گفتوگو با بهزاد شيشهگران درباره بيش از يكهزار نقاشي از غلامرضا تختي به مناسبت سالمرگش
وقتي بچههاي خانيآباد نوحهخوان به نمايشگاه تختي آمدند
اگر نان به نرخ روزخور بودم، پرترههاي ديگري ميكشيدم
مريم آموسا
بهزاد شيشهگران كسي نيست كه نياز به تعريف و تمجيد داشته باشد. نقاش و البته طراح و گرافيست شناخته شده و دغدغهمندي است كه برخلاف بسياري از هنرمندانِ -به اصطلاح- برج عاجنشين كه كارهايشان را تنها در مجموعههاي شخصي و خانههاي لوكس ميتواني ببيني، آثارش چنان با زندگي و زيست مردم سرزمينش ارتباط تنگاتنگي دارد كه در دورهاي حتي خيابانهاي شهر جولانگاه آثاري بود كه او و برادرانش بدون نام در معرض تماشاي عموم قرار ميدادند. در سالهاي منتهي به انقلاب 57 پوسترهاي سياسي برادران شيشهگران بدون نام آنها در سطح شهر به نمايش گذاشته ميشدند و اين روند در سالهاي اول انقلاب –البته با قيد نام هنرمندان- ادامه يافت. او همچنين براي خلق آثاري به تاثير از وقايع روز هم شهرت دارد. سالهاست بهطور رايگان آثاري را با موضوعات اجتماعي در اختيار رسانهها قرار ميدهد. آثاري كه به سبب تناسبشان با موضوعات روز، نوعا با زمان انتشارشان در رسانهها پيوند دارند. با اين همه بهانه گفتوگوي ما با شيشهگران نقاشيها و طراحيهايش از غلامرضا تختي است. يكي از مهمترين كارهاي او خلق بيش از هزار نقاشي و طراحي از تختي است. پرترههايي در دوره رخوت و ركود چندساله هنرهاي تجسمي در اواخر دهه 60 –كه بيشتر هنرمندان منتسب به حوزه هنري آثارشان فرصت ديده شدن پيدا ميكرد- سبب شد تا هنرمندان مستقل بار ديگر در كانون توجه مخاطبان قرار بگيرند. به مناسبت سالروز درگذشت جهانپهلوان تختي با بهزاد شيشهگران گفتوگو كرديم.
شما ازجمله هنرمنداني هستيد كه همواره خودتان سفارشدهنده اصلي كارتان بودهايد و پيش از انقلاب هم با هزينه شخصي با دو برادرتان «كوروش» و «اسماعيل» پوسترهاي سياسي خلق ميكرديد و در اختيار انقلابيها ميگذاشتيد. چه شد كه سفارش پرتره تختي را به خودتان داديد و سالها تمركزتان را روي خلق پرترههاي تختي گذاشتيد؟
براي پاسخ به اين پرسش بايد كمي به حال و هواي روزگاري كه به كشيدن مجموعه پرتره تختي روي آوردم، بپردازم. من به همراه كوروش و اسماعيل برادرانم در فاصله سالهاي ۵۰ تا ۶۱ پوسترهاي سياسي را با هزينه شخصيمان خلق ميكرديم و اين پوسترها را در دخمه كوچكي كه داشتيم چاپ سيلك اسكرين ميكرديم. هر كس امضاي خودش را داشت و بعد پوسترها در فضاي شهر نصب ميشد. ابتدا اين پوسترها را بينام امضا ميكرديم، اما پس از انقلاب پوسترها را با نام خودمان امضا ميكرديم و با تيراژ دو تا پنج هزار تا چاپ افست ميشدند و به جاي جاي ايران ارسال ميشدند. در اين مقطع تاريخي ۴۰ پوستر طراحي كرديم و پس از پيروزي انقلاب اين پوسترها دردسرهايي براي ما به همراه داشت و به خاطر اين پوسترها سه برادر به زندان افتاديم. اول من را گرفتند و بعد اسماعيل و بعد كوروش را. من شش ماه، اسماعيل يكسال و كوروش يك سال و نيم دراوين زنداني بوديم. داستان از اينجا شروع شد كه ميگفتند ما حتما از جايي براي خلق و توليد اين پوسترها تغذيه ميشويم. اول در مطبوعات شروع كردند به نوشتن مقالاتي بينام و نشان درباره ما و بعد اين مقالات در راديو و تلويزيون در قالب گزارشهاي خبري اعلام ميكردند و بعد هم ماجراي دستگيري و زندان پيش آمد و در سال ۶۱ ما راهي زندان شديم. يادم ميآيد زماني كه سفارت امريكا را تسخير كردند آنجا مجموعهاي از پوسترهاي سياسي ما را پيدا كرده و اين پوسترها را آورده بودند جلوي سفارت گذاشته بودند و بعدها ميگفتند اين هم نشانه كه شما از امريكا حمايت ميشديد.
