ادامه از صفحه اول
واقعيتهاي آموزنده تاريخ ما
تاريخ به ما ميآموزد كه انگليسيها آنطور كه با ما رفتار كردند، روسهاي تزاري هم همان رفتار را داشتند و هنوز هم داغ قراردادهايشان، روي دل هر ايراني باغيرتي باقي مانده، بعد از تزارها، بلشويكهايشان، هم. حالا به غير از اينكه آمده بودند آذربايجان را جدا كنند، به كمك ايادي داخليشان مسيري را براي ايرانيان توصيه ميكردند كه عاقبت بخيرياش، لااقل از نظر دورنگري تعدادي از هموطنان هوشمندي كه تسليم هيجان نشده بودند قابل ترديد بود. عدم درسگيري از تاريخ ايرانزمين، سبب شده است تا «آزادي» را نشناسيم، ما فقط تصور آزادي داريم، آزادي به مفهوم واقعي. يعني براي دشمن فكري هم، حق زندگي قايل و طلب كردن. سر به تن ديگري نباشد و مرگ و نابودي ديگري را خواستن، آزادي نيست. با حاشا كردن كه كار درست نميشود. ما بايد بالاخره يك روزي با تاريخ گذشتهمان و پيشينه خويش آشتي كنيم و اين جفاي بزرگي را كه تا به حال در حق خودمان روا داشتهايم به نوعي جبران كنيم؛ تا آن وقت بتوانيم تجربهها و دستاوردهاي گرانقدري را كه در دامان تاريخ، برايمان محفوظ گذاشتهاند، به دست آوريم و مورد استفاده قرار دهيم تا آن وقت بفهميم، از روزي كه به دروغ و فريب و ريا و تهمت آلوده شدهايم، چگونه سرنوشتمان به دگرگوني و سقوط كشيده است. تاريخ را كتاب به كتاب، ورق به ورق، سطر به سطر بجوييد و بخوانيد و ببينيد؛ آنقدر كه ايراني، از خودش يا هموطنش ضربه خورده و كشيده است، آيا از حمله دشمني خارجي، اين همه آسيب ديده؟ ضمن اينكه، سبب اكثريت حملات خارجي هم، خودش بوده، يعني دشمن را خودشان تشويق به حمله كردهاند. وقتي كشوري را از هر طرف، بحران احاطه ميكند، هر آدم علاقمند بينظري با مختصري سواد و حداقلي از تجربه اجتماعي، ميتواند از عدم امنيت بيشتر از هر كمبودي بهراسد، و در نتيجه از كودتا استقبال نكند، يا در مقابلش سكوت كند. روند تاريخ گذشته، قطعي بدانيد كه در امروز من و ما، جاي پايي دارد، همان طوري كه امروزمان، مقدمات حوادث فردا را تامين ميكند، نميتوان آن را ناديده گرفت، همين امروز هم، اگر بيتعصب به ملت نگاه كنيم، صادقانهاش اين است كه اگر در كفههاي ترازوي رفتاريمان، سازندگي و ويراني، جنجالآفريني و آرامش، تعقل و هيجان را با هم بسنجيم، كفه سنگينتر را، بيشك، تخريب و شورش و هيجان پر كرده است، نميدانم چرا ولي قطعا ريشه در تاريخ دارد كه غالب تاريخدانان اشعار ميدارند، از همان ظهور «مزدك» پايههاي اغتشاشطلبي ما گذاشته شد، چون زندگياش را بر پايه مبارزه و انتقام گذاشته بود و ما هم وارث آن هستيم! با كمال تاسف اكثر هموطنان من،در بسياري از موارد، كماكان ترجيح ميدهند به جاي اينكه با واقعيتها روبرو شوند و چهره به چهره با مشكلات كمرشكنشان روبرو شوند و دست و پنجه نرم كنند و ارتقاي كيفيت زندگي ايرانيان را رقم زنند و دل در گرو توسعه سياسي كشور و رفع موانع فرهنگي و فشار معيشتي ملت داشته باشند،در خلسه فرو رفته و افتخارات اكثرا القا شده و بزرگ شده گذشته را مزه مزه كنند و به يكديگر تهنيت گويند. اما در عين حال براي كاستيهاي غيرقابل انكارشان انگشت اتهام را به طرف تمامي عوامل و اشخاص مرئي و نامرئي حقيقي و حقوقي، دولتهاي سابق يا جناح و اشخاص رقيب دراز كنند، الا خودشان و رفتارشان، افكارشان و مسووليتناپذيريشان. هر گروه و جناح و باندي، تلاش ميكند، آن يكي را زمين بزند تا نوبت خودش بشود، اين براي آن ميزند و آن براي اين. ما ملتي هستيم كه جنگ را ذاتا دوست داريم، حماسه را دوست داريم، قهرمان را دوست داريم. آري، تاريخ را بايد مطالعه كرد، تا بلكه درك كرد، اين خصال، چگونه در لابهلاي وجودمان ريشه دوانيده است. نهايت كلام، قطعا تاريخ در زندگي روزانه ما حضور دارد و نقش تاريخ در شكلگيري ژنهاي اجتماعي امروز ما بسيار تعيينكننده و سرنوشتساز است.
