خالق موبي ديك و رماني درباره بردهداري
اسدالله امرايي
نشر آگه رمان «بِنيتُو سِرنُو» اثر هرمان ملويل را با ترجمه پيمان چهرازي منتشر كرده است كه آن را به عنوان يك اثر ضد بردهداري و پيچيدهترين رمان ملويل خواندهاند. بنيتو سرنو داستاني معمايي و وهمآلود است درباره مواجهه يك كشتي امريكايي با يك كشتي مرموز اسپانيايي كه ناخدايش دون بنيتو سرنو نام دارد. به گفته مرتون سيلتز، از شارحان ملويل، اين قصه «تلويحا تفسيري از نگرش غالب در باب سياهپوستان و بردهداري در ايالاتمتحده است كه، در غايت خود، از وقوع جنگ داخلي ميان شمال و جنوب خبر ميدهد.» ملويل را بيشتر با رمان موبيديك يا نهنگ سفيد ميشناسند و البته بارتلبي محرر. آثارش بارها و بارها به دست كارگردانان نامي به فيلم و سريال بدل شده.«مهمان، از سر شرم روي خود را به طرف ديگر كشتي گرداند. در اين حين، نگاهش اتفاقي به يك ملوان جوان اسپانيايي افتاد كه حلقه طنابي در دستش بود و تازه از عرشه به اولين حلقه يكي از طنابهاي بادبان پا گذاشته بود. اگر نگاه آن جوان، حين صعود به يكي از تيركهاي افقي دكل، با نوعي اشتياق پنهان روي ناخدا دلانو ثابت نميماند و بلافاصله، گويي در قالب نوعي توالي منطقي، از او نميگذشت و به دو مرد نجواگر نميافتاد، ميشد احتمال داد چيز بهخصوصي توجه او را به خود جلب نكرده. ناخدا دلانو كه توجه خودش هم به آن گوشه جلب شده بود، كمي جا خورد. دقيقا در همان لحظه حالت دون بنيتو طوري بود كه به نظر ميرسيد بخشي از گفتوگويي كه آن گوشه در جريان است به مهمان مربوط ميشود؛ تصوري كه هم به سختي براي مهمان باورپذير بود و هم به سختي به ميزبان ميآمد. با اين حال، اگرچه فرض اول منطقا ميتوانست به ذهن هر ناظرِ بيطرفي خطور كند و از برخي جنبهها، تا آن لحظه، از نظر ناخدا دلانو هم اصلا بعيد نبود، ولي مسلما در آن لحظهها كه او تازه داشت رفتار آن غريبه را توهيني عامدانه تلقي ميكرد، فرض جنون را عملا كنار گذاشته بود؛ ولي اگر اين رفتار جنونآميز نبود، پس چه بود؟ آيا تحت آن شرايط، هيچ مرد اصيل و متشخصي، هر قدر روراست و بينزاكت، ميتوانست به شكلي رفتار كند كه در آن لحظات ميزبان او ميكرد؟ اين مرد شياد بود. يك ماجراجوي بياصل و نسب كه ظاهر نجيبزادهها را به خود گرفته بود؛ ولي ميزان بياطلاعياش از الزاماتِ صرفا مقدماتي اصالت و تشخص در بينزاكتي چشمگير فعلياش آشكار بود. آن آدابداني غيرعادي هم، كه در مواقع ديگر بروز مييافت، از كسي كه نقشي فراتر از جايگاه واقعي خود ايفا ميكرد بعيد به نظر ميرسيد. بنيتو سرنو -دون بنيتو سرنو- اسم پرطنيني است. اسمي كه در عين حال، در آن دوره، در نام خانوادگياش، در ميان مباشرانِ محمولههاي دريايي و ناخداهاي دريانوردي كه در طول سواحل كاراييب تجارت ميكردند ناآشنا نبود.»