چرا اين انگها را به شما چسباندند و شما چگونه از زندان رهايي يافتيد؟
راستش را بخواهيد براي همه عجيب بود كه ما با هزينه شخصي اين پوستر را طراحي و توليد كنيم. چه پيش و پس از انقلاب گروههاي مختلفي آمدند تا ما براي آنها كار كنيم از كومله كردستان گرفته تا مجاهدين. اما ما حاضر به همكاري با هيچ گروه و كسي نبوديم و براي همه عجيب بود كه ما منابع ماليمان را از كجا ميآوريم و چرا مثل خيلي از هنرمندان ديگر در كارگاهمان نمينشينيم و نقاشي خودمان را نميكنيم. بالاخره همه اين عوامل داستان شدند. دو ماه و نيم در انفرادي بودم و دربازجوييها آنقدر برايشان توضيح دادم كه بالاخره يك روز با لباس زندان من را چشم بسته به كارگاهم بردند و آنجا من همه اسناد و مدارك و شيوه كارمان را نشان دادم و بالاخره قبول كردند و از زندان آزاد شدم.
پس از آزادي چه كرديد؟
پس از آزادي چون انقلاب فرهنگي شده بود و من درسم نيمه مانده پس از يك ترم محرومي، بالاخره توانستم به دانشگاه برگردم و درسم را در رشته گرافيك تمام كنم. با اينكه در رشته گرافيك درس ميخواندم، چون پيش از دانشگاه هنرمند شناخته شدهاي بودم، همچنان به همان سبك و سياقي كه كار ميكردم راهم را ادامه دادم. اما شرايط جامعه به گونهاي نبود كه بتوانيم كار كنيم و كارمان را جايي ارايه كنيم.آن زمان آنقدر فضا بسته بود كه من حتي اگر گل هم ميكشيدم بايد ميرفتم ارشاد مجوز ميگرفتم تا بتوانم آن را نمايش بدهم. شرايط سختي بود و من چون تجربه پوسترهاي سياسي و زندان را داشتم، ميخواستم كاري بكنم كه هم با روحيهام سازگار باشد و هم بتواند خلئي كه در آن سالها به واسطه ممنوعيت پيش آمده بود، پر كنم و سكوت هنريام را بشكنم. از اينرو تصميم گرفتم كه به كشيدن مجموعه پرتره از مصدق روي بياورم، اما در نيمه راه متوجه شدم كه امكان نمايش اين پرترهها در اين شرايط فراهم نيست. پس از آن بود كه در سال ۱۳۶۸ فكري به ذهنم خطور كرده بود. جنگ تمام شده بود و در آن روزگار تازه چراغ چند گالري در تهران روشن شده بود و كارهاي فرهنگي و هنري داشت دوباره رونق ميگرفت.
در همين دوران بود كه تصميم گرفتيد پرتره تختي را بكشيد؟
بله، تصميم گرفتم ۳۱ پرتره از جهان پهلوان تختي بكشم. تعدادي از پرترهها را كشيده بودم كه رفتم با محمدرضا اصلاني و همسرش سودابه فضائلي كه آن زمان نشر، كتابفروشي و گالري نقره را داشتند، صحبت كردم و درباره پروژه تختي به آنها گفتم. اصلاني از برپايي نمايشگاه تختي استقبال كرد. با اينكه يك ماه مانده بود به سالروز مرگ تختي يعني ۱۷ دي ماه به من وقت داد و من در فرصت باقيمانده روزانه ۲۲ ساعت كار كردم تا نقاشيها را به نمايشگاه برسانم.
پرترهها را با چه تكنيكي كشيديد؟
پرترهها را با تكنيكهاي مختلف در ابعاد مختلف كار كردم.
