موزهها چگونه به زيست بهتر كمك ميكنند
رضا دبيرينژاد
شوراي جهاني موزهها - ايكوم شعار سال جديد براي موزهها را كه در واقع ميتوان يك دعوت از موزهها تلقي كرد اعلام كرده است. اين شعار عبارت است از: موزهها، پايداري، زيستبهتر.
شايد بتوان اين شعار را در راستاي نگرشي دانست كه سالها پيشتر برآمده است كه به سوي اجتماعيشدن موزهها حركت ميكند و توقع دارد تا موزه به مثابه نهادي اجتماعي نقش موثري در زيست اجتماعي داشته باشد و فعاليتهاي خود را با چنين هدفي برنامهريزي كند. در واقع امروزه موزهها را نميتوان از جامعه جدا نگريست و آنها را جزيرهاي مستقل از شرايط اجتماعي دانست. شرايط اجتماعي همان چيزي است كه بر زيست بشر تاثير ميگذارد و حتي فراتر از يك جامعه بر زيست همه جوامع اثر دارد. زيست امروزه زيستي تكساحت نيست و حتي نميتوان جنبههاي فرهنگي و اجتماعي را ثانويه تلقي كرد كه در درجه دوم اهميت قرار ميگيرند بلكه ابعاد مختلف زيستي همه با هم معناي زندگي يا زندگي مطلوب را شكل ميدهند و هر كدام از ابعاد زيستي ميتواند بر ساير جنبهها اثر بگذارد و آنها را بهبود بخشد يا نابسامان كند. از اين رو زيست مطلوب را ميتوان يك منظومه در حال حركت در نظر گرفت كه در موقعيتهاي نسبي بازتعريف و سنجش ميشود و يك وضعيت ثابت و قطعي ندارد اما ميدانيم كه حتي اين وضعيت نسبت با افراد مختلف هم تغيير ميكند از همين رو تنها ميتوانيم به شرايط بهرهبرداري از امكانات زيستي تكيه كنيم و همچنين مهمتر از همه امكانات آگاهي نسبت به خود زيست است كه اين آگاهي هم بايد در سطح فردي و هم سطح جمعي شكل بگيرد و البته ميدانيم كه آگاهي نيز يك امر جاري است و يك نقطه ثابت ندارد. براي رسيدن به چنين بسترهايي نيازمند نهادهايي اجتماعي هستيم كه هركدام به موضوعات و جنبههايي در جامعه بپردازند و زمينه آگاهيبخشي در جامعه را نيز فراهم آورند. موزهها از يك سو ميتوانند موضوعات مختلفي را در خود جاي دهند و اين فراگيري موضوع براي آنها يك قابليت ويژه است اما وجه ديگر آن است كه ميتوانند دستاوردها و نشانههاي اين موضوعات را كه در خود جاي دادهاند در دسترس عموم قرار دهند از اين رو نقش واسطهگري اجتماعي دارند اما اين به تنهايي براي اينكه بگوييم موزهها نقش كافي در ايجاد زيست بهتر دارند كافي نيست. بلكه موزهها بايد كنشگري اجتماعي داشته باشند تا بتوانند خود را به عنوان عنصري پويا و اجتماعي تثبيت كنند وگرنه در وضعيتي منفعل و جزيرهاي در جامعه ميمانند. براي اين كنشگري فعال بايد هر موزه ابتدا نسبت موضوع خود را با زيست جامعه مشخص كند و قابليتهاي موضع و مجموعههاي خود را براي ايفاي نقش در زيست بهتر تعيين كند. حتي بايد در نظر داشته باشيم كه در تغيير شرايط و ايجاد وضعيتها يا بحرانهاي جديد نيز بايد دوباره به سراغ داشتهها و موضوع موزه رفت و مشاهده كرد كه چه نسبت يا پاسخي در اين شرايط و موضوع وجود دارد و بعد اين داشتهها و پاسخها را به آگاهي جامعه رساند كه البته اين آگاهيبخشي از طريق يادآوري، نمايش، رويدادسازي و روايتگري در موزه اتفاق ميافتد. آنچه موزهها را براي زيست بهتر صاحب توانايي ميكند سطح تماس و قراگيري آنها با جامعه است اما آنچه آنها را قدرتمند ميسازد هوشمندي و فعاليت اجتماعي در زيست زمانه با قالبهاي موزهاي است. اين شعار شايد تذكري براي موزهها باشد تا خود را براي اجتماعيتر شدن تقويت كنند.