چرا بايد صداي بيصدايان باشيم
فيالمثل خانواده مهدي كرمي دسترسي به وكيل انتخابي نداشتهاند در حالي كه دسترسي به وكيل انتخابي يكي از حقوق اوليه شهروندي است. در مورد خانواده اميرحسين رحيمي هم چنين بود. مضافا هر دو خانواده به دليل فشارهاي اقتصادي توان استيفاي حقوق خود را نداشتند. خانواده رحيمي حتي از امكان تهيه وثيقه بيبهره بودند. نكته مهم همينجاست كه بخشي از جامعه و قربانيان از زير چتر حمايت قانون بيرون ماندهاند و روزنامه اعتماد در گزارشهاي خود سعي ميكند به مسوولان در مورد موانع دسترسي شهروندان به حقوق قانونيشان تذكر دهد؛ شهرونداني كه از قضا به واسطه گزارشهاي «اعتماد» معلوم شده است از طبقات محروم جامعه هستند كه قرار بوده طبقه مورد توجه در نظام انقلابي باشند. كسان ديگري كه قرباني اين حوادث بودهاند، اما برخي پوشش آن را در گزارشهاي «اعتماد» نديدهاند، كساني بودهاند كه از اين چتر قانوني برخوردار بودهاند و حتي شاهد سرعت عمل در زمينه اعمال اين حمايت بودهايم. قاتلان اين افراد بنا به اطلاعيههاي نهادهاي امنيتي در مدت زمان اندكي بعد از ارتكاب جنايت، دستگير شدهاند. «اعتماد» هم اكثر اين اخبار را در وبسايت و روزنامه خود پوشش داده است. از جمله ماجراي ترورمولوي عبدالواحد ريگي كه امروز به آن پرداخته شدهاست. معتقديم اين افراد از حمايت قانوني برخوردار بودهاند و چه بهتر كه همه از اين توجه برخوردار شوند كه اگر ميشدند شايد شاهد بسياري از حوادث اخير نبوديم. لازم ميدانم اين نكته ظريف را هم تذكر دهم كه دفاع از بيصدايان با ايده ستايش كور از آنها نيست؛ بلكه بر مبناي ايدهاي است كه ما براي زندگي مسالمتآميز در يك جامعه، نيازمند يك برابري همگاني در برابر قانون هستيم. چه بسا همين بيصدايان اشتباهات زيادي بكنند، اما اين مهم نيست. مهم اين است كه همه در جامعه زير چتر حمايت قانون باشند. ما به اين برابري براي داشتن يك زندگي مسالمتآميز محتاجيم. مخاطب محترم از اين صحبتها قانع شدند و - شايد براي اينكه لعن و نفرينهاي اوليهشان را جبران كنند- گفتند روزانه به روزنامههاي ديگر و «آنطرفي» هم زنگ ميزنند و انتقاد ميكنند. اميدواريم كه اين توضيحات براي ديگر مخاطبان دايمي روزنامه در برخي نهادها هم قانعكننده باشد.