چقدر فكر ميكنيد برپايي اين نمايشگاه در آن مقطع تاريخي درست و بهنگام بود؟
به نظرم اين نمايشگاه يكي از درستترين و به موقعترين كارهايي بود كه در زندگيام كردم و واقعا ابنالوقت بودم. شايد اگر آدم نان به روز خوري بودم پرترههاي ديگري ميكشيدم و به نان و نوايي ميرسيدم؛ اما من آن روز در درستترين زمان و مكان خودم ايستاده بودم و با نمايشگاه پرتره تختي در بيست و دومين سالگرد درگذشتش فرصتي را به وجود آوردم كه دوباره نگاهها متوجه اين پهلوان شود. پهلواني كه بدون بوقهاي حكومتي چهره محبوب عام و خاص بود و من نخستين كسي بودم كه در عرصه تجسمي پرترهاي از تختي ميكشيدم. اين نمايشگاه از اين نظر بسيار مهم بود و از منظر هنري نيز كشيدن ۳۱ پرتره از يك شخصيت تا آن زمان بيسابقه بود.
تا پيش از برپايي نمايشگاه آيا كساني بودند كه بخواهند شما را منصرف كنند؟
بله، برخي دوستان من را از برپايي اين نمايشگاه برحذر ميكردند، اما من تصميم خودم را گرفته بودم.
بازتاب نمايشگاه «طراحي بهزاد شيشهگران از چهره جهان پهلوانتختي» چگونه بود؟
عالي بود. گالري نقره كوچك بود، اما جمعيت خيلي زياد بود. جمعيت آنقدر زياد بود كه خيابان كريم خان راهبندان عجيبي شده بود. با اينكه جز خانواده تختي همسر، پسر و برادرش كسي را دعوت نكرده بودم اما همه آمده بودند. شب اول همزمان در دو شبكه تلويزيون گزارشي از افتتاحيه نمايشگاه پخش شد و در مطبوعات آن روزگار درباره اين نمايشگاه بسيار نوشتند. با اينكه تا آن زمان پروانه و داريوش فروهر را نديده بودم و با آنها آشنايي نداشتم اما آنها هم در افتتاح نمايشگاهم شركت كرده بودند و حتي يك تابلو هم از من خريدند. مثلا جمشيد مشايخي پوستر نمايشگاهم را در خيابان ديده بود و آمده بوده. محمد مختاري، پوينده، محمدرضا طالقاني، مهدي فخيمزاده از جمله كساني بودند كه در افتتاحيه نمايشگاه حضور داشتند. تا آن زمان شهلا توكلي همسر تختي در هيچ مراسمي كه به نام تختي برگزار كرده بودند، شركت نكرده بود. با سبد گل بزرگي به همراه بابك به نمايشگاهم آمده بود. جالب است بدانيد بچههاي خانيآباد نوحهخوان و سينهزنان دسته دسته ميآمدند تا از نمايشگاه تختي ديدن كنند. اين نمايشگاه و بازتاب آن من را پس از سالها ممنوعيت و تجربه زندان، زنده كرد. درست همانطوري كه ميخواستم.
تختي را شما از كجا و چگونه ميشناختيد؟
در دوران كودكي من در زمين خاكي فوتبال بازي ميكردم اهل كشتي نبودم اما ۱۳ ساله بودم كه با تختي به واسطه مسابقههايي كه از او در تلويزيون با گزارشهاي عطا بهمنش پخش ميشد، آشنا شدم. آنقدر گزارشهاي او جذاب بود كه شيفته تختي و كشتي شدم و بعدها عطا بهمنش هنگامي كه ميخواستم كتاب تختي را منتشر كنم بر كتاب من مقدمه نوشت. تختي براي من شخصيت مردمي و دوست داشتني بود و من او را در ذهنم در مقابل تمام كساني كه در جهان و آن روزگار تفرقه و نفرت ميپراكندند، قرار داده بودم و انتخاب او در آن روزگار انتخاب درستي بود. تختي در زمان حياتش خودش را نفروخت و زير بار تبليغات نرفت و موضوع خودكشياش نيز براي من اهميت داشت. تختي در سالهاي پاياني عمرش شرايط و زندگي سختي را تجربه كرد. با اينكه پيروز ميادين ورزشي نبود اما از نظر مردم او پيروز بود. اما در مسابقه چه ميبرد و چه ميباخت پهلوان مردم بود و مردم او را روي دوششان ميبردند.
