خليجفارس
عبدالله محمدالدرويش به عنوان پژوهشگري كه مقدمه را تصحيح كرده است، در ذيل «بحر فارس» پاورقي زده و نوشته: «و هو خليج العربي!»(۲)
در مذاكرات صلح ايران و عراق در نيويورك در سازمان ملل، يادم هست هر وقت دكتر ولايتي به خليجفارس اشاره ميكرد، مترجم رسمي همزمان سازمان ملل كه طبعا عرب بود، ترجمه ميكرد: «خليج عربي!» گفتم تذكر داده شود كه مترجم حق تغيير نام را ندارد.
البته ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه خاندانهاي سلطنتي در عربستان و اردن نام كشور خود را با پسوند نام خانوادگيشان تغيير دادند. عربستان «سعودي» و اردن «هاشمي»! لابد گمان ميكردهاند كه نام خليجفارس را هم ميتوان عربي كنند. نگاهي به نقشه بيندازند و تاريخ را بخوانند، تاريخ به آنها ميگويد كه نامها و وجه نامگذاري چيست و از كجاست. و اما! نكته بسيار با اهميت اين است كه اگر نوار ساحلي جنوبي خليجفارس رونق پيدا كند و فاصله نوار جنوبي و نوار شمالي كه ايران است زياد شود، فاصله دوبي و ابوظبي و قطر و عمان و... با بندرعباس، بوشهر، قشم و كيش و... رواج نام با رواج بخش بيشتر توسعه يافته همراه خواهد بود. مهمتر از نام مُسّمي است. به جاي دوبي كه امروزه لنگرگاه پروازهاي بينالمللي به منطقه شده است، ميبايست تهران يا اهواز چنين موقعيتي مييافت. آنها سالها برنامهريزي كردهاند. ثروتهاي منطقه و جهان و نيز مغزها را جذب كردهاند، صداي بلندتري يافتهاند.
جوان ايراني وقتي از بندرعباس و بوشهر به دوبي و ابوظبي سفر ميكند و ميبيند و مقايسه ميكند، اين احساس را خواهد داشت كه به كشوري پيشرفته سفر كرده است. دغدغه نام خليجفارس را داشته باشيم. دغدغهاي منطقي و متكي بر اسناد تاريخي است اما آنچه اهميت و حساسيت بيشتري دارد، رونق و توسعه و آباداني شهرهاي حاشيه شمال خليجفارس است. ايران ميبايست مركز توسعه صنعتي و اقتصادي و فرهنگي منطقه باشد.
پي نوشت:
(۱) ابن طاهر مقدسي، البداء و التاريخ، ج ۴ ص ۵۴
(۲) ابن خلدون، مقدمه، به تصحيح عبدالله محمد الدرويش، دمشق، داريعرب، ۲۰۰۴، ج۱ ص ۱۵۹