و ديگريها را به كودكان جهان ياد بدهد.