بعد از نمايشگاه تختي چه اتفاقي براي شما در عرصه هنر افتاد؟
براي من اتفاق خاصي نيفتاد اما براي تختي چرا! پس از آن نمايشگاه بود كه تازه يادشان افتاد جهان پهلواني هم بوده. جام كشتي تختي را راهاندازي كردند. نامش را روي خيابانها و ميدانها گذاشتند و استاديوم به نامش ساختند و مجسمهاش را سفارش دادند. يادم هست در مسابقهاي كه براي ساخت مجسمه تختي ترتيب داده بودند يكي از دوستانم محمدعلي مددي برنده شد. من تمام نقاشيهايي كه از تختي كشيده بودم را در اختيار او گذاشتم تا مجسمه تختي را بسازد. اتفاقا مجسمه خيلي خوبي از كار درآمد. وقتي اين اتفاق افتاد محمدرضا اصلاني به من گفت شيشهگران تو كاري كردي كارستان و حكومت را به دنبال خودت كشيدي! بالاخره اين نمايشگاه تاثير خودش را در زمان خودش گذاشت و كوچكترين دردسري هم براي من به همراه نداشت.
نقاشيهاي اين مجموعه را آن زمان با چه قيمتي فروختيد؟
فكر ميكنم گرانترين كار با قيمت ۲۵ هزار تومان فروش رفت.
چرا پس از آن نمايشگاه تختي براي شما تمام نشد و تصميم گرفتيد كه ۲۰۰ پرتره ديگر از او بكشيد؟
زماني كه اين نمايشگاه در سال ۶۸ برپا شد من ۳۱ پرتره از تختي كشيده بودم كه تعدادي از پرترهها نيز در نمايشگاه فروش رفت. در ايام نمايشگاه تصميم گرفتم پرترههايي كه از تختي كشيده بودم را در قالب كتاب منتشر كنم. ۱۰۰ پرتره عنوان خوبي بود و از كار دست نكشيدم و تا به امروز هزاران طرح و پرتره از تختي كشيدهام و از اين ميان دو كتاب منتشر كردهام با نامهاي «يكصد پرتره از سيماي پهلوان تختي» و «يكصد پرتره از جهان پهلوان». انتشار نخستين كتاب ۹ سال طول كشيد و بابك تختي يكي از كساني بود كه در جريان اين كتاب بود. او مدام ميخواست من را راضي كند تا كتاب را زودتر منتشر كنم اما من راضي نميشدم. كتاب با تيراژ پنج هزار نسخه منتشر و خيلي زود ناياب شد.
منابع شما براي خلق اين مجموعه نقاشي چه بود؟
آن زمان منبعي نبود. تنها عكسهايي كه از تختي وجود داشت، پوسترهايي بود كه از او كنار خيابان ميفروختند يا عكسهاي كوچك پرسنلي كراوات زده كه براي گذرنامه گرفته شده بودند. براي استفاده از آرشيو تصويري روزنامه اطلاعات و مجله كيهان ورزشي بارها به دفتر اين نشريهها رفتم ولي هيچ كدام حاضر به همكاري نشدند تا عكسي از تختي در اختيارم بگذارند. حتي به من انگ جاسوس بودن هم زدند .برايشان عجيب بود كسي بخواهد پرتره تختي را نقاشي كند. وقتي ديدم منبعي وجود ندارد، دوربينم را دستم گرفتم و راه افتادم در سطح شهر چون تختي پهلوان همه دورانها بود عكسهايي از او در گوشه گوشه شهر در مغازههاي مردم در قهوهخانهها و قصابيها، نانواييها و حتي حمامها روي ديوار بود. اگر اجازه ميدادند عكس را قرض ميگرفتم و از روي آنها چاپ ميكردم و عكسها را به صاحبانشان برميگرداندم اگر نه؛ با دوربين از روي عكسها عكس ميگرفتم و بعد اين عكسها شدند منبع تصويريام و من از اين عكسهاي بيكيفيت استفاده كردم تا با طرح و رنگ پرتره تختي را بسازم.
پس از انتشار دو عنوان كتاب، با مجموعه تختي چه ميخواهيد بكنيد؟
غير از تعدادي از تابلوها كه در نمايشگاه فروش رفت، باقي نقاشيها پيش خودم است، اميدوارم روزي موزه تختي در ايران راهاندازي شود و اين نقاشيها در اين موزه نگهداري و به نمايش دربيايند.
پس از تختي آيا باز هم روي پرتره شخصيتهاي مهم فرهنگي و تاريخساز ايران به اين شكل كار كردهايد؟
تمام اين سالها و در اين مدت بيش از ۴۰۰ پرتره از شخصيتهاي مهم تاريخ و فرهنگ و هنر ايران كار كردهام و قرار است به زودي در قالب يك جلد كتاب از سوي نشر نظر منتشر شوند. براي انتشار اين كتاب رزيتا شرف جهان من را ترغيب كردند و همزمان با رونمايي اين كتاب در گالري طراحان آزاد نمايشگاهي متشكل از تعدادي از پرترههايي كه در اين كتاب منتشر شدهاند برپا خواهد شد.
آيا در اين كتاب چهرههايي كه همچون تختي براي مردم؛ چهره شناخته شده و شخصيت ملي داشته باشند، هست؟
بله، به نظر من تكتك كساني كه در اين كتاب پرترهشان را ميبينيد چنين ويژگي را دارند از نرگس محمدي گرفته تا نسرين ستوده. اگر امكانش وجود داشت و شرايط اجازه ميداد در اين كتاب بيشك تصويري از تكتك جواناني كه چون برگ بر زمين فرو ميريزند و به خاك سپرده ميشوند نيز چاپ ميشد. شخصيتهايي كه به سمبلهايي براي آزاديخواهي بدل شدهاند.
به عنوان آخرين سوال دوست دارم يادي بكنم از يكي از مهمترين پوسترهايي كه شما خلق كرديد و در دورهاي تاريخي بسيار مورد توجه مردم قرار گرفت، پوستر «پاينده باد ايران» پوستري كه در آن تصوير پنج زنداني اعدامي را ميبينيم و در مقطعي مردم اين پوستر را روي زمين ميگذاشتند و كاركردي چون قبر براي آنها پيدا ميكرد و براي اعداميهاي اين پوستر فاتحه ميخواندند، داستان اين پوستر چيست؟
اين پوستر را من آبان سال ۱۳۵۷ طراحي كردم و عنوان آن «پاينده باد ايران» نام دارد. در زمان شاه بر تن زندانيها لباس قرمز راهراه ميكردند و من براي خلق اين پوستر به بازار رفتم و پارچه لباس زندانيها را خريدم و به خياط سفارش دادم تا لباس زنداني بدوزد و بعد اين لباس را بر تن پدرم كردم و به او چشمبند زدم و از او عكس گرفتم. سپس بر تن كوروش، بعد اسماعيل و يكي از اقوام كردم و در نهايت خودم اين پيراهن را پوشيدم و تكتك عكس گرفتم و بعد روي اين عكسها كار كردم. آن زمان اعداميها را تيرباران ميكردند و اعداميها چون برگ بر زمين ميافتادند. آخرين كلامي كه اعداميها بر زبان ميآوردند، پاينده باد ايران بود. از اينرو اين عنوان را براي اين پوستر انتخاب كردم. اين پوستر را چهار ماه پيش از سقوط شاه كار كردم و بازتاب بسيار خوبي داشت. مردم چون تصور ميكردند كه اين پنج مرد اعدامي واقعي هستند با اين پوستر مثل سنگ قبر برخورد ميكردند و آن را روي زمين ميگذاشتند و با سنگريزه روي هر يك از مردها ميزدند و برايشان سوگواري ميكردند و فاتحه ميخواندند.
تا آن زمان شهلا توكلي همسر تختي در هيچ مراسمي كه به نام تختي برگزار كرده بودند، شركت نكرده بود. با سبد گل بزرگي به همراه بابك به نمايشگاهم آمده بود. جالب است بدانيد بچههاي خانيآباد نوحهخوان و سينهزنان دستهدسته ميآمدند تا از نمايشگاه تختي ديدن كنند. اين نمايشگاه و بازتاب آن من را پس از سالها ممنوعيت و تجربه زندان، زنده كرد. درست همانطوري كه ميخواستم.
تصميم گرفتم ۳۱ پرتره از جهان پهلوان تختي بكشم. تعدادي از پرترهها را كشيده بودم كه رفتم با محمدرضا اصلاني و همسرش سودابه فضائلي كه آن زمان نشر، كتابفروشي و گالري نقره را داشتند، صحبت كردم و درباره پروژه تختي به آنها گفتم. اصلاني از برپايي نمايشگاه تختي استقبال كرد. با اينكه يك ماه مانده بود به سالروز مرگ تختي يعني ۱۷ دي ماه به من وقت داد و من در فرصت باقيمانده روزانه ۲۲ ساعت كار كردم تا نقاشيها را به نمايشگاه برسانم.