• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5385 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۴ دي

چرا مجيد تهرانيان‌آدم مهمي بود؟

مخاطبان محترم سايت اعتمادآنلاين، خدمت آقاي دكتر هادي خانيكي، آقاي دكتر احمد ميدري و جناب آقاي دكتر محمد فاضلي هستيم با هدف مرور انديشه‌هاي آقاي دكتر تهرانيان در قالب كتاب جديدي كه زحمت آن را آقاي دكتر هادي خانيكي كشيده‌اند. خيلي خوش آمديد به برنامه، ممنون از اينكه دعوت ما را قبول كرديد، در آغاز بحث ممنون مي‌شوم در مورد كتاب صحبت كرده و معرفي كنيد و تاكيد بر اين مساله باشد كه چرا مرور انديشه‌هاي مرحوم دكتر تهرانيان مهم است؟


خانيكي: من هم خدمت شما و دوستان عزيز شركت‌كننده در اين نشست و مخاطبانِ اعتمادآنلاين سلام عرض مي‌كنم. كتاب «انديشه پيشرفت و تحولات جديد جامعه ايران» كه بازخواني مطالعات مرحوم دكتر مجيد تهرانيان در حوزه‌هاي توسعه، فرهنگ و ارتباطات است، محصولِ تدريس من در حوزه ‌ارتباطات و توسعه است كه چون محور مطالعات توسعه را بر توسعه ملي گذاشتم، نقش مرحوم دكتر تهرانيان در اين زمينه بالاست. به خصوص اينكه دكتر تهرانيان شايد به يك معنا بنيانگذار مطالعات ارتباطات و توسعه در ايران باشد آن هم با تاسيس پژوهشكده علوم ارتباطي و توسعه ملي در ايران در سال 1353. آقاي دكتر تهرانيان در سال 1375 براي مدت كوتاهي به منظور تدريس در دوره دكتري دانشگاه امام صادق به ايران آمد و آشنايي حضوري من هم از همانجا شكل گرفت. پس از مدتي كه من دغدغه‌هاي ايشان را در حوزه توسعه و به خصوص درك ايشان از مساله ايران در دهه 50 دريافتم و خيلي بهره گرفتم، پيشنهادي به مرحوم دكتر تهرانيان دادم كه خوب است كتاب مشتركي بين ايشان و من تهيه شود كه اساس آن پنج مقوله باشد. تحولي كه انديشه پيشرفت پيدا كرده و عناصر جديدي كه به آن اضافه شده؛ ابعاد انساني توسعه كه در حقيقت بعدها بر مطالعات توسعه افزوده شده و جناب آقاي دكتر فاضلي و جناب آقاي دكتر ميدري در آن صاحب‌نظرتر از من هستند. مقوله ارتباطات و توسعه ملي و انديشه پيشرفت و بازخواني جهان‌هاي توسعه از آن، اين كار را به درازا كشيد، البته من پنج سالي روي اين كتاب و تدوينش كار كردم و ايشان محبت كرد در همان سفر يادداشت‌ها و نوشته‌هايي را كه از مطالعاتش داشت و انتشار عمومي پيدا نكرده بود در اختيار من گذاشت. من بحث دانشگاه را به ضرورتي تفكيك كردم و زيرمجموعه در كتاب مستقلي تحت عنوان ارتباطات، دانشگاه و توسعه ملي پيش از اين منتشر شده بود، اين بخش‌ها را به دليل اينكه در معرض بيماري سرطان هم قرار گرفته بودم و سرطان يك كتابي به انجام كارهاي معوقه‌ام داده بود، در بهار امسال تكميل كردم. در واقع كتاب سرشت و روح كلي‌اش بازخواني تهرانيان است از توسعه و مسائلي كه بر ايران دهه 50 عارض شده و به خصوص شايد بتوان گفت از برجسته‌ترين مباحثي كه در اين كتاب مي‌شود خواند، آنجايي است كه مساله ايران را در آستانه انقلاب مطرح مي‌كند كه چرا ايران دچار شرايط انقلابي شده و البته دكتر تهرانيان پيش از اين هم در تحقيقاتي كه انجام داده بود تحولات پيش‌رو را پيش‌بيني كرده بود. اولين طرح بزرگ پيمايش ارزش‌ها و نگرش‌هاي ايرانيان را مرحوم دكتر علي اسدي و مرحوم دكتر تهرانيان انجام داده بودند آن هم در سال 1355 و سطوح مختلفي براي اين تحقيق قائل شده بودند كه حاصل اين بود كه ايشان به من مي‌گفت مساله يك تحول بزرگ مذهبي در ايران را پيش‌بيني كردند. بعد من از ايشان پرسيدم كه شما نتيجه اين تغييرات را به مسوولان وقت هم اعلام كرديد؟ گفت نه من كه جرات نداشتم بگويم چنين چيزي در راه است اين بود كه به همان زبان علمي اينها را گفتم كه دوستان عزيز آقايان دكتر محسن گودرزي و عباس عبدي پيش از اين تحت عنوانِ «صدايي كه ناشنيده ماند» محصول آن تحقيق را گفته بودند. به هر حال به نظر من مطالعه تهرانيان مهم است، زيرا تك‌ساحتي نيست، به مسائل شجاعانه ورود پيدا مي‌كند و به دور از ملاحظات نتايج را ترويج مي‌دهد و از اين نظر انديشه پيشرفت و تحولاتِ جديد جامعه ايران كه بخش‌هايي را خود من به آن افزودم و در واقع مساله سال 57 را با مساله‌ كنوني جامعه ايران در يك امتداد ديدم. از اين نظر فكر مي‌كنم مطالعه‌اش مهم باشد.
   صدايي كه از آقاي دكتر تهرانيان در سال‌هاي قبل از انقلاب شنيده نشد، باعث شده در سال‌هاي بعد از انقلاب در هر موضوع اعتراضي و انتقادي‌ انديشه‌هاي ايشان بازخواني شود به اين علت كه هشدارها بايد به ‌موقع شنيده شود. چرا مطالعه آثار آقاي دكتر تهرانيان مهم است و تصور مي‌كنيد چقدر قابل تطبيق با شرايط امروز جامعه است؟ چقدر آن هشدارها در حال تكرار است، اما به نظر مي‌آيد باز هم شنيده نمي‌شود.
ميدري: با سلام خدمت بينندگان عزيز اين برنامه و سپاس از برگزاري اين نشست از سركار عالي و همكاران محترم‌تان. كاري كه مجيد تهرانيان كرده بخشي از آن به جامعه كارشناسي و پژوهشگران ما انتقال داده شده، مانند تحقيق و پژوهشي كه هر چند سال يك‌بار تحت عنوان نگرش و ارزش‌هاي ايرانيان دارد صورت مي‌گيرد كه هر يك از اين كارهاي ملي كه انجام شد بخشي از ويژگي‌هاي جامعه ايران را در طول زمان آشكار كرده و ما مبنا و پايه‌اي براي شناخت تحولاتي داريم كه در عرصه فرهنگ، روابط اجتماعي، سرمايه اجتماعي و ويژگي‌هاي فرهنگي اين جامعه دارد صورت مي‌گيرد. اما به نظر من برخي نكاتي كه مجيد تهرانيان روي‌شان دست گذاشته هنوز براي جامعه ما باز نشده و اميدواريم با تلاشي كه دكتر خانيكي كردند، ‌جامعه پژوهشگران ما اين را درك كنند. حال [با توجه به] برخي مسائل مانند مساله‌اي كه شما اشاره كرديد بايد ببينيم كار مجيد تهرانيان كجا ناتمام بوده، چرا نمي‌توانسته توصيه‌هايش را انتقال بدهد و در واقع چرا اين صدا شنيده نشد؟ اما بخشي كه مجيد تهرانيان شروع كرد و به نظرم تا جايي كه من مي‌دانم در جامعه دانشگاهي ما هنوز به درستي به كار گرفته نشده، اين است كه مجيد تهرانيان [فارغ‌التحصيل] اقتصاد سياسي است و از دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصيل مي‌شود و من بدون تعارف كسي را نمي‌شناسم كه به قول ايشان ابررشته‌اي كار كند. تازه اين اصطلاح هم هنوز در ايران جا نيفتاده است، چون ما چندرشته‌اي داشتيم كه براي فهم مسائل جامعه احتياج دارد اقتصاد، سياست و فرهنگ كنار همديگر بنشينند يا اين ابعاد را با هم درك كرد، اما ايشان معتقد است كه برنامه‌ريزي بايد ابررشته‌اي باشد و در واقع هر يك از اينها به تنهايي نمي‌توانند و بايد نوعي تلفيق همگن صورت بگيرد نه يك تركيب و دستورالعملي كه آنها براي تدوين برنامه‌هاي توسعه تهيه مي‌كنند. من فكر مي‌كنم حالا كه حتي بحث برنامه هفتم توسعه در ميان است اين كاربرد دارد كه ما بتوانيم بر اساس اين ديدگاه مشترك و اين ديدگاه ابررشته‌اي به مسائل ايران نگاه كنيم. هر چند خيلي گفته شده، يعني هر كسي وارد دانشگاه بشود مي‌گويد بايد چندرشته‌اي نگاه كرد، اما واقعا پژوهش‌هاي كاربردي‌اي كه چه مراكز سياستگذاري ما و چه دانشگاه‌ها بتوانند در يك نهاد كنار هم باشند كمتر رخ داده است و موسسه‌اي كه ايشان تاسيس كرده شما وقتي رشته‌هاي مختلف را از خارج و ايران نگاه مي‌كنيد كه كنار هم كار مي‌كنند و رويكردهاي كاملا متفاوت دارند؛ يعني كسي مانند لرنر كه مكتب نوسازي است در كنار مجيد تهرانيان كه گرايش‌هاي چپ دارد، مي‌نشينند و كارهاي پژوهشي مشتركي انجام مي‌دهند. ما خيلي احتياج داريم كه در نهادهاي دانشگاهي‌مان و سياستگذاري اين رشته‌ها كنار همديگر باشند. يك كار مهم ديگري كه تهرانيان انجام مي‌دهد و باز ما اين را خيلي احتياج داريم كه جامعه علمي و بقيه آن را درك كنند، اين است كه ايشان فرآيند توسعه را همان‌طور كه دكتر هم اشاره كردند به هيچ‌وجه يك فرآيند هموار نمي‌داند در خيلي از ديدگاه‌ها كه من به آنها اشاره مي‌كنم، توسعه خيلي ساده نگاه مي‌شود. مثلا‌ مي‌گويند اگر سرمايه‌‌گذاري خارجي، دموكراسي باشد مساله‌ها حل مي‌شود، اگر فلان عامل تغيير پيدا كند... ايشان نشان مي‌دهد كه همه ابعاد توسعه با پديده‌هاي خطرناك روبه‌رو هستند، در رشد اقتصادي، آلودگي محيط‌زيست و جابه‌جايي‌ها را مي‌آورد و مي‌تواند ضدرفاه عمل كند.
   آقاي دكتر، چطور مي‌شود از انديشه‌هاي آقاي تهرانيان در شرايط امروز جامعه استفاده كرد وقتي حتي لغت توسعه به لغتي قبيح تبديل شده و يك‌باره از قسمت هفتمِ برنامه‌هاي توسعه مي‌بينيم كه لغت توسعه از آنها حذف مي‌شود، چون توسعه يك مفهوم غربي دانسته مي‌شود. در شرايطي كه هر چيز غربي‌اي قرار است طرد شود چطور مي‌شود از ديدگاه‌هاي چهره‌اي مانند مجيد تهرانيان (همان‌طور كه خودتان اشاره كرديد) با ديدگاه‌هاي چپ استفاده كرد؟ به نظر مي‌آيد جامعه به سمتي نمي‌رود كه ديدگاه‌هاي ايشان قابل بهره‌برداري باشد.
ميدري: مي‌توان گفت چرا در دهه‌ 50 كه با غرب مشكل نداشتند هم كسي اينها را نمي‌بيند؟ من فكر نمي‌كنم مشكل فقط از آن طرف است، هر چند مجيد تهرانيان معتقد به يك توسعه بومي است؛ كشورهاي جهان سوم يك زيست‌بوم متفاوت و راه فرهنگي ديگري دارند، غرب تكنولوژي را دارد، ما زايش‌هاي فرهنگي متفاوتي داريم و دنبال يك الگوي متفاوت هستند... آنجا هم شنيده نمي‌شود. شنيده شدن وقتي دوستاني كه در اين زمينه كار كردند كه چرا حرف ايشان شنيده نشد. گويا حرف اين گروه كه من فكر مي‌كنم بطن سوال شما هم اين‌طور است [اين بوده] كه ما يك راهي داريم، اما سياستمدار ما نمي‌شنود و بايد كاري كرد تا در گوش او برود. من فكر مي‌كنم اين اشتباه است، زيرا اين حرف زمينه اجرا ندارد.
   يعني نگاه به مقوله توسعه متفاوت نيست؟ تهرانيان به توسعه به عنوان يك فرآيند ملي نگاه مي‌كند، اما حتي در دوره‌هايي كه در ايران توسعه مورد توجه بوده، توسعه آمرانه خيلي مورد قبول بوده، باوري به توسعه ملي كه مجيد تهرانيان بر آن تاكيد مي‌كند، وجود ندارد. 
ميدري: اگر اشكال ندارد چون گفتيد در دو نوبت صحبت شود، اجازه بدهيد يك نوبت را كامل [به مساله] بپردازم. من مي‌خواستم بيشتر بگويم كه حرف‌هاي مجيد تهرانيان براي امروز كاربرد دارد و ما بايد نگاه‌مان را به توسعه و برنامه‌ريزي عوض كنيم، اما اينكه براي شرايط كنوني ما و به ويژه اعتراضات اخير بر اساس اين انديشه چه تجديدنظرها و كارهايي مي‌توان كرد را اجازه بدهيد در نوبت دوم صحبت كنم. فكر مي‌كنم بهتر باشد آقاي دكتر فاضلي در اين رابطه صحبت كنند.
   با اين پيش‌زمينه‌اي كه گفته شد، تصور مي‌كنيد چرا مطالعه آثار مجيد تهرانيان و ديدگاه‌هايش اهميت دارد و نكته‌اي كه در رابطه با ديدگاه‌هاي مجيد تهرانيان گفته مي‌شود كه آقاي دكتر خانيكي در اين كتاب و كتاب ديگري در مورد توسعه تجميع كردند چطور مي‌تواند در شرايط امروز مورد استفاده قرار بگيرد، وقتي حتي ادواري از دولت‌ها و تاريخِ بعد از انقلاب نشان مي‌دهد اگر هم باوري به توسعه بوده، توسعه آمرانه بوده است. نگاه مجيد تهرانيان در سال‌هاي پس از انقلاب و احتمالا حتي قبل از آن به توسعه ملي خيلي غريب و مظلوم است. 
فاضلي: سلام عرض مي‌كنم خدمت شما و بينندگان‌تان. نگاه من به كتابِ انديشه پيشرفت و تحولات جديد جامعه ايران و گزارشي از آنچه تهرانيان در دهه 50 انجام داده به اين صورت است كه اگر شما ندانيد در دهه 50 جامعه ايران چه مسيري را طي كرده كاملا محتمل است كه هر چند تاريخ عينا تكرار نمي‌شود، اما همان اشتباهات با همان برداشت‌ها، تصورات و گاهي توهمات پيش برود. فرقي هم نمي‌كند اين مي‌تواند هم جانب حكومت باشد و هم جانب منتقدانش تكرار شود. بنابراين براي اينكه شما تاريخ را تكرار نكنيد و ياد بگيريد حتما لازم است كه تهرانيان را بخوانيد، چون گزارش دست‌اول يك آدم درجه‌يك است؛ يعني پيشينه تهرانيان را كه نگاه مي‌كنيد يك آدم درجه‌يك است كه صلاحيت‌هاي لازم را براي اينكه آن دهه را گزارش كند، دارد. يكي از آن صلاحيت‌ها در اصل ابررشته‌اي بودن آن است كه آقاي دكتر ميدري گفتند؛ يعني هم اقتصاد سياسي را خوب مي‌فهمد و هم كامل جامعه‌شناسي را از متني كه فهم كرده و هم سياسي را درك مي‌كند...
خانيكي: ارتباطات...
فاضلي: و هم ارتباطات را...
ميدري: كتاب‌هايش به 9 زبان در حوزه رسانه ترجمه مي‌شود.
فاضلي: يعني كاملا آدمِ درجه‌يك و صاحب‌صلاحيتي است براي اينكه دهه 50 را روايت كند. ممكن است تهرانيان ترسيده باشد يا اصلا سيستم پهلوي به گونه‌اي بود كه او و گزارشش را نمي‌خواند، اما تهرانيان در نوشتن خودش را سانسور نكرده است، اين نكته مهمي است كه يك نفر ممكن است نوشته باشد، اما سيستم نمي‌خوانده و جايي گزارش نمي‌شده است، اما يكي هست كه از آن اول خودش ننوشته است، يعني از ترس خودسانسوري كرده است. اين كتاب نشان مي‌دهد تهرانيان خودسانسوري نكرده است، زيرا بارزترين نمونه‌اش اولين فصل كتاب است، جايي كه تهرانيان بعد از واقعه ميدان ژاله گزارشي مي‌نويسد تحت عنوانِ «ايران و بازخواني مساله گذار» شما گذاشتيد و بعد چهار دليل مي‌آورد، درباره چهار دسته دليل مي‌آورد كه چرا ايران به اين وضعي رسيد كه نهايتا رژيم شاه آن واقعه را در ميدان ژاله رقم مي‌زند. من گاهي اوقات غناي كتاب‌ها را اين‌طور مي‌سنجم كه شما مجبور مي‌شويد در يك صفحه چند جاي آن را خط بكشيد و حيرت كنيد كه اين چقدر....
   شما البته زياد خط كشيديد.
فاضلي: خيلي. مثلا دهه 50 وقتي تهرانيان درباره شكاف‌هاي اجتماعي و شكاف‌هاي جامعه ايران حرف مي‌زند يكي از چيزهايي كه كماكان پس از 50 سال در ايران باقي مانده يك عبارتي دارد و مي‌گويد: «فاصله ميان واحدهاي سياستگذاري و اجرايي» و بعد در پرانتز مي‌نويسد: « (فئوداليسم بروكراتيك) ». اصلا اين واژه به قدري عمق دارد كه اگر كسي در سيستم بروكراتيك ايران كار كرده باشد... ببينيد، در سيستم‌هاي فئودالي هر فئودال و اربابي براي خودش يك قلعه و مجموعه اراضي دارد و مستقل از بقيه كشت مي‌كند و يكسري رعيت دارد كه اينها كار مي‌كنند. شما اگر در دستگاه اجرايي ايران كار كرده باشيد اين «فئوداليسم بروكراتيك» را عميق مي‌فهميد كه هر دستگاهي اصلا كمترين اطلاعات را با بقيه به اشتراك مي‌گذارد. دايم سعي مي‌كند اراضي‌اش را گسترش بدهد و قدرت و بودجه‌اش را بيشتر كند و اين سيستمِ فئوداليسم يك معنا هم دارد كه به درد دنياي جديد نمي‌خورد. همان‌طور كه فئوداليسم اروپايي هم فرو پاشيد تا دنياي جديدي خلق شود. يعني يك عمق به اين صورت دارد كه شما را مي‌رساند... من توصيه مي‌كنم كساني كه مي‌خواهند بفهمند چه شد كه در دهه 50 ايران انقلاب شد... پنج، شش صفحه هم بيشتر نيست. يعني اينكه آدمي در پنج، شش صفحه مي‌تواند شرح بدهد كه در دهه 50 چه گذشت. من يك عبارت آن را مي‌خوانم، ايشان مي‌خواهد توضيح بدهد كه در دهه 50 به لحاظ سياسي چه اتفاقي افتاد كه به اين نقطه رسيديم و مي‌گويد: «عامل اول- بي‌اعتنايي به ضرورتِ داشت مباني دموكراسي و حكومت مشروطه از راه هتك حرمت از قانون اساسي و عدم توجه به ضرورتِ استقلال و رشد سياسي سه قوه مقننه، مجريه و قضاييه و بي‌اعتنايي به ضرورتِ گسترش مستقل احزاب و انجمن‌هاي داوطلبانه ملي و آزادي مطبوعات، راديو و تلويزيون...» يك آدم ديگر چه بايد مي‌نوشته كه بگوييم خودسانسوري نكرده است؟ دومي از آن هم جالب‌تر است: «ايجاد يك خلأ سياسي بزرگ در رهبري از راه بي‌اعتنايي به ضرورتِ پرورش يك نسل رهبران ميانسال كه پيوندِ ميان رهبران كهنسال (پيش از 28 مرداد 1332) و جوانان باشند...» يعني رژيم شاه دچار كهنسالي شده بود؛ يك نسل بين قبل از 28 مرداد و 28 مرداد پيوندي نداشت. «در 25 سال گذشته بيشتر مسوولان سياسي از ميان رهبران كهنسال يا كارشناسان تكنوكرات غيرسياسي انتخاب شدند...» ببينيد واژه‌ها تراش‌ خورده‌اند. يعني رژيم شاه يا كارشناسِ تكنوكرات غيرسياسي دارد كه فهمي از عرصه سياست ندارد و فقط تكنوكرات است يا يك مشت رهبرِ سياسي پير و پاتالي دارد كه متعلق به قبل از 28 مرداد هستند. بنابراين يك نسل مياني ندارند كه اصلا سياستِ دهه 50 را بفهمد يا ارتباط داشته باشد. از اينجا دومين چيزي كه درباره تهرانيان و خوانش اين كتاب خيلي مهم است، «مفهوم ارتباطات» است. ممكن است ما «مفهوم ارتباطات» را در رسانه خلاصه كنيم و بگوييم رسانه مي‌خواهد اين كار را بكند. يك جمله‌اي دارد كه آن را تا زدم و براي‌تان مي‌خوانم. از نظر اين كتاب و به گمان من، فهم تهرانيان از «ارتباطات» فقط رسانه نيست. جامعه مكانيسم ارتباطي‌اش مختل است. 
   يعني موضوع ارتباطات به رسانه تقليل داده نشده است.
فاضلي: يعني وقتي مي‌گويد ما نسلي از رهبران سياسي ميانسال نداريم، منظورش اين نيست كه يك نسلي نداريم كه در رسانه ميانسال باشند و حرف بزنند. يك نسلي از رهبران ميانسال نداريم كه اصلا با جامعه ارتباط بگيرد. اين ارتباط را فراتر مي‌بيند. يعني جامعه مكانيسم ارتباطي‌اش قطع است. نكته سومي كه واقعا در مورد تهرانيان در اين كتاب خيلي جدي بايد به آن پرداخت، نكته‌اي است كه آقاي دكتر ميدري هم بر آن خيلي تاكيد كرد؛ توسعه مسير همواري نيست و هر عرصه‌اش در خرد و كلان، تعارضات و تناقضاتي ايجاد مي‌كند كه اگر به آن نپردازيم دچار بحران‌هاي جدي مي‌شويم. به گمان من يكي از درخشان‌ترين قطعات اين كتاب كه مي‌شود سر كلاس‌هاي درس ساعت‌ها درباره‌اش بحث كرد يك مصاحبه است با كسي به نام حسن، اين آقاي حسن در روستايي به نام خسروآباد ساكن بوده است، بعد با خانواده‌اش نزديك فيروزكوه آمدند و كارخانه‌اي تاسيس شده بوده كه صاحب كارخانه براي كارگرانش خانه سازماني و آپارتماني ساخته بوده است، حسن و خانواده‌اش از روستاي خسروآباد منتقل شدند و به اطراف فيروزكوه در اين آپارتمان آمدند. دو صفحه گفت‌وگو با حسن است كه زندگي امروزش را مقايسه مي‌كند. خودتان را جاي شاه و تكنوكرات‌هاي پهلوي بگذاريد كه مي‌گويند حسن در روستا زندگي مي‌كرده، وضعيت خيلي بدي داشته و آب و برق هم نداشته است، حالا براي او خانه آپارتماني ساختيم، او را به فيروزكوه آورديم و زندگي مدرن دارد. 
   ديگر دردش چيست.
فاضلي: دردش چه باشد، اما وقتي اين دو صفحه را مي‌خوانيد، مي‌بينيد كه حسن اصلا حالش خوب نيست. در يك جا شكايت مي‌كند و مي‌گويد؛ من عين عبارت را مي‌خوانم: «اين زندگي كه آمدم اينجا هي زن من مي‌بينه كه بقيه تو شهر يه چيزايي دارن، ولي من ندارم. همه‌ حرف اينه كه من هم مي‌خوام يه چيزايي داشته باشم.» بعد نابرابري متحرك شده است يا بچه‌اش را به مدرسه فرستاده‌اند، اما مي‌گويد: «بقيه مدرسه‌اي‌ها شهري‌اند و اين روستايي است و بچه‌ام مي‌گويد ديگر نمي‌خواهم به مدرسه بروم.» به نقطه‌اي مي‌رسد و مي‌گويد: «مثل اينكه تو خسروآباد وضعم بهتر بود در اينجا درسته كه خونه‌ام بزرگ‌تره ولي بايد بگم پول بيشتريم بايد بدم، اجاره ماهي 200 تومنه كه پول برقشم بايد بدم، مياد روش. تو خسروآباد عطار و بقال و مي‌شناختم و مي‌تونستم ازشون نسيه بگيرم، اينجا نمي‌تونم نسيه بگيرم، تو چاله بدي گير افتاده‌ام.» اين عبارت خيلي تامل‌برانگيز است: «تو خسروآباد وقتي مي‌رسيدم خونه همه خوشحال بودند، مي‌گفتيم و مي‌خنديديم، حالا ميام خونه مي‌بينم كه همه با هم قهرند.» مجبور شده‌اند مادرش را به خانه بياورند و مادرش و عروس دارند با هم زندگي مي‌كنند. بعد يك جا مي‌رسد و مي‌گويد: «ببين اينقدر وضع بد شد كه من براي اولين‌بار زنم را در اين خانه زدم.» يعني نگاه تهرانيان هم كلان توسعه را مي‌بيند كه تعارضات آن در نظام رهبري سياسي چه مشكلاتي ايجاد كرده،  هم مي‌بيند كه ارتباطات قطع است و هم در خرد آن قادر است كه ببيند حسن در خسروآباد اصلا حالش خوب نيست و بر همين اساس واقعا مي‌تواند در دهه 50 بگويد كه چگونه سيستم داشت به سمت بحران مي‌رفت و به گمان من، امروز بايد تهرانيان را خواند و نگاهش را درك كرد. حتي در بُعد محيط‌زيستي؛ تهرانيان دهه 50 درباره‌ تخريب محيط‌زيست بر اثر توسعه هشدار مي‌دهد و مكتوب مي‌كند و از اين جهت به نظر من بازخواني تاريخ است. كتاب خصوصا با مقدمه‌هايي كه آقاي دكتر خانيكي بر هر فصل آن نوشته بازخواني تاريخ است و اگر ما مي‌خواهيم تاريخ را تكرار نكنيم و وارد آن چرخه‌ها نشويم، به گمان من بايد كتاب تهرانيان را خواند، حتي اگر منتقدش باشيم؛ يعني شما مي‌توانيد منتقد نگاه چپ تهرانيان باشيد، مي‌توانيد منتقد اين باشيد كه بسيار به جهان سوم اميدوار است. اصلا اميدواري‌اش به جهان سوم حيرت‌انگيز است. مي‌گويد جهان سوم يعني يك نگاه سوم به جهان كه مي‌دانيم امروز اتفاق نيفتاده است، يعني اميدواري‌اي كه تهرانيان به جهان سوم دارد رخ نداده است، اما يك هسته در آن هست كه مي‌شود بر اساس آن هسته بگوييم تهرانيان يك متفكر تيزبينِ حوزه توسعه و ارتباطات است.
   به عنوان خالق اين اثر زماني كه داشتيد اين كار را در شرايط سخت بيماري انجام مي‌داديد چقدر فضاي كار آقاي تهرانيان را با فضاي امروز مشابه مي‌ديديد؟ شما سابقه‌ همكاري نزديك با خود ايشان را هم داريد، به نظرم كسي دقيق‌تر از شما نمي‌تواند بگويد كه چقدر آن فضا در حال تكرار است و چقدر آن صداها شنيده نمي‌شود.
خانيكي: البته كه هر دو دوستان توضيحات خوبي دادند كه چرا صدا شنيده نمي‌شود. وقتي مي‌گوييم صدا شنيده نمي‌شود، معنايش اين نيست كه كتاب خوانده نمي‌شود يا ملاقاتي صورت نمي‌گيرد. 
   نه، در باب اينكه به هشدارها توجه نمي‌شود.
خانيكي: بله مي‌خواهم بگويم يعني در حد آن ساختارها و فرآيندهايي كه منجر به اين مي‌شود كه يك توصيف، ‌تبيين يا تجويزي نسبت به مساله ايران مورد بي‌توجهي قرار مي‌گيرد. حال آن تعبير دهه 50 را هم كسي مانند تهرانيان دارد و هم كساني مانند مرحوم دكتر شايگان از آن تحت عنوان «نفرين تجدد» ياد مي‌كنند يعني نظام شاه هم آن بخشِ مختل‌كننده توسعه را از تجدد گرفت. با توجه به مدلي كه تهرانيان در نسبت بين ارتباطات و توسعه مطرح مي‌كند مشابهت‌هاي زيادي بين امروز و ديروز مي‌بينم، زيرا عين عناويني كه به كار مي‌برد ما نمي‌خواهيم اينجا فقط از يك فرد تجليل كنيم يا در مورد او گزافه هم بگوييم، همين‌طور كه آقاي دكتر فاضلي گفتند، مي‌توانيم نقدش هم بكنيم. ولي اينكه مساله زمانه خودش را چطور فهميده؟! تهرانيان قائل به اين بود كه ما وقتي مي‌توانيم مساله‌ ايران را خوب بفهميم كه يك مطالعه تطبيقي و يك مطالعه تاريخي داشته باشيم، منظور از مطالعه تاريخي اينكه حداقل از دوران مواجهه ايران با تجدد كه در حوالي دوران قاجار شروع شد و اوج آن در مشروطه است تا به امروز را ببينيم كه آن را يك دوره‌بندي قابل ملاحظه‌‌اي هم مي‌كند و قابليت استمرار را هم براي امروز دارد كه دوره‌هاي تمركز قدرت را كه مورد توجه شما بود و آمرانه بودن توسعه را از يك طرف و دوران تشتت يا دوران پراكندگي قدرت را در دوره‌هايي مي‌بيند كه حداقل تا انقلاب اين را چهار دوره مي‌بيند. دوراني كه در مشروطه ما پراكندگي قدرت را داريم و در دوران رضاشاه تمركز قدرت را داريم و بعد دوباره به پراكندگي قدرت مي‌رسيم 20 و 32 و بعد دوباره تمركز قدرت را، در هر كدام هم عامل اقتصاد يا عامل سياست را برجسته مي‌بيند و مطالعه تطبيقي هم همين‌ كه ايران را در مقايسه با جوامع پيشرفته و هم جوامع در حال گذار ببينيم كه مي‌گويد مي‌شود... يعني خوش‌بيني‌اش از اينجاست كه ايران در موقعيتي است كه مي‌تواند به اصطلاح از عوارض منفي توسعه در كشورها و جامعه پيشرفته دوري كند، مانند ناديده گرفتن قابليت و ظرفيت‌هاي انساني كه به آنها خيلي توجه مي‌كند تا در واقع راه جديد يا راه سومي را در پيش بگيرد. اما جايي كه گفتم خيلي مهم مي‌دانم توجهش به عنصر و عامل ارتباطات است و ذيل ارتباطات طبيعتا هم ارتباطات انساني قرار مي‌گيرد و هم ارتباطات جمعي و رسانه‌ها. در گزارشي كه آقاي تهرانيان براي برنامه ششم عمراني و برنامه ششم توسعه در سال 55 تهيه مي‌كند كه اولا عامل ارتباطات را در برنامه مهم مي‌دانند، بيش از 300 صفحه در آنجا گزارش است؛ مساله ارتباطي برنامه را دقيقا اين‌طور عنوان مي‌كنند: «ايران در حال گذار از جامعه سنتي به جامعه صنعتي و اطلاعاتي است.» ببينيد، جامعه اطلاعاتي واژه خيلي جديدي است، ما بيشتر در دهه‌هاي 80 ميلادي به بعد مي‌گوييم، اما او در رابطه با مساله ايران در سال 1355 مي‌گويد دارد از يك جامعه سنتي به جامعه‌اي صنعتي و اطلاعاتي نقل‌مكان مي‌كند كه دكتر فاضلي هم از نمونه واكنش‌هاي حسن از نظر مواجهه با ارتباطات نام بردند. از طرفي جهت‌‌گيري توسعه را مي‌گويد كه ما بايد بپذيريم، داريم به سوي جامعه‌ گشوده اطلاعاتي-ارتباطي حركت مي‌كنيم. اين در سال 1355 در گزارش كميته مشترك برنامه‌ريزي‌مان هست؛ يعني بايد بپذيريم كه جامعه در حال باز شدن است و وقتي جامعه باز مي‌شود مسائل جديدتري پيدا مي‌كند. خب مشابهت‌هايي كه امروز هم داريم همين است. در دوره‌اي كه تهرانيان حرف مي‌زند، در ارتباطات جمعي مهم‌ترين رسانه تلويزيون است كه خوب به تلويزيون مي‌پردازد؛ اساس نمايش شيراز اين است كه برنامه را به تلويزيون مي‌گذارد و تحت عنوان نمايش شيراز هم منتشر مي‌شود. در آنجا در سال 1355 يا 1356 بود كه مساله راديو و تلويزيون ملي ايران را فاصله‌اي مي‌بيند كه با جامعه ايران گرفته است. يعني اين را خيلي مشخص و كاربردي مي‌كند و مي‌گويد شخصيت‌ها و گروه‌هاي مرجع از نظر جامعه در تلويزيون حضور ندارند حال مي‌خواهد ادبي، هنري يا سياسي باشد. 


   احمد ميدري: مجيد تهرانيان [فارغ‌التحصيل] اقتصاد سياسي است و از دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصيل مي‌شود و من بدون تعارف كسي را نمي‌شناسم كه ابررشته‌اي كار كند. تازه اين اصطلاح هم هنوز در ايران جا نيفتاده است،  ايشان معتقد است كه برنامه‌ريزي بايد ابررشته‌اي باشد.

   هادي خانيكي:در گزارشي كه آقاي تهرانيان براي برنامه ششم عمراني و برنامه ششم توسعه در سال 55 تهيه مي‌كند، مساله ارتباطي برنامه را دقيقا اين‌طور عنوان مي‌كنند: «ايران در حال گذار از جامعه سنتي به جامعه صنعتي و اطلاعاتي است.» ببينيد، جامعه اطلاعاتي واژه خيلي جديدي است، ما بيشتر در دهه‌هاي 80 ميلادي به بعد مي‌گوييم، اما او در رابطه با مساله ايران در سال 1355 از اين اصطلاح مي‌گويد.

    محمد  فاضلي: شما اگر در دستگاه اجرايي ايران كار كرده باشيد اين «فئوداليسم بروكراتيك» را عميق مي‌فهميد كه هر دستگاهي اصلا كمترين اطلاعات را با بقيه به اشتراك مي‌گذارد. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون