معماري در فضاي متاورس
كامران مشفق آراني
شايد زياد بيراه نباشد اگر بگوييم قهرمان بلامنازع چند سال اخير در حوزه فناوريهاي نوظهور پديده متاورس بوده است، اما نكتهاي كه ميخواهيم به آن بپردازيم نشان ميدهد كه چرا براي معماران مهم است و چگونه طراحان ميتوانند نقشي كليدي در اين اقتصاد ديجيتالي آينده داشته باشند. بگذاريد با يك خاطره شروع كنم. در نخستين روزهاي ادوار دانشجويي يكي از اساتيد معماري برايمان توضيح ميداد كه عموما معماران خبره در آخرين سالهاي حيات كاري خود دست به طراحي موزهها ميزنند، شايد ميخواست به ما بفهماند طراحي يك موزه زماني اتفاق ميافتد كه يك هنرمند چيرهدست معمار در تكامل هنر خويش جسارت خلق آن را به دست ميآورد. چندي پيش (حدودا يكسال) هنرمندان عرصه هنرهاي ديجيتال ايراني كه عموما شناختهشده نيستند اقدام به برگزاري يك حراج اينترنتي آثار خود كه به صورت NFT (رمز كليد يكتا) عرضه ميشد زدند. جالب اينكه فضاي طراحي شده براي ارايه آثار در بستر متاورس را يك كدنويس طراحي و پيادهسازي كرده بود كه شايد در حالت عادي هرگز تعاملي مستقيم با هنر معماري نداشته و جالبتر اينكه اين طراحي و همينطور اجراي عملي از ديد چندين دانشجوي معماري كه ميشناختم قابل تامل و ستايش بود. اتفاقاتي از اين دست يقينا هر چند در جامعه ايراني كمرنگ ولي بهطور محسوسي توسط جوانان مشتاق هنر پيگيري ميشود و آهسته آهسته جايگاه خود را در اين دنياي جديد تثبيت خواهد نمود. طبق يك تعريف ساده
ويكي پديايي هنر پست مدرن بدنه جنبش هنرياي است كه به دنبال تناقضِ برخي از جنبههاي مدرنيسم پديد آمده يا توسعه يافته است. همچنين هنر پسانوگرا به مجموعه پيچيدهاي از واكنشهايي مربوط ميشود كه درقبال فلسفه مدرن و پيش فرضهاي آن صورت گرفتهاند، بدون آنكه در اصول عقايد اساسي كمترين توافقي بين آنها وجود داشته باشد. پرداخت به فلسفه معماري در زمينههاي نوظهور فناوري در خلط با مباحث فلسفه علم و آيندهپژوهي صورت ميگيرد، چراكه گفتمان غالب عصر جديد برمبناي چرايي و چگونگي زيست و خلق هنر در فضايي اتفاق ميافتد كه هوش مصنوعي به عنوان يك رقيب اصلي در تقابل اشرف مخلوقات قرار گرفته است. اينكه يك ابررايانه توانايي حل مسائل حل نشده رياضي توسط انسان را يافته نكته نسبتا قديمياي در مقابل خلق يك اثر هنري با الهام از هنر محض است، يك پديده كاملا نوظهور و جديد است و تا جايي اين گفتمان را پيش ميبرد كه سخن از حذف خرد و خلق انساني به ميان ميآيد. خواه چنين رويكردي رقابتگونه را دوست داشته باشيم يا خواه از آن در حال گريز و هراس باشيم، يك حقيقت جديد در حال ابراز وجود است كه دو نكته شايان ذكر ذيل آن وجود دارد؛ اول اينكه پيدايش تلويزيون منجر به حذف راديو و روزنامه از صنعت رسانه نشد، پس با همين رويكرد بسيار سادهانگارانه ميتوان پنداشت كه پديد آمدن معماران متاورسي لزوما به معني حذف معماري به معناي كلاسيك آن نيست گرچه تاثير بر آن بر كسي پوشيده نيست. دوم آن است كه رويكرد كلاسيك در حوزه آموزش اساسا نياز به تغيير متدلوژي و تعامل با فضاهاي جديد را لمس خواهد كرد و دير يا زود اين تغييرات خود را به جهان گذشته القا خواهند نمود. اساسا خود را بايد براي دنيايي آماده كنيم كه يك كودك خردسال به سادگي جايگاه معماران شهيري همچون «لودويگ ميس فن در روهه» و «لو كوربوزيه» را جابهجا خواهد